دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا علیه السلام

داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا علیه السلام



مقدمه
سند و فضیلت زیارت عاشورا
زیارت عاشورا اگرچه به حسب ظاهر از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده ؛ زیرا صفوان که از یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است مى گوید: ((من در روز عاشورا در خدمت امام باقر علیه السلام بودم که این زیارت را قرائت فرمودند)).
همچنین مى گوید: ((امام صادق علیه السلام پس از زیارت امیرالمؤ منین علیه السلام به طرف کربلا اشاره کردند و این زیارت را قرائت کردند)).
اما در واقع این زیارت از ناحیه خود خداوند متعال نازل شده و از احادیث قدسى است ؛ چون شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که : ((آن حضرت از پدر بزرگوارش و ایشان از اجداد طاهرینش و آنان از پیامبر اکرم و آن حضرت از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل مى کنند که حضرت احدیّت به ذات مقدس خود قسم خورده که هر کس امام حسین علیه السلام را با این زیارت ، از دور یا نزدیک زیارت کند، زیارت او را مى پذیرم و خواهش و حاجت او را برآورده مى کنم و فوز به بهشت و آزادى از جهنم را به او عطا مى کنم و شفاعت او را در حق هر کس که بخواهد قبول مى نمایم )).
سپس امام صادق علیه السلام به صفوان مى گوید: ((هر گاه حاجتى پیدا کردى این زیارت را بخوان که بر آورده خواهد شد)).
همچنین در بحارالانوار از علقمة بن محمد حضرمى از امام باقر علیه السلام حدیثى را نقل کرده که مضمونش چنین است که حضرت فرمود: ((هر کس امام حسین علیه السلام را با این زیارت (زیارت عاشورا) زیارت کند خداوند متعال صد هزار هزار درجه به او بدهد و مثل کسى باشد که با امام حسین علیه السلام شهید شده باشد و از آن روزى که امام حسین علیه السلام شهید شده و هر پیغمبر و رسولى و هر کس که آن حضرت را زیارت کرده خداوند ثواب همه آنها را در نامه اعمال او بنویسد)).(1)
همانگونه که در بحث خداشناسى ، اول باید انسان ظرف وجودى اش را از همه آلودگى ها پاک کند و با گفتن ((لا اله )) نفى الوهیت از همه خدایان دروغین و طواقیت بنماید آنگاه با گفتن ((الا اللّه )) تسلیم در مقابل حضرت احدیت شود.
در زیارت عاشورا نیز همین مسأ له حاکم است و به قول عرفا و حکما، اول باید تخلیه صورت گیرد سپس تحلیه انجام شود؛ یعنى براى اینکه انسان ملبّس به لباس مقدس تولاّ و تبرّا شود و شیعه و پیرو بودن خود را به اثبات برساند اول باید از دشمنان حضرات معصومین تبرّى بجوید و ظرف وجودى اش را پاک سازد تا خودش را آماده کند براى تقدیم سلام به حضور مقدس امام حسین و اولاد و اصحاب آن حضرت .
روى این حساب است که در زیارت عاشورا دستور داده شده که اول باید دشمنان و ظالمان و ستمگران به خاندان عصمت و طهارت را لعن و نفرین کرد بعد خدمت امام حسین علیه السلام سلام داد. اما براى اینکه انسان کاملاً دشمنى خود را نسبت به دشمنان اهل بیت و امام حسین علیه السلام و دوستى خود را نسبت به خاندان پیامبر اکرم مخصوصاً حضرت اباعبداللّه الحسین برساند باید اول صد مرتبه لعن و نفرین کند بعد صد مرتبه سلام و درود و تحیت . که منقول است خیلى از بزرگان و مراجع و عرفا، زیارت عاشورا را با صد بار لعن و سلام مى خواندند از جمله نقل شده که امام خمینى رحمه الله علیه چنین زیارت مى کردند.
همچنین حضرت آیة اللّه العظمى بهجت مى گوید: ((شیخ انصارى زیارت عاشورا با صد لعن و سلام مى خواندند)).
بنابراین ، زیارت عاشورا محکى است که شیعیان و دوستان اهل بیت را به منصّه ظهور و بروز مى رساند و به همین جهت است که دشمنان خاندان نبوت و رسالت ، مخصوصاً وهّابیها، در کربلا و نجف و عتبات عالیات و مکه و مدینه از به همراه بردن و خواندن مفاتیح مخالفت مى کنند که عمده مخالفتشان به خاطر زیارت عاشورا است .
چند تذکر در مورد زیارت عاشورا
1 اگر قرائت صد بار لعن و سلام در هنگام زیارت عاشورا باعث عسر و حرج و یا سبب نخواندن زیارت عاشورا شود اگر چنانچه بعد از هر بخش از لعن ها و سلام ها بگوید: ((تسعاً و تسعین مرّه )) ان شاء اللّه ثواب زیارت کامل را خواهد داشت .
2 در مفاتیح الجنان چند جمله در حاشیه زیارت عاشورا آمده یعنى : ((و بالبرائة ممّن قاتلک و نصب لک الحرب و بالبرائة ممن اسّس اساس الظلم و الجور علیکم و ابرء الى اللّه و الى رسوله )) .
چون در خیلى از کتب ادعیه معتبره این جملات جزء زیارت عاشورا آمده لذا خواندن این جملات الزامى است .
3 یکى از ویژگى هاى زیارت عاشورا علاوه بر ثواب عظیم اخروى که ذکر گردید باعث بر آورده شدن حاجتهاى لاعلاج است ، شاهدش هم داستانهایى است که در کتاب آمده ؛ بدین سبب سفارش ‍ مى شود هر کس براى هر حاجتى که متوسل به این زیارت شریف مى شود 40 روز مرتب آن را قرائت نماید و افضل اوقات آن نیز بعد از نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب است .
4 بعد از خواندن زیارت عاشورا حتماً دو رکعت نماز زیارت امام حسین علیه السلام را بخواند که همانند نماز صبح مى باشد.
5 بعد از زیارت عاشورا و دو رکعت نماز، دعاى علقمه حضرمى را نیز بخواند که در مفاتیح الجنان با نام ((دعاى بعد از زیارت عاشورا)) آمده است .
6 اگر کسى بتواند زیارت عاشورا را روزى دو بار بخواند خیلى خوب است ؛ یعنى یکبار اول شب و یا آخر روز و یک بار هم اول صبح و قبل از طلوع آفتاب ؛ زیرا از عارف بزرگ و جمال العارفین حضرت آیة اللّه سید على آقا قاضى تبریزى منقول است که بعد از ارتحالشان کسى ایشان را در عالم رؤ یا دید و سؤ ال کرد: چه عملى در آنجا از همه مهمتر است ؟ مى فرماید: ((زیارت عاشورا. بعد مى گوید: من پشیمانم که چرا روزى یکبار زیارت عاشورا را قرائت کردم و دوبار نخواندم )).
و امّا فضیلت تربت سیّدالشّهداء علیه السلام
در فضیلت تربت سیدالشهداء همین بس که در روایت آمده که : ((خاک کربلا از چهار فرسخ تا چهار فرسخ از خاک بهشت است و در روز قیامت ضمیمه بهشت خواهد شد)).
شاهد این روایت هم قضیه اى است که بین یکى از منجمین غربى و یک عالم شیعى اتفاق افتاده که منجم مزبور ادعا مى کرده که هر کس هر چه سؤ ال کند او جواب مى دهد؛ عالم شیعى ، قطعه اى از تربت سیدالشهدا را در داخل دست خود مى گیرد و مى گوید: این چیست ؟ منجم مزبور پس از لحظاتى تأ مل رنگ چهره اش متغیر مى شود و مى گوید: من مى دانم داخل دستت چیست آن قسمتى از خاک بهشت است اما متحیّرم از اینکه چگونه در دست تو قرار گرفته ! و بعد از اینکه مى فهمد تربت فرزند پیامبر اسلام است مسلمان مى شود.
قضیه دیگرى که من خود از نزدیک شاهد آن بودم این است که : حدود 20 سال پیش در روستاى ما به نام ((روستاى دستجرد قاقزان )) از توابع استان قزوین که رودخانه نسبتاً بزرگى از دروازه روستا مى گذرد و در ایام بارندگى از آنجا سیل جارى مى شود، روزى سیل مهیب و زیادى آمد، جورى که مردم همه به وحشت افتادند و هر لحظه هم مقدار و شدّت سیل بیشتر و وحتشتناک تر کى شد و عنقریب بود که سیل وارد کوچه ها و خانه ها گردد و تلفات و خسارات سنگینى را به بار آورد. در این هنگام به ذهن فرد یا افرادى خطور کرد که اگر مقدارى تربت سیدالشهدا بریزند سیل فروکش مى کند، همین کار را کردند به فاصله خیلى کم سیل مقدارى فروکش کرد و هر لحظه کمتر و کمتر شد تا جایى که دیگر خطر رفع شد و مردم از اضطراب و وحشت و نگرانى بیرون آمدند.
از این قبیل قضایا در عظمت تربت سیدالشهدا الى ماشاءاللّه است که ما بخشى از این داستانها را در کتاب حاضر آورده ایم .
بنابراین ، کسانى که تربت به همراه دارند حالا چه براى تبرّک و چه براى نماز - باید احترام آن را نگه دارند. حتى کسانى که به زیارت کربلا و عتبات عالیات مشرّف مى شوند (ان شاء اللّه خداوند به همه آرزومندان قسمت کند) باید احترام آنجا را نگه دارند و بدانند که در زمین بهشت دارند قدم بر مى دارند.
از مقدس اردبیلى نقل شده که وقتى به کربلا مشرّف مى شد به دستشوییهاى آنجا نمى رفت بلکه به نوعى از انواع در بیرون چهارفرسخى تخلّى مى کرد.
با اینکه خوردن خاک حرام است اما خوردن مقدار کمى از تربت امام حسین علیه السلام نه تنها حرام نیست بلکه سفارش به خوردنش شده و دواى هر دردى است ، چنانچه امام صادق علیه السلام فرموده :
((ما مریضهایمان را با تربت شفا مى دهیم )).
البته اگر ما از تربت استفاده کردیم و دردمان دوا نشد به تربت بى اعتقاد نشویم ؛ چون امام صادق علیه السلام فرموده :
((وقتى تربت را از کربلا مى برند جن خودشان را به تربت مى مالند و اثر آن را مى برند لذا فرموده وقتى تربت را مى برید زیاد نام خدا را بر آن بخوانید تا سالم بماند)) و تربت سالم محال است اثر نکند.
سؤ ال :
در اینجا سؤ ال مشترکى مطرح مى شود و آن اینکه : چرا خداوند در زیارت و تربت امام حسین علیه السلام این همه ثواب و فضیلت قرار داده که در دنیا این همه فواید دارند و دواى هر دردى هستند و در آخرت هم داراى آن همه ثواب مى باشند که زیارت عاشورا از همه زیارتها بالاتر است و تربت امام حسین هم از همه تربت ها حتى خاک کعبه و حرم پیغمبر بالاتر است ؟!
جواب :
در اینجا یک جواب نقضى مى دهیم و یک جواب حلّى :
اما جواب نقضى : همانطور که خداوند در بعضى از گیاهان ، اثر شفا بخشى قرار داده و در بعضى قرار نداده چه اشکال دارد که در زیارت و خاک و تربت هم همین کار را کرده باشد، یعنى در تربت و زیارت سیدالشهدا این اثر را قرار داده باشد اما در غیر آنها نه حتى در خاک خانه خودش .
اما جواب حلى : و علت اینکه چرا فقط در زیارت و تربت سیّدالشّهدا چنین اثرى را قرار داده و لا غیر بخاطر این است که مصیبت امام حسین از همه مصیبتها اعظم بوده حتى على علیه السلام که اول مظلوم عالم است و حضرت صدیقه طاهره که اول مظلومه عالم است مصیبتشان در مقابل مصیبت امام حسین کوچک است ؛ زیرا وقتى حضرت امام حسن مجتبى مسموم گردیده بود و امام حسین علیه السلام بالاى سر آن حضرت گریان بود امام حسن خطاب به امام حسین علیه السلام فرمود: ((حسین جان ! چرا گریان هستى هیچ مصیبتى به مصیبت تو نمى رسد)) و جمله معروف ((لا یوم کیومک یا اباعبداللّه )) را امام حسن علیه السلام در همین جریان فرمودند.
عظمت حادثه کربلا
و در تاریخ است که : ((وقتى حضرت آدم علیه السلام بخاطر ترک اولى از بهشت رانده شد و در زمین قرار گرفت بعد از حدود 200 سال گریه و ناله و اشک و آه ، خداوند متعال خواست به آدم ترحّم کند، تابلویى را در جلو چشمش قرار داد و فرمود: خداوند را با این اسامى مقدس بخوان . و آن ، اسامى پنج تن آل عبا بود حضرت آدم خداوند را که به آن اسامى مقدس مى خواند به اسم امام حسین علیه السلام که رسید حالش منقلب شد و اشک از دیدگانش جارى شد، به خداوند عرض کرد: خدایا! چه سرّى است اسم پنجمى را که بر زبان راندم اشکم جارى شد؟
خداوند فرمود: اى آدم ! به آسمان نگاه کن . نگاه کرد دید آسمان همه اش دود و بخار است . عرضه داشت : پروردگارا! این چیست من مى بینم ؟
خداوند فرمود: این عطش و تشنگى حسین است و مصیبت تشنگى از همه مصیبتها بالاتر است . او فرزند آخرین پیامبر یعنى محمّد مصطفى است که امت جدّش آب را به روى او و اطفالش مى بندند و او را تشنه شهید مى کنند.
و در تاریخ کربلا هست که در روز عاشورا زبان مبارک امام حسین علیه السلام مانند چوب خشک شده بود و به لبهاى مبارکش که مى خورد زخم مى کرد. آرى دشمنان امام حسین حتى به طفل شیرخواره هم رحم نکردند، على اصغر مانند ماهى از آب بیرون افتاده لبان کوچکش را از تشنگى باز و بسته مى کرد اما دشمن قسىّ القلب به جاى آب ، تیر سه شعبه داد. و پیکر پاک اباعبداللّه الحسین علیه السلام را پس از شهادت در زیر پاى سمّ اسبان لگدکوب کردند و خیمه ها را آتش زدند و سرهاى مطهر شهدا را روى نیزه ها زدند و با اسرا آنگونه رفتار کردند.
لعنة اللّه على القوم الظالمین .
بنابراین ، هیچ استبعادى ندارد که خداوند بخاطر این مصیبت عظمى که امام حسین و اهلبیت و فرزندان و یاران و اصحاب آن حضرت دیدند چنین اثرى را در زیارت عاشورا و تربت سیّدالشهدا قرار دهد که حتى از مرگ قطعى هم شفا دهند و چیزهاى محیّرالعقول را به وجود بیاورند.
اللهم ارزقنا زیارة الحسین علیه السلام و اولاده و اصحابه فى الدنیا و شفاعتهم فى الا خرة و اجعلنا من شیعتهم .
اللهم ارنى الطلعة الرشیدة و العزّة الحمیدة و اکحل ناظرى بنظرة منى الیه و عجل فرجه و سهل مخرجه .
اللهمّ اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و محبیه و الذابین عنه والمسارعین الیه فى قضاء حواجه و الممتثلین لاوامره و المستشهدین بین یدیه .
تقدیم به ساحت مقدس قطب عالم امکان ، عصاره خلقت ، سلاله احمد، کهف الحصین و غیاث المضطر المستکین ، ولى اللّه الاعظم ، خاتم الاولیا، بقیة اللّه فى الارضین حضرت حجة بن الحسن العسکرى روحى و ارواح المشفقین لتراب مقدمه الفداء.
در پایان از برادر عزیز و ارجمندم جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى ((سیّد عبداللّه حسینى )) مدیر محترم انتشارات مهدى یار که قبول زحمت کردند و نشر و پخش این کتاب را به عهده گرفتند صمیمانه تقدیر و تشّکر مى کنم .
همچنین از همسرم خانم ملاّیى که از سالیان گذشته در ثبت و ضبط و کارهاى مقدماتى این کتاب و بقیه آثارى که امید است ان شاء اللّه به زیور طبع آراسته گردند مرا یارى کردند تشکّر مى کنم .
والسّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
حیدر قنبرى
2/10/1379
مطابق با 25 ماه مبارک رمضان
بخش اوّل : داستانهایى از زیارت عاشورا
سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا
سیّد احمد رشتى مى گوید:
تاریخ 1280 هجرى قمرى به عزم زیارت بیت اللّه از رشت به تبریز رفتم و از آنجا مرکبى کرایه کرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر دیگر با من رفیق شدند.
در یکى از منازل بین راه خبر دادند که قدرى زودتر روانه شویم که منزل آینده خطرناک و مخوف است کوشش کنید که از کاروان عقب نمانید.
از این جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتادیم هنوز یک فرسخ نرفته بودیم که هوا منقلب شد و برف باریدن گرفت به طورى که رفقا هر کدام سرهاى خود را به پارچه پیچیدند و تند رفتند من هم هر چه کردم که بتوانم با آنها بروم ممکن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پیاده شده و در کنار راه نشسته و متحیر بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى که براى هزینه سفر همراه داشتم نگرانى بیشترى داشتم .
با خود گفتم : همین جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم .
در این اندیشه بودم که در برابر خود باغى دیدم که باغبانى با بیلش برف درختان را مى ریخت تا مرا دید جلو آمد و گفت : کیستى ؟
گفتم : رفقایم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم .
به زبان فارسى فرمود: نافله (2) بخوان تا راه را پیدا کنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟
گفتم : واللّه راه را نمى دانم .
فرمود: جامعه بخوان .(3)
من زیارت جامعه را از حفظ نداشتم و اکنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زیارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اینجایى ؟
بى اختیار گریه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم .
فرمود: عاشورا(4) بخوان .
زیارت عاشورا را نیز از حفظ نداشتم و اکنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زیارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟
گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح .
فرمود: من هم اکنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود: ردیف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را کشیدم ، اسب اطاعت نکرد.
فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهایت تمکین پیروى کرد.
سپس دست مبارکش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانید؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تکرار کرد.
آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانید؟
عاشورا، عاشورا، عاشورا.
سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانید؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت کردم دیدم در وقت پیمودن راه به نحو دایره راه طى مى کرد یک مرتبه برگشت و فرمود: اینها رفقاى شمایند که کنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گیرند.
پس من از الاغ پیاده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و به من کمک کرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقایم بر گردانید من در این هنگام با خود گفتم این شخص کى بود که به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنکه زبانى جز ترکى و مذهبى جز عیسوى در آن نواحى نبود و چگونه با این سرعت مرا به قافله رساند؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه کردم دیدم کسى نیست .(5)
تأ ثّر از اینکه هر روز زیارت عاشورا را نخواندم
عالم جلیل آقاى شیخ عبدالهادى حائرى مازندرانى از والد خود مرحوم حاجى ملاّ ابوالحسن نقل کرده که من حاجى میرزا على نقى طباطبایى را بعد از رحلتش به خواب دیدم و به او گفتم : آرزویى دارى ؟ گفت : یکى و آن این است که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورا نخواندم . و رسم سید این بود که در دهه محرم زیارت عاشورا مى خواند نه در تمام سال و لذا افسوس مى خورد که چرا تمام سال نمى خواندم .(6)
مزد دادن امام زمان علیه السلام براى خواندن زیارت عاشورا
حاج سید احمد (رحمة اللّه علیه ) براى من نوشت که روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم . ناگاه سید موقّر معمّمى بر من داخل شد که قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشیده بود، نظرى کرد به آنچه در زاویه حجره بود کمى از کتب و ظروف و فرشى بود فرمود:
براى حاجت دنیا کفایت مى کند تو را و تو هر روز صبح به نیابت صاحب الزمان علیه السلام زیارت عاشورا مى خوانى و خرجى هر ماهت را از من بگیر که محتاج احدى نباشى و قدرى پول به من داد و گفت :
این کفایت یک ماه تو را مى نماید.
و رفت رو به در مسجد و من به زمین چسبیده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تکلّم بنمایم نتوانستم و حتى نتوانستم برخیزم تا سید خارج شد و همین که بیرون رفت گویا قیودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پیدا کردم پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص کردم اثرى از آن آقا ندیدم .(7)
توسعه رزق و روزى با زیارت عاشورا
چون اول باب سه حدیث درباره زیاد شدن رزق و روزى با زیارت امام حسین علیه السلام است لذا این حکایت را هم مى نویسم و دلیل دیگرش روضه خوانى تاجر نصرانى : عالم جلیل و زاهد مسلم آقاى شیخ عبدالجواد حائرى مازندرانى فرمود که : روزى کسى آمد خدمت خلد مکان شیخ زین العابدین مازندرانى (قدس اللّه سرّه العالى ) و از تنگى معاش خود شکایت کرد؛ شیخ به او فرمود: برو حرم حضرت اباعبداللّه علیه السلام زیارت عاشورا بخوان رزق و روزى به تو خواهد رسید اگر نرسید بیا نزد من ، من خواهم داد رفت . بعد از زمانى ملاقات شد گفت : در حرم مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم که کسى آمد وجهى به من داد و در توسعه قرار گرفتم .(8)
برآورده شدن حاجتهاى آیت اللّه سیّد نجفى قوچانى توسط زیارت عاشورا
آیت اللّه سیّد نجفى قوچانى رحمه الله فرمود:
بعد از آنکه دوبار زیارت عاشورا را در اصفهان و هر بار به مدت چهل روز براى بر آورده شدن حاجتها و مطالب شرعى خود خواندم ، بحمداللّه به مراد خویش دست یافتم ، و به این زیارت اعتقاد پیدا نمودم ، براى همین پس از رسیدن به شهر نجف اشرف در اولین روز جمعه شروع به خواندن زیارت عاشورا نمودم و این بار غرضم ظهور حکومت امام زمان (عج ) بود البته اگر خداوند آن را از من بپذیرد تا به شهادت و یا سرورى نایل شوم و همه آنها نور على نور است . من از کسانى نیستم که شیفته سرگرمیهاى دنیا و کثافات آن باشم ، من شیفته مولاى خویش صاحب الامر (عجل ) هستم و از قید و بندهاى جهان آزادم .
این زیارت را هر جمعه در نجف اشرف و یا در کربلا، حتى در مسیر راه مى خواندم ، و در یک سال آن را چهل جمعه مى خواندم .
خداوند را بر سرّ درونم گواه مى گیرم من امام عصر را بسیار دوست مى دارم و از خداوند خواهان توفیق خدمتگزارى ایشان و حصول سرفرازى هستم .(9)
زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها
یکى از علماى معروف شهر اصفهان در یادداشتهاى خود مى گوید: یکى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان که نام او را نیاورده مبلغ 45000 تومان بدهم ، و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحیر شدم که آیا آنچه را که در خواب درک نموده بودم صحیح بوده یا خیر، از مقدار اندوخته خود نیز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود به دکان آن مرد محترم رفتم (من او را مى شناختم وى صاحب دکان کوچکى بود) آنجا دو نفر را در مقابل دکانش دیدم در اولین فرصتى که یافتم به صاحب دکان گفتم : با تو کارى دارم ، تقاضا دارم با من به مکانى بیایى و سریع باز گردیم ، او را به مسجد النبى واقع در خیابان ((جى )) بردم . کارگران و بنایان در مسجد مشغول تعمیر بودند، در یکى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستیم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشکلى را که هم اکنون در آن به سر مى برى از تو برطرف کنم ، از تو مى خواهم مشکلت را برایم بازگو کنى ، به او بسیار اصرار کردم ، لیکن از گفتن سرباز زد، سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گریان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر کردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زیارت عاشورا بخوانم ، و امروز آخرین آن را خواندم .(10)
توصیه شیخ کبیر به خواندن زیارت عاشورا
شیخ محمد حسن انصارى اخوى زاده و داماد سرآمد فقها، شیخ مرتضى انصارى داراى چند فرزند بود، سومین فرزند ایشان ((شیخ مرتضى )) معروف به شیخ کبیر از اهل علم و فضل بود و در نجف به سر مى برد، وى در سال 1289 ه‍ به دنیا آمد، و در سال 1322 ه‍ در دزفول در سن 33 سالگى فوت نمود، این شیخ جلیل القدر حرص و ولع ویژه اى نسبت به خواندن زیارت عاشورا در صبح و شب داشت ، پس از مرگش بعضى از یارانش او را در عالم خواب دیدند، از او پرسیدند: بهترین و نافع ترین اعمال آنجا کدام است ؟ در پاسخ سه بار فرمود: زیارت عاشورا.(11)
حل مشکلات به واسطه زیارت عاشورا
عالم جلیل القدر و متقى مرحوم آیت اللّه نجفى قوچانى رحمه الله از طلاب برجسته خراسانى بود و در ضمن یاد داشتهاى خاطراتش در اصفهان که به مدت چهار سال از سال 1314 ه‍ ق الى 1318 تداوم داشت مى نویسد:
وقتى به شهر اصفهان آمدم ، شبى در خواب چهره مرگ را به صورت یک حیوان در ابعاد یک ((گوسفند)) دیدم عمرش بالغ بر یک سال بوده و به دنبال او سه و یا چهار عدد از بچه هاى کوچکش در هوا در حال سیر و حرکت بودند، در اثناى حرکتشان از روى منزل ما در قوچان گذشتند و یکى از گوسفندان بر روى منزل ما از حرکت باز ایستاد.
براى پدرم نوشتم : نامه اى برایم ارسال کند و احوال خود را در آن شرح دهد؛ زیرا نگران او بودم پس از ارسال نامه ، از پدر نامه اى دریافتم در آن گفته بود همسرش فوت نموده .
و نیز مى نویسد: قبل از ده سال مبلغ دوازده تومان براى اداى مخارج زیارت به عتبات مقدس قرض کرده بود(12) ولى به دلیل ((ربا)) بدهى او به هشتاد تومان رسیده بود، و همه دارایى پدرم به این مقدار نمى رسید، من تصمیم گرفتم زیارت عاشورا را به مدت چهل روز بر بام مسجد سلطان صفوى بخوانم و سه حاجت را طلب کردم :
اول : اداى بدهى پدرم
دوم : طلب آمرزش
سوم : افزون شدن علم و اجتهاد
قبل از ظهر شروع به خواندن مى نمودم و قبل از زوال ظهر آن را تمام مى نمودم ، خواندن آن دو ساعت به طول مى انجامید پس از اتمام چهل روز و تقریباً بعد از یک ماه پدرم به من نوشت : امام موسى بن جعفر علیه السلام قرض مرا ادا کرد، به او نوشتم : خیر، امام حسین علیه السلام آن را ادا کرد، و همگى آنها یک نور واحدند.
وقتى سرعت تأ ثیر زیارت را در بر آورده شدن حاجتها در مسایل دشوار دیدم و قلباً از تأ ثیر گذارى آن در برآورده شدن حاجتها اطمینان یافتم ، عزم خود را جزم کردم تا آن را در روزهاى ماه محرم الحرام و ماه صفر براى حاجت مهمترى به مدت چهل روز بخوانم ، لذا با تلاش و کوشش بسیار و با احتیاط کامل بر بام مسجد سلطان مى رفتم ؛ و رو به قبله و زیر آسمان بودن را مراعات مى کردم ، بعد از سپرى شدن روزها، و ختم چهل روز، در خواب بشارت دهنده اى را دیدم که مى گفت : به مراد خود رسیدى . و در صبحگاه در قلبم شور خاصى پدیدار گشت ، و این چند بیت را سرودم :(13)

زمان قبض گذشت ، انبساط جلوه گر آمد
درخت صبر قوى گشت ، باز بر ثمر آمد
چو کوه شو، سر تسلیم بیش و راضى شو
به لطمه شب و روز فلک که ماه بر آمد
حل مشکلات دشوار با خواندن زیارت عاشورا
آقاى ... مى نویسد دوبار با مشکلات دشوارى مواجه شدم که با خواندن زیارت عاشورا همه مشکلاتم حل شد.
اولین توسل :
با سه مشکل مهم رو به رو شدم ، و به شدت از آنها متأ ثر شدم .
1 براى خرید منزل دویست هزار تومان مقروض بودم و در طى نه سال قادر به اداى قرض نبودم .
2 با مشکل سخت دیگرى مواجه شدم که قادر به گفتن آن نیستم .
3 از لحاظ رزق و روزى در مضیقه بودم .
این مشکلات به من بسیار فشار مى آوردند و براى حل آنها از همه چیز نا امید شدم ، به حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام متوسّل شدن و به ذهنم خطور کرد که زیارت عاشورا به مدت چهل روز بخوانم ، و ثوابش را به حضرت نرجس خاتون اهدا کنم ، و با شفاعت این خاتون نزد فرزندش امام زمان همه این مشکلات حل شود.
توسل را به این ترتیب آغاز کردم :
هر روز بعد از نماز صبح زیارت امین اللّه را به قصد زیارت حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام مى خواندم و سپس زیارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام مى خواندم و سجده زیارت را به جاى مى آوردم ، و دو رکعت نماز زیارت را مى خواندم پس از آن دعاى معروف به دعاى علقمه را مى خواندم ، در روز بیست و هشتم و به طریقه اى شگفت مشکل دوم من حل شد.
در روز سى و هشتم یکى از دوستانم که به قرض منزلم آگاه بود آمد و حالم را پرسید، سپس مبلغ دویست هزار تومان به من داد و گفت : این مبلغ براى قرض منزل توست .
بعد از چهل روز وضع اقتصادى من نیز بهتر شد، و پس از آن با مشکل اقتصادى مواجه نشدم .
دومین توسّل :
پس از گذشت یک سال از اولین توسّل ، با مشکل دیگرى مواجه شدم : یکى از تجار تهران نزد من آمد و گفت : ما کالاهاى بسیارى براى شما مى فرستیم تا بفروشى و مبالغ آن را ارسال کنى . با بعضى از دوستان و تجار در این باره مشورت کردم گفتند: مبلغ هفتصد هزار تومان به عنوان پیش پرداخت براى او بفرست تا رضایت او را جلب کنى ، من نیز مبلغ یکصد هزار تومان از قرض الحسنه تهیه کردم و یکى از دوستان پانصد هزار تومان به من داد، به هر حال براى او مبالغ را جور کردم و فرستادم و به مدت سه روز منتظر ماندم تا اجناس برسد، اما متأ سفانه برایمان آشکار شد که تاجر از حقه بازان بوده ، و پس از گرفتن پولها از بانک متوارى شده و بدهى بسیارى دارد که بالغ بر هفتاد میلیون تومان مى شود... مدّت سه ماه دنبال او جستجو کردیم ولى اثرى از او نیافتیم تا ما را به او برساند.
با استفاده از اولین تجربه ام که آن را از خواندن زیارت عاشورا به دست آورده بودم ، این بار نیز با همان نیّت و با همان سبک متوسل شدم ، پس از بیست روز این تاجر با من تلفنى تماس گرفت و مبلغ را پس داد، بعد از چند روز او را بازداشت کردند و به تهمت حقه بازى و مال مردم خورى به زندان انداختند، و هیچ طلبى به دیگران مسترد نشد.
مایلم متذکر شوم که در هر دو بار با قلبى اندوهگین و با قطع امید از همه به وسیله این زیارت به سرور شهیدان متوسل شدم .(14)
توسل به زیارت عاشورا و تأ ثیر آن در استرداد سهم هاى به سرقت رفته
آقاى حاج سیّد حسن فرزند مرحوم سیّد رضا غرضى ساکن در شهر اصفهان ، و یکى از تجار آنجا مى گوید: از پدر مرحوم من مقدارى از سهم هاى شرکت هاى تولیدى را در سال 1325 به سرقت بردند و بعد از مدتى قادر به شناسایى سارق شدند و او را به پلیس تحویل دادند و پس از مدتى به دادگاه بردند و به شش ماه حبس محکوم کردند، ولى سارق به سهم هاى به سرقت رفته اعتراف نکرد.
پدرم به زیارت عاشورا متوسل شد و هر روز پس از نماز صبح زیارت را با صد بار لعن و صد بار سلام و بعد از آن دعاى علقمه را مى خواند. او به مدت چهل روز پى در پى این کار را کرد ولى هیچ خبرى از سهم ها به ما ندادند، پدرم نیز خواندن زیارت را قطع ننمود، تقریباً روز پنجشنبه خواهرم که بالغ بر یازده سال بود در خواب دید: چهار مرد و یک زن علویّه که در میان آنها بود از مقابل یک دکان نانوایى گذشتند، و به خواهرم سلام کردند و گفتند: به پدرت بگو سهم ها به او مسترد مى شوند اما باید به عهدش وفا کند.
از این خواب مدتى گذشت ، سارق خواسته بود مقدارى از سهم ها را در بازار بفروشد و همانطور که مى دانید هر سهمى شماره اى دارد و چون روزنامه ها از قبل شماره هاى به سرقت رفته سهم ها را منتشر کرده بودند مشترى سهم ها به وسیله این شماره ها فهمیده بود که مالک اصلى این سهم ها سیّد رضا غرضى است و فروشنده همان شخصى است که به مدت شش ماه محکوم به حبس شده ، بعد از آن او را مجبور کردند تا بقیه سهم ها را نیز تحویل دهد.(15)
توسّل به زیارت عاشورا و آسان شدن مسأ له ازدواج
یکى از خطبا و وعّاظ مى نویسد:
قبل از چند سال یک دوست جوان و مؤ من نزد من آمد و حاجت حل نشده اى را مطرح کرد، او گفت : چندى قبل قصد ازدواج کردم ، لیکن هر بار با مشکلات و سختیهایى مواجه شدم . به او گفتم : چون شما نزد کسانى رفته اى که در شأ ن و مقامت نیستند.
گفت : چنین نیست ، و اگر باور نمى کنید شما برایم پا پیش گذار و از یک خانواده در شأ ن و مقام من برایم خواستگارى کن .
نزد دوستم رفتم که مطمئن بودم به من پاسخ مثبت مى دهد، از او دخترش را براى این جوان مؤ من خواستم ، در ابتدا موافقت کرد، و بعد از مدتى گفت : مى خواهم استخاره کنم ، و متأ سفانه پاسخ منفى داد.
این ماجرا مرا بسیار اندوهگین کرد، و دوستم به من گفت : دیدى حق با من بود؟ به او گفتم : خودت را ناراحت نکن ، براى برطرف شدن مشکلات بعد از اداى نماز صبح و تعقیبات آن زیارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام بخوان .
شروع به خواندن زیارت کرد، در روز بیست و هفتم خوشحال نزد من آمد و گفت : نزد یکى از خانواده ها رفتم ، و موافقت کردند. آنها و من در نهایت رضایت به سر مى بریم و امروز عصر مراسم خواستگارى برگزار مى شود، مى خواهم شما یکى از شاهدان آن باشید. به او گفتم : پس سیزده روز باقى مانده را فراموش نکن ، شما زندگى مشترک خود را به برکت زیارت عاشورا آغاز کردى ، و در هر زمانى که با مشکلى در زندگى مواجه شدى براى برطرف شدن آن به زیارت عاشورا متوسل شو، انشاءاللّه حاجت تو بر آورده شود.(16)
خبر غیبى از ترک زیارت عاشورا
در ماه صفر سال 1409 ه‍ به شهر شیراز رفتم و در خانه حاج مسیح ... اقامت گزیدم ، او مرا مطلع کرد که : در طى سى سال من همیشه زیارت عاشورا را مى خوانم و دخترى متأ هل در شهر دزفول دارم برایم نوشته که منزلى در شیراز براى او بخرم ، ولى موفق به این کار نشدم ، بسیار متأ ثر و غمگین شدم ؛ زیرا نتوانستم خواسته اش را بر آورده کنم .
در روز تولد امام على بن موسى الرضا علیه السلام در یکى از منازلى که درآن مراسم دعا و توسل بر پا بود بسیار گریستم و حاجت خود را عرضه داشتم .
پس از چند روز، خواهرم نزد ما آمد و به من گفت : مردى را دیدم زمین هایى را تقسیم مى کند، و به قیمت مناسب مى فروشد، من نیز براى شما قطعه زمینى را خریدم .
مشغول ساختن آن شدم ، و خواندن زیارت عاشورا را فراموش نمودم .
در یکى از روزها، صبح زود، دخترم تلفنى با من تماس گرفت و گفت : خواندن زیارت عاشورا را ترک کردى ؟ گفتم : چطور؟
گفت : در عالم خواب امام و سرور آزادگان علیه السلام را در صحن و یا در حرم دیدم ، در شکوه و عظمتى وصف ناشدنى داشت و اطرافش اشخاص بسیارى با جاه و جلال بودند، پرسیدم : اینان کیستند؟
گفتند: اینان دوستدار پیشواى سرور آزادگان علیه السلام هستند، به دنبال شما در میان آنها جستجو کردم ولى شما را نیافتم گفتم : پدرم علاقه شدیدى به امام حسین علیه السلام دارد و دایم زیارت عاشورا را مى خواند چرا او را در بین شماها نمى بینم ؟ گفتند: از چند روز قبل ارتباطش با ما قطع شده ، ولى دوباره ارتباطش با ما برقرار مى شود.(17)
شرکت حضرت زهرا علیها السلام در مجالس زیارت عاشورا
خانم علویّه اى مى گوید: براى زیارت به آرامگاه حضرت زینب ، و حضرت رقیه علیهماالسلام مشرف شدم ، شیفته زیارت سرور شهیدان شدم ، مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم و با حالت روحى خاصى مى گریستم ، یک بار وقتى مشغول خواندن و گریستن بودم ، دیدم گویى دریچه اى برایم گشوده شد و به عالم آخرت پا گذاشتم ، در آن حالت بیدار بودم ، ولى شاهد آن واقعه بودم ، مانند آن که آن را در عالم خواب دیده باشم :
عده اى از زنان را به همراه مادرم دیدم ، و در این اثنا بانویى بلند قامت با ظاهرى محترم آمد؛ زنان گرد او را فرا گرفتند، هر یک از آنها حاجت و مشکلش را به وى عرضه مى داشت ، من نیز حاجتم را به او عرضه داشتم ، سپس به او گفتم : چرا به مجلس عزادارى ما که در آن زیارت عاشورا را مى خوانیم نمى آیى ؟
ایشان فرمود: من در مجلس شما شرکت مى کنم ، نشانه و دلیل را به من داد. ایشان فرمود: پسر خاله تو و همسرش در مجلس شما حاضر شدند، و براى برطرف شدن حاجتشان نذر کردند که در حضور یافتن در مجلس زیارت عاشورا و خواندن آن نزد شما تدام داشته باشند. به وسیله خواندن زیارت عاشورا حاجتشان بر آورده شد و منزل جدیدى ساختند، بعد از آن در جلسه هاى خواندن زیارت عاشورا حاضر نشدند و آن را نمى خوانند.
و من مؤ لف صاحب نذر را مى شناسم ، داستان را با همه تفاصیل آن براى او بازگو کردم ، رنگش تغییر نمود و گریست ، به همسرش گفت : گوش کن چه مى گوید و از کجا خبر مى دهد؟! مرد بسیار متأ سف و اندوهگین شد، گفت : اینها که گفتى درست است ، ما را مشکلات دنیا فرصتى نمى دهد تا نذرمان را ادا کنیم .
بچه دار شدن زن عقیم با زیارت عاشورا
در سفر به شهر یزد براى به دست آوردن نسخه اى شرح دار براى زیارت عاشورا در کتابخانه مرحوم وزیرى با جناب شیخ على اکبر سعیدى پیشنماز مسجد طهماسب که شیخى است صالح ، باقار، و از همنشینان شیخ غلامرضا یزدى ، کسى که براى امرار معاش از دسترنج خویش کسب روزى مى نمایدملاقات کردم .
به من گفت : مرحوم حاج ابوالقاسم با دخترى زرتشتى پس از مسلمان شدن ازدواج کرد ولى فرزندى به دنیا نمى آورد، بعد از بیست سال به او خواندن زیارت عاشورا را آموختند. آن را چهل روز همراه با صد بار لعن و صد بار سلام و دعاى علقمه خواند. پس از آن خداوند بر او منت نهاد و او را فرزندى ((پسر)) عنایت فرمود.(18)
فرمایش عارف سالک و مرجع تقلید بزرگ آیت اللّه العظمى بهجت درباره زیارت عاشورا
در روز جمعه مصادف با 26 ذى قعده سال 1412 نزد آیت اللّه بهجت رفتم و از ایشان خواستم براى من از زیارت عاشورا بگوید البته قبلاً مى دانستم او همیشه زیارت عاشورا را مى خواند براى ایشان توضیح دادم که من مى خواهم مجموعه اى از داستهانهاى کسانى که زیارت عاشورا را خواندند و به صورتى شگفت به حاجت خود دست یافتند را جمع آورى کرده و چاپ نمایم .
ایشان فرمود: مضمون زیارت عاشورا گواه و روشن کننده عظمت آن است ، مخصوصاً وقتى آنچه در سند زیارت از صفوان از امام صادق علیه السلام روایت شده را ملاحظه مى کنیم که گفته شده : زیارت عاشورا را بخوان و در خواندن آن استمرار داشته باش ، من به خواننده آن چند چیز را تضمین مى کنم :
1 زیارت وى پذیرفته مى شود.
2 تلاش ایشان مورد سپاس قرار مى گیرد.
3 سلام او بدون مانعى به امام علیه السلام مى رسد، و حاجت وى از جانب خداوند متعال بر آورده مى شود و با دست خالى باز نخواهد گشت . اى صفوان ! این را با ضمانتى از پدرم ، و پدرم از امیرالمؤ منین علیه السلام و امیرالمؤ منین از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و رسول خدا از جبرئیل و جبرئیل از خداوند عز و جل دریافت نموده ، هر یک از آنها این زیارت را با این ضمانت تضمین نمودند، و به قداست خداوند سوگند، هر کس امام حسین علیه السلام را با این زیارت از نزدیک و یا از دور زیارت کند، حاجتش هر چه باشد بر آورده مى شود.
در سندها آمده زیارت عاشورا از حدیث هاى قدسى است ، براى همین با وجود فراوانى کارهاى علمى موجود نزد علما و اساتیدمان آنها همیشه مراقب خواندن زیارت عاشورا بودند، از جمله آنها:
1 آیت اللّه العظمى شیخ محمد حسین اصفهانى صاحب تأ لیفات متعدد از خداوند متعال مى خواست کلمات پایانى عمرش خواندن زیارت عاشورا باشد، و پس از آن به سوى بارى تعالى بشتابد. و خداوند دعاى وى را اجابت نمود، و پس از اتمام خواندن زیارت عاشورا روحش به ملکوت اعلى شتافت و روحش قرین رحمت و محشور با اولیاى خدا شد.
2 آیت اللّه شیخ صدراى بادکوبه اى با دانش فراوانى که داشت مقید به خواندن زیارت عاشورا بود.
3 یکى از بزرگان گوید: ... یکى از روزها به وادى السلام و به مقام امام مهدى علیه السلام رفتم ، آنجا مرد پیرى را با چهره اى نورانى دیدم ، مشغول خواندن زیارت عاشورا بود و چنین به نظر مى رسید که زائر است ، وقتى نزدیک او رفتم ، تصویرى در برابرم نمایان شد گویى پرده حجاب را براى من کنار زدند حرم امام حسین علیه السلام را دیدم که زائرین مشغول به عبادت و زیارت بودند. از آنچه دیدم تعجب کردم ، اندکى به عقب رفتم ، و به حالت طبیعى باز گشتم ، بار دیگر نزدیک او شدم ، همان حالت اول براى من نمایان شد. این حالت چندین بار برایم تکرار شد.
صبح روز بعد، به مکانى که زائران براى زیارت در آن سکنى مى کنند رفتم تا از محضرش استفاده کنم و از حال و محل او سؤ ال کردم گفتند: آن شخص براى زیارت آمده بود و امروز اثاثیه و وسایلش را جمع کرد و از اینجا رفت .
از زیارت او ناامید نشدم ، به وادى السلام رفتم تا شاید او را بیابم ، آنجا با شخصى ملاقات کردم که امور غیبى عجیبى را برایم متذکر مى شد و بعضى از مسایل را روشن مى نمود بدون آنکه سؤ ال کنم ؛ به من گفت : زائرى را که در پى او هستى رفته است .
4 بزرگ فقها و مجتهدین آیت اللّه شیخ مرتضى انصارى همیشه زیارت عاشورا و صد بار لعن و صد بار سلام آن را حرم مولى الموحدین امیرالمؤ منین علیه السلام مى خواند و با تداوم در خواندن آن زبانش در خواندن بسیار سریع بود زیارت را همراه با لعن و سلام تقریباً نیم ساعت و یا چند دقیقه بیشتر به پایان مى رسانید، و اگر کسى تداوم او را در خواندن زیارت عاشورا مى دید مى گفت : او مشغول مسایل اصولى و فقهى نمى باشد، و با ملاحظه تحقیقاتش در مسایل علمى و نظریات ظریفش در فقه و اصول مى گفت : او اهل خواندن زیارت عاشورا و... نیست .(19)
برطرف شدن اندوه و شیرین شدن دوباره زندگى توسط زیارت عاشورا
یکى از بانوان محترم از رانده شدگان عراقى مى نویسد: من با مشکل بزرگى مواجه شدم که زندگى مرا تهدید مى کردو براى آن مشکل راه حلى نیافتم و حقیقتاً امیدم از هر چیزى قطع شده بود و به همه دعاهایى که در کتابهاى ((مفاتیح الجنان )) و ((التحفة الرضویة )) و ((المخازن )) و... یافت مى شد متوسل شدم . این دعاها را در نیمه شب و زیر آسمان مى خواندم و بالا خره به کمک زیارت عاشورا و به شکل شگفت انگیزى به حاجت خود رسیدم ، مشروح این داستان بدین قرار است :
من همسر محترمى داشتم ، او داراى شخصیت متمایز، منحصر به فرد و داراى کمالات معنوى ، خلق و خویى بلند مرتبه بود. وى در احترام به زن و فرزندان و نزدیکانش مرد نمونه اى بود، روزى با برادران و نزدیکانم مشاجره کرد به طورى که به من گفت : حتماً باید روابط خود را با نزدیکانت قطع کنى ، همسر من در گفتارش جدى و مصمم بود به طورى که امکان مخالفت با گفته هایش نبود.
من متحیر و سرگردان ماندم ، چگونه رابطه ام را با نزدیکان و خویشاوندانم قطع کنم ؟! در حالى که همسرم مى گفت : تا انتقامم را از آنها نگیرم ساکت نمى مانم .
مرا به قم منتقل نمود، و از قم به ... و همیشه مى گفت : انتقام مى گیرم ، من نمى دانستم هدفش چیست ، و چه مى خواهد بکند، بعد از آن بدون آنکه به کسى خبر دهد ما را ترک کرد و به خارج مسافرت کرد، بعداً مطلع شدیم مى خواهد درخواست پناهندگى از آلمان و یا فرانسه کند، سپس پیغام داد که دیگر باز نخواهد گشت و سوگند یاد کرد زندگى مشترک ما منتفى شده ، هر کس از دوستان و نزدیکانش آنجا درباره بازگشتش با او سخن گفت پاسخش منفى بود. مى گفت : همسرم هر کارى مى خواهد بکند!!
اما من همه دعاها و توسلهایى که دوستان و نزدیکانم به من مى گفتند مى خواندم ، مانده بودم با فرزندانم چه کنم ؟
وقتى خبر فوت آیت اللّه حاج سیّد مرتضى موحد ابطحى پدر مؤ لف در تاریخ جمعه هشتم جمادى آخر سال 1413 منتشر شد در مراسم تشییع او شرکت کردم و در نزدیکى قبر آن مرحوم (20) آیت اللّه سیّد محمد باقر موحد ابطحى فرزند ارشد ایشان گفت : در دهان متوفى قدرى خاص از تربت امام حسین علیه السلام را که از فاصله یک مترى آرامگاه شریف سرور آزادگان حسین بن على علیه السلام در سال ... برداشته شده قرار دادیم ، و در روز دهم محرم الحرام این تربت چون خون سرخ رنگ به نظر مى رسد.(21) بنا بر این هر کس حاجتى مهم دارد نذر کند زیارت عاشورا را ختم کند، انشااللّه حاجتش بر آورده مى شود.
بدون آنکه بدانم اشکهایم جارى بود، و در طى این مدت همیشه در خواب مى دیدم مشغول خواندن زیارت عاشورا هستم ، و هنگام سجده از خواب بر مى خواستم .
از شدت ناراحتى و تأ ثر بعضى از روزها زیارت عاشورا را دوبار مى خواندم ، در یکى از شبها در عالم خواب دیدم گویى مجلس عزاى امام حسین علیه السلام بر پا شده و من در آن شرکت جسته ام ، از میهمانان با حلوا پذیرایى مى کردند، یکى از آنها را برداشتم و آن را گشودم ، نامه اى یافتم که در آن شعرى بود و اکنون آن را به خاطر نمى آوردم دستمالى سرخ رنگ و قدحى به شکل تقویم در آن بود که بر آن نوشته شده بود: جمادى اوّل ، جمادى دوّم .
از خواب برخاستم و خوابم را تلفنى براى یکى از مفسران خواب گفتم ، خواب را چنین برایم تفسیر کرد: شما براى حاجت مهمى مشغول به توسل شده اید، و آنچه را که مى خواهید در ماه جمادى اول یا جمادى دوم به دست مى آید.
سپس خواندن زیارت عاشورا را ادامه دادم در یکى از شبها در عالم خواب دیدم گویى از حمام خارج شده ام لیکن قسمتى کوچک از کمرم تمیز نشده مانده بود، من مجدداً به حمّام بازگشتم و آن را خوب شستم تا تمیز شد.
خوابم را براى مفسر خواب گفتم . او گفت : همه اعمال تو پذیرفته شد، و معنى غسل دوم که آن را ذکر کردى این است : از مشکلى که گرفتار شده اى خلاصى مى یابى ، دعاها وتوسّلهاى انجام شده توسط شما به صورت آشکارى اثر نموده .
با خود گفتم : توسل خود را با زیارت عاشورا به پایان رساندم ، و به حاجتم مى رسم ، در روز بیستم ، بعد از خواندن دوباره زیارت عاشورا و دعاى علقمه ، نماز خواندم و آرامگاه مرحوم آیت اللّه سیّد مرتضى موحد ابطحى را زیارت کردم مبلغى نیز به خادم او دادم و از او خواستم روضه اى بخواند و ثواب آن را نثار روح مرحوم کند، پس از آن به منزل بازگشتم ، در آن شب در خواب دیدم گویى در خیابان اسیر گشته ام ، و من به شکل زیبا و به شخصیتى عجیب بودم و حجابى کامل داشتم و به دستم تسبیحى بلند و سبزرنگ بود، در برابرم سیّد محترمى بود، رو به من کرد و با لبخندى به من فرمود: خداوند تو را به آنچه مى خواهى مى رساند.
سپس همراه او سوار ماشین شدم .
این خواب را براى کسى تعریف نکردم در روز جمعه شب ساعت هشت و نیم زنگ تلفن به صدا در آمد، وقتى گوشى را برداشتم صدایى را شنیدم که آشنا بود، ولى نمى توانستم آن را تشخیص دهم . او گفت : من فلانم (شوهرت هستم ) من گفتم : چه مى گویى ؟!! تو کجایى ؟ گفت : من اکنون در شهر اصفهان هستم . گفتم : چرا به خانه نمى آیى ؟ گفت : مى آیم اما ابتدا خواستم خبر دهم تا غافلگیر نشوید. گفتم : خوش آمدى در این لحظه که این سطرها را مى نویسم به یاد لحظه اى مى افتم که زنگ تلفن به صدا در آمد و بدنم را لرزش فرا گرفت و حالتى غیر طبیعى به من دست داد، آن شدت خوشحالى را قادر به توصیف نیستم .
وقتى همسرم به منزل آمد، ابتدا به منزل فرزندان آن مرحوم که در نزدیکى منزل ماست رفتم و داستان را براى وى بازگو کردم سپس خواستم به زیارت قبر سیّد بروم از او تشکر کنم لیکن تا کنون موفق نشده ام ، و خدا را شکر که با یکدیگر زندگى مى کنیم و چیزى صفا و صمیمیت زندگى ما را تیره و تار ننموده .
شایان ذکر است ، من به همسرم گفتم : آنچه از تو مى دانم این است که مردى قاطع و در حرف و عمل جدى مى باشى بارها گفتى به اصفهان باز نمى گردم چه چیز تو را واداشت نظرت را تغییر دهى و نزد ما باز گردى ؟
او گفت : در ابتدا بسیار تحت تأ ثیر قرار گرفته بودم به طورى که یک بار هم فکر بازگشت به اصفهان به ذهنم خطور نکرد، ولى از تاریخ ... (نزدیک همان روزهایى که شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم ) تحت فشار قرار گرفتم و اعصابم به هم ریخته شده بود، هر چه براى خروج از این بن بستى که در آن به سر مى بردم فکر مى کردم به راه حلى نمى رسیدم ، به نظرم رسید به فرانسه مسافرت کنم ولى بیشتر احساس ناراحتى مى کردم ، سپس به فکر مسافرت به ترکیه افتادم ولى از این فکر نیز احساس راحتى به من دست نمى داد، لیکن وقتى فکر بازگشت به اصفهان را مى کردم احساس راحتى و آسودگى خیال به من دست مى داد، براى همین بازگشتم .
و نکته بسیار مهم : بازگشت همسرم مصادف با روزهاى جمادى اول و جمادى دوم بود، همان روزهایى که در عالم خواب ذکر شده بودند، به همین دلیل به طور مستمر زیارت عاشورا را مى خوانم .
من همه مردان و زنان مؤ من را سفارش مى کنم که اگر در زندگى با مشکلى رو به رو شدند از رحمت خداوند و عنایت اهل بیت نا امید نشوند و با دعا و توسل به این گوهر نایاب و گرانمایه و این اکسیر بسیار بزرگ قادر خواهند بود لطف و عنایت بارى تعالى را کسب کنند.(22)

خواب دیدن درباره توسل به زیارت عاشورا براىحل مشکلات
یکى از علما مى نویسد با مشکل دشوارى مواجه شدم که راه حلى نداشت ، این باعث آزردگى و ناراحتى روحى من شد تا اینکه به کتاب ((زیارت عاشورا)) دست یافتم وقتى کتاب را خواندم و از محتوى آن آگاه شدم تصمیم گرفتم از اول ماه صفر سال 1412 به مدت چهل روز زیارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام با سایر آداب آن و دعاى علقمه براى حل مشکلاتم بخوانم ضمناً مشکل ازدواج برادرم نیز بود، مشغول به خواندن شدم تا روز سى و چهارم رسید و مصادف با روزهاى عید زهرا علیهاالسلام شد، مشغول به تهیه وسایل و لوازم لازم براى عید شدم ، و خواندن زیارت را فراموش کردم ، بعد از چند روز در خواب دیدم در منزل پدرم مجلسى براى ختم سوره انعام برگزار شده ، همگى جمع شده بودند و منتظر آمدن قارى بودند، ولى او تأ خیر کرد، و از من خواستند دعا و ختم سوره انعام را بخوانم .
موضوع خوابم را به صورت تلفنى به یکى از مفسران خواب در اصفهان بازگو کردم ، به من گفت :
در کار شما سه مطلب وجود دارد... و سومین آن : شما زیارت عاشورا را مى خواندى و آن را ترک کردى ، مى توانى این عمل را با تداوم در خواندن زیارت اصلاح کنى . خواندن زیارت را مجدداً ادامه دادم ، و در عصر روز چهلم همه مشکلات حل شدند، و موقعیت مناسب براى گرفتن یک منزل مهیا شد.
اما پس از لحاظ خرید منزل با مشکلى رو به رو شدم ، نذر کردم به مدت چهل روز دیگر زیارت عاشورا را بخوانم و الحمدللّه قادر شدم منزلى خریدارى کنم و بعد از آن مشکل ازدواج برادرم نیز حل شد.(23)
نجات یافتن از مرگ به واسطه توسل به زیارت عاشورا
یکى از علما گوید: زنم بیمار بود و دچار غده هاى کیسه اى شده بود، ولى ما از بیمارى او آگاهى نداشتیم ، در یکى از شبها در عالم خواب دیدم گویى در یک سالنى هستم که راهى به بیرون ندارد، و سقف سالن سه دریچه جهت تنفس داشت ، پس از مدتى شترى آمد و بر روى این دریچه ها نشست و راه تنفس را بست ، من براى رهایى از این مهلکه مشغول به دعا شدم ، در این حالت از خواب بیدار شدم .
پس از چند روز، بیمارى همسرم شدت یافت ، نزد پزشک رفتیم او بیمارى همسرم را غده هاى کیسه اى تشخیص داد و به دلیل وخامت تأ کید کرد که باید در انجام عمل جراحى شتاب کرد و گر نه ...
با جمعى از پزشکان مشورت کردم ، گفتند: پزشکان ایرانى قادر به انجام این عمل نیستند، سرانجام دکترى را دیدیم ، او گفت : من این عمل را انجام مى دهم ولى اجرت آن سیصد هزار تومان مى شود.
مضطرب و حیران شدم ، براى رهایى از این مشکل نذر کردم و شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم پس از چند روز عمل انجام شد و براى تسویه حساب رفتم ، دکتر گفت : مبلغى دریافت نمى کنم ؛ زیرا تعداد غده ها سه عدد بود و عمل نیز دشوار بود. من امیدى به موفقیت عمل نداشتم ، براى همین نذر کردم عمل را رایگان انجام دهم ، و عمل به موفقیت پایان یافت و بیمار از مرگ رهایى یافت .
پروردگار را سپاس مى گویم که موفقیت را نصیب ما فرمود. سپس به دکتر گفتم : وقتى همه راهها به روى من بسته شد نذر کردم زیارت عاشورا را بخوانم ، و خداوند ما را یارى نمود، و با مشکلى رو به رو نشدیم .(24)
قضاوت اشتباه و عجولانه در ثمر ندادن زیارت عاشورا
یکى از علما مى نویسد: در سال 1370 دولت کسانى را که قبلاً اجازه سفر نداشتند از مسافرت به خانه خدا منع کرده بود. من شوق بسیارى براى سفر داشتم ولى اجازه سفر نداشتم نذر کردم زیارت عاشورا را بخوانم ، نذرم را ادا کردم و توسل زیادى نمودم ، اما نتیجه اى نگرفتم .
در آن شب برادرم به من گفت : آیا براى این موضوع تلاش بسیار نموده اى ؟ بار دیگر نزد مسؤ ول مربوطه برو و با او تماس بگیر ممکن است نتیجه اى حاصل شود.
روز بعد به تهران سفر کردم ، و از صبح تا ساعت یک بعد از ظهر هر چه در توانم بود تلاش کردم لیکن نتیجه اى نگرفتم ، تصمیم به بازگشت به قم گرفتم .
پس از آن برادرم با حالتى ناامیدانه و شکوه آمیز گفت : یک بار دیگر با مسؤ ول مربوطه تماس بگیر، و ما در دفترش ، منتظر او شدیم ولى نتیجه اى حاصل نشد، پس از آن به برادرم گفتم : چیزى به دست نیاوردیم و اگر موفق شویم توفیقمان به لطف و عنایت و به برکت زیارت عاشورا خواهد بود، در این لحظه به ما گفتند: براى ملاقات بروید به داخل . ما نیز داخل اتاق او شدیم و درباره این موضوع با او گفتگو کردیم ، گفت : راهى براى این کار نیست ، در این اثنا تلفن زنگ زد، و از او خواستند پانزده عدد جواز خروج به نامهاى ... صادر کند ما نیز گفتیم :
به این اسامى نام دو نفر دیگر را اضافه کن ، در این اثنا تلفن بار دیگر زنگ زد و او گوشى را برداشت به او گفتند فوراً در بیمارستان حاضر شود؛ زیرا مادر شما در لحظه هاى آخر زندگى است ، و سرانجام او با دادن اجازه سفر موافقت کرد.
در روز اول ماه ذى الحجه براى اتمام مراحل قانونى اقدام کردم ، و در روز دوم اجازه سفر صادر شد، و در روز سوم با آخرین هواپیما به جده سفر کردم و در آن سال به حج خانه خدا مشرف شدم .
شایان ذکر است که کسانى از مسؤ ولین توسلات عجیبى براى دادن حج داشتند و بعضى از آنها اجازه سفر را اخذ کردند اما موفق به حج خانه خدا نشدند، از یکى از آنها که دوست من بود پرسیدم : آیا زیارت عاشورا را همراه با سایر دعاهایى که به آنها متوسل شدى خواندى گفت : خیر، همه دعاها را خواندم فقط زیارت عاشورا را نخواندم .
سرانجام دانستم انجام کارم و مشرف شدنم به زیارت خانه خدا به برکت زیارت عاشورا بوده و اول بار که گفتم زیارت عاشورا نمى تواند مثمر ثمر باشد شتاب کردم و این خطا بود.(25)
عظمت زیارت عاشورا از نظر آیت اللّه شیخ عبدالنبى اراکى
مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالنبى اراکى مى گوید: یکى از جنبه هاى حدیث شریف ((ما أ وذى نبى مثل ما أ و ذیت هیچ پیامبرى آنچنان که من اذیت شدم اذیت نشده )) آزار رسول اکرم صلى الله علیه و آله به وسیله حوادثى بعد از اوست یعنى آزار اهل بیت و شیعان آنان است . پیامبر از حوادث بعد از خود آگاه بود. پیامبر بسیار اندوهگین و غمگین بود براى همین خداوند متعال زیارت عاشورا را قرار داد، و فواید آن را در دنیا و آخرت شناساند. سپس خواندن آن را تضمین نمود و بعد جبرئیل را فرستاد تا آن را براى سعادت رسول خدا و اهل بیتش و سعادت شیعیانش به آنها برساند:
اول : از فواید اخروى بهره گیرند.
دوم : براى فواید دنیوى به آن متوسل شوند.
براى همین امام جعفر بن محمد، به واسطه محمد بن على ، به واسطه على بن الحسین ، به واسطه حسین بن على ، به واسطه حسن بن على ، به واسطه على بن ابى طالب علیه السلام ، به واسطه پیامبر صلى الله علیه و آله ، به واسطه جبرئیل ، به واسطه قلم ، به واسطه لوح ، بواسطه خداوند متعال تضمین نموده که هر کس نزد پروردگار حاجتى داشته باشد و این زیارت را بخواند، خداوند متعال با قدرت مطلق و به فضل خویش بر محمد و خاندان محمد صلى الله علیه و آله و شیعیانش و دوستدارانش حاجتهاى آنها را بر آورده مى کند.
این بنده ضعیف براى بر آورده شدن حاجت مشکلم شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم ، و خداوند متعال به حُرمت آن بزرگان دعاى مرا پذیرفت ، و من تا کنون نمى دانم حاجتم چگونه بر آورده شد، لذا تصمیم گرفتم به طور خلاصه و فهرست وار نحوه توسل را بنویسم تا اینکه هر کس حاجتى داشت به وسیله آن و به طور حتمى و بدون تردید حاجتش بر آورده شود انشاء اللّه .(26)
مداومت بر قرائت زیارت عاشورا
بکوش تا خیر دنیا و آخرت را در خواندن مستمر زیارت عاشورا به دست آورى که اول صبح هر روز فضیلت خواندن آن مى باشد. در حالات شهید محراب آیت اللّه اشرفى اصفهانى نقل شده است که 60 سال مستمر هر صبح پس از نماز به قرائت آن مى پرداخته است . اگر هر روز نمى توانى برنامه اى تنظیم کن که هفته اى سه بار آن را بخوانى . و بعد که بدان عادت کردى کم کم آن را در روزهاى دیگر هم بخوان باشد تا ان شا اللّه با امام حسین علیه السلام محشور گردى .
در فضیلت زیارت عاشورا همین بس که از سنخ سایر زیارات نیست که به ظاهر از انشاء و املاى معصومى باشد (هر چند که از قلوب مطهر ایشان چیزى جز آنچه از عالم بالا به آنجا برسد بیرون نیاید) بلکه از سنخ احادیث قدسیه است که به همین ترتیب از زیارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احدیت به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین رسیده و به حسب تجربه ، مداومت آن در چهل روز یا کمتر، در بر آورده شدن حاجات و نیل به مقاصد و دفع دشمنان بى نظیر است .(27)
صفوان مى گوید امام صادق علیه السلام به من فرمود: مواظب باش بر این زیارت (عاشورا) پس به درستى که من ضامن قبولى زیارت کسى هستم که از دور و نزدیک این زیارت را بخواند و سعى او مشکور باشد و سلام او به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او از طرف خدا بر آورده و به هر چه که خواهد برسد و خدا او را نومید بر نگرداند.
اى صفوان ! این زیارت را به این ضمان یافتم از پدرم و او از پدرش ... و او از امیرالمؤ منین و او از رسول خدا و او از جبرئیل و او از خداى تعالى نقل نمودند که خداوند عزوجل به ذات مقدس خود قسم فرموده که هر کس حسین علیه السلام را به این زیارت از دور و نزدیک زیارت کند، زیارت او را قبول مى کنم و خواهش او را مى پذیرم ، به هر قدر که باشد و خواسته او را بر مى آورم پس ، از حضور من نومید بر نمى گردد و او را با چشم روشن و حاجت بر آورده شده و فوز جنت و آزادى از دوزخ بر مى گردانم و شفاعت او را در حق هر کس که شفاعت کند مى پذیرم . (جز در مورد دشمن ما اهل بیت ).(28)
(در کتاب شریف مفاتیح الجنان در این رابطه داستان هاى آموزنده و جالبى ذکر شده است که طالبین مى توانند بدان رجوع نمایند).
ترک نشدن زیارت عاشورا از امام خمینى
حجة الاسلام والمسلمین غیورى نقل مى کند که :
زیارت عاشوراى امام خمینى ترک نمى شد. اخیراً هم یک صحبتى که خود من با ایشان داشتم که من و ایشان بودیم . البته ایشان تصریح نفرمودند ولى من متوجه شدم زیارت عاشوراى ایشان ترک نمى شود. زیارت عاشورا با آن صد لعن و صد سلامش را ترک نمى کنند.(29)
O روز اول محرم در نوفل لوشاتو مصادف بود با اولین شبى که مردم ایران در پشت بامها تکبیر مى گفتند. همان شب شخصى از تهران تلفن زد و گفت گوشى را مى گذارم کنار پنجره تا صداى تکبیر مردم را که با گلوله مخلوط شده بود ضبط کرده به خدمت امام بردم . امام در داخل اتاق ، تسبیح به دست در حال ایستاده مشغول ذکر بودند و زیارت عاشورا مى خواندند. در حالى که ما متوجه مسائل ماه محرم نبودیم ایشان در سرزمینى زیارت عاشورا را مى خواندند که شاید براى اولین بار در آنجا خوانده مى شد.(30)
اهمیّت زیارت عاشورا
فقیه زاهد عادل مرحوم شیخ جواد بن شیخ مشکور عرب که از اجله علما و فقهاى نجف اشرف و مرجع تقلید جمعى از شیعیان عراق بوده و نیز از ائمه جماعت صحن مطهر بوده است در سال 1337 در حدود نود سالگى وفات نموده و در جوار پدرش و در یکى از حجره هاى صحن مطهر مدفون گردید.
آن مرحوم در شب 26 ماه صفر 1336 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائیل ملک الموت را مى بیند، پس از سلام از او مى پرسد از کجا مى آیى ؟ مى فرماید از شیراز و روح میرزا ابراهیم محلاتى را قبض کردم .
شیخ مى پرسد:
روح او در برزخ در چه حالى است ؟
مى فرماید:
در بهترین حالات و در بهترین باغهاى عالم برزخ و خداوند هزار ملک موکل او کرده است که فرمان او را مى برند. گفتم براى چه عملى از اعمال به چنین مقامى رسیده است ؟ آیا براى مقام علمى و تدریس و تربیت شاگرد؟
فرمود: نه .
گفتم : براى نماز جماعت و رساندن احکام به مردم ؟
فرمود: نه .
گفتم : پس براى چه ؟
فرمود: براى خواندن زیارت عاشورا (مرحوم میرزاى محلاتى سى سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیمارى یا امر دیگر نمى توانست بخواند نایب مى گرفته است ).
و چون شیخ مرحوم از خواب بیدار مى شود فردا به منزل آیت اللّه میرزا محمد تقى شیرازى مى رود و خواب خود را براى ایشان نقل مى کند.
مرحوم میرزا محمد تقى گریه مى کند، از ایشان سبب گریه را مى پرسند مى فرماید:
میرزاى محلاتى از دنیا رفت و استوانه فقه بود. به ایشان گفتند: شیخ خوابى دیده و واقعیت آن معلوم نیست . میرزا مى فرماید: بلى خواب است اما خواب شیخ مشکور است نه افراد عادى . فرداى آن روز تلگراف فوت میرزاى محلاتى از شیراز به نجف اشرف مى رسد و صدق رؤ یاى شیخ مشکور آشکار مى گردد.
این داستان را جمعى از فضلاى نجف اشرف که از مرحوم آیت اللّه سید عبدالهادى شیرازى شنیده بودند که ایشان در منزل مرحوم میرزا محمد تقى هنگام ورود شیخ مرحوم و نقل رؤ یاى خود حاضر بودند نقل کردند و نیز دانشمند گرامى جناب حاج صدر الدین محلاتى فرزند زاده آن مرحوم از شیخ مرحوم ، این داستان را شنیده اند.(31)
چاره بلا با زیارت عاشورا
علاّمه بزرگوار حضرت آقاى شیخ حسن فرید گلپایگانى که از علماى طراز اول تهران هستند از استاد خود مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم یزدى حائرى اعلى اللّه مقامه نقل نمود که فرمود: اوقاتى که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینى بودم ، وقتى اهالى سامرا به بیمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روز عده اى مى مردند.
روزى در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکى اعلى اللّه مقامه جمعى از اهل علم بودند ناگاه مرحوم آقاى میرزاى محمد تقى شیرازى رحمة اللّه علیه - که در مقام علمى مانند مرحوم فشارکى بود تشریف آوردند و صحبت از بیمارى وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمى بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلى ...
سپس فرمود: من حکم مى کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه روح شریف نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن علیه السلام نمایند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشورا شدند.
از فردا تلف شدن شیعه موقوف شد ولى همه روزه عده اى از سنى ها مى مردند به طورى که بر همه آشکار گردید.
برخى از سنى ها از آشنایانشان از شیعه پرسیدند سبب اینکه دیگر از شما کسى تلف نمى شود چیست ؟ به آنها گفته بودند زیارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم برطرف گردید.
جناب آقاى فرید سلمه اللّه تعالى فرمودند: وقتى گرفتارى سختى برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم به یادم آمد از روز اول محرم سرگرم زیارت عاشورا شدم روز هشتم به طور خارق العاده برایم فرج شد.
شکى نیست که مقام میرزاى شیرازى از این بالاتر است که پیش خود چیزى بگوید و چون این توسل یعنى خواندن زیارت عاشورا تا ده روز در روایتى از معصوم نرسیده است شاید آن بزرگوار به وسیله رؤ یاى صادقه یا مکاشفه یا مشاهده امام علیه السلام چنین دستورى داده بود و مؤ ثر هم واقع شده است .
مرحوم حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام نقل نمود که : در کربلا ایام عاشورا در خانه مرحوم میرزاى شیرازى روضه خوانى بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت ابالفضل العباس علیه السلام مى رفتند و عزادارى مى نمودند و عادت میرزا این بود که هر روز در غرفه خود زیارت عاشورا مى خواند، سپس پایین مى آمد و در مجلس عزا شرکت مى نمود؛ روزى خودم حاضر بودم که پیش از موسم آمدن میرزا ناگاه با حالت غیر عادى پریشان و نالان از پله هاى غرفه به زیر آمد و داخل مسجد شد و مى فرمود: امروز باید از مصیبت عطش حضرت سیدالشهدا علیه السلام بگویید و عزادارى کنید. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضى حالت بى خودى عارضشان شد، سپس با همان حالت به اتفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدس مشرف شدیم گویا میرزا مأ مور به تذکر شده بود. بالجمله هر کس زیارت عاشورا را یک روز یا ده روز یا چهل روز به قصد توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام (نه به قصد ورود از معصوم ) بخواند البته صحیح و مؤ ثر خواهد بود و اشخاص بى شمارى بدین وسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند.
مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى در سنه 1338 در کربلا وفات و در جنوب شرقى صحن شریف مدفون گردید.(32)
زیارت عاشوراى بانویى ، عذاب را از اهل قبرستان دور کرد
علامه نورى نوشته : حاج ملا حسن مجاور نجف که حق مجاورت را ادا کرد و عمرش را در عبادت سپرى کرد، از قول حاج محمد على یزدى به من گفت :
مردى فاضل و صالح به خود پرداخته بود و همیشه در اندیشه آخرت شبها در مقبره بیرون شهر معروف به ((مزار)) که جمعى از صلحا در آن دفن شده بودند، به سر مى برد.
همسایه اى داشت که دوران خردسالى را نزد معلم و... با هم گذرانده بودند و در بزرگى گمرکچى شده بود، پس از مرگ ، او را در آن گورستان که نزدیک منزل آن مرد صالح بود به خاک سپردند.
بیش از یک ماه از مرگ گمرکچى نگذشته بود که مرد صالح او را در خواب مى بیند که او حال خوشى دارد و از نعمتهاى الهى بر خوردار است !
نزد او مى رود و مى گوید: من از آغاز و انجام و درون و بیرون تو باخبرم ، تو کسى نبودى که درونت خوب باشد و کار زشتت حمل بر صحت شود، نه تقیه و نه ضرورتى ایجاب مى کرد که بدان شغل اشتغال ورزى و نه ستمدیده اى را یارى رساندى ، کارت عذاب آور بود و بس ، پس از کجا به این مقام رسیدى ؟
گفت : آرى ! چنان است که گفتى ، من از لحظه مرگ تا دیروز در سخت ترین عذاب بودم ، اما روز قبل همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفته و در اینجا به خاکش سپردند، اشاره به جایى کرده که پنجاه قدم از گورش دورتر بوده ، دیشب سه مرتبه امام حسین به دیدنش آمدند.
بار سوم فرمودند: عذاب را از این گورستان بر دارند، لذا من در نعمت و آسایش قرار گرفتم .
مرد صالح از خواب بیدار شده و در بازار آهنگران به جستجوى استاد اشرف مى رود، او را یافته و از حال همسرش مى پرسد، استاد اشرف مى گوید: دیروز از دنیا رفته و در فلان مکان یعنى ((مزار)) به خاکش سپردیم .
مرد صالح مى پرسد: به زیارت امام حسین رفته بود؟ مى گوید: نه . مى پرسد: ذکر مصیبت او مى کرد؟ جواب مى دهد: نه . سؤ ال مى کند روضه خوانى داشت ؟ مى گوید: نه .
مى گوید: از این سؤ الات چه مقصودى دارى ؟ مرد صالح خوابش را نقل مى کند و مى گوید: مى خواهم بدانم میان او و امام حسین چه رابطه اى بوده ؟ استاد اشرف پاسخ مى دهد: زیارت عاشورا مى خواند.(33)
دیدار امام حسین علیه السلام از قبرستان و عنایت آن حضرت به اهل قبرستان به خاطر زیارت عاشورا
حجة الاسلام والمسلمین آقاى حاج نظام الدینى اصفهانى رحمه الله علیه نوشته اند: روزى منزل حاج عبدالغفور (یکى از حاجى هاى موجه و ملازم آیة اللّه حاج سید محمد تقى فقیه احمد آبادى صاحب کتاب شریف ((مکیال المکارم فى فوائد الدعاء للقائم علیه السلام )) بودم ، یکى از رفقاى ایشان به نام حاج سیّد یحیى مشهور به پنبه کار گفت : برادرم را که مدتى بود فوت نموده در خواب دیدم با وضع و لباس خوبى که موجب شگفتى بود.
گفتم : داداش دیگر آن دنیا کلاه چه کسى را برداشتى ؟
گفت : من کلاه کسى را بر نداشتم .
گفتم : من تو را مى شناستم این لباس و این موقعیت از آن تو نیست .
گفت : آرى دیشب شب اول قبر مادر قبر کن بود آقا سیدالشهدا به دیدن آن زن تشریف آوردند و فرمودند: به کسانى که اطراف آن قبر بودند خلعت ببخشند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام .
از خواب بیدار شدم نزدیک اذان صبح بود، کارهاى خود را انجام داده و حرکت کردم براى تخت فولاد (قبرستان تاریخى و با عظمت اصفهان ) براى تحقیقات سر قبر برادرم رفتم ، بعضى قرآن خوانها کنار قبرها قرآن مى خواندند، از قبرهاى تازه پرسش کردم ، قبر مادر قبرکن را معرفى کردند، گفتم : کى دفن شده ؟ گفتند: دیشب شب اول قبر او بوده . متوجه شدم تاریخ با گفته برادرم در خواب مطابق است .
رفتم نزد آقاى قبر کن در تکیه مرحوم آیة اللّه آقا میرزا ابوالمعالى (استاد مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى و صاحب کرامات عجیبه ) که محاذى قبر آن زن بود، احوالپرسى نمودم و از فوت مادرش سؤ ال کردم ، گفت : دیشب اول قبر او بود.
گفتم : روضه خوانى مى کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا مشرف شده بود؟ گفت : خیر، سؤ ال کرد: این پرسشها براى چى است ؟ خواب خود را گفتم ، گفت : هر روز زیارت عاشورا مى خواند.(34)
عنایات غیبى و فراهم شدن وسیله براى خواندن زیارت عاشورا
آقاى حاج ... مردى صالح که من او را در نائین ملاقات کردم و اهل توسل بود و حالت خوبى داشت و هر وقت با او برخورد کردیم جلسه ما یکپارچه توسل و گریه مى شد و مى گفت : چرا شما آقایان اهل علم کمتر به زیارت عاشورا توجه مى کنید؟! مى گفت : من هر روز صبح مقیّدم زیارت عاشورا را بخوانم . سالى در سفر مشهد از راه کناره مى رفتم ماشین براى نماز نگه داشت من مفاتیح همراه نداشتم ناراحت شدم که امروز زیارت عاشورا از من ترک مى شود یک وقت نگاه کردم جلوى من پرده اى نمایان شد روى آن زیارت عاشورا نوشته شده بود خیلى خوشحال شدم و زیارت عاشورا را خواندم . موقع نقل این واقعه گریه مى کرد و مى گفت چه بگویم .(35)
سفارش علامه امینى به زیارت عاشورا
فرزند آیت اللّه علامه امینى آقاى دکتر محمد هادى امینى مى نویسد: پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم آیت اللّه العظمى علامه امینى نجفى پدر بزرگوارم مؤ لف کتاب الغدیر یعنى سال 1394 هجرى قمرى شب جمعه اى
قبل از اذان فجر وى را در خواب دیدم او را شاد و خرسند یافتم جلو رفته و پس از سلام و دست بوسى عرض کردم : پدر جان ! در آنجا چه عملى باعث سعادت و نجات شما گردید؟ گفتند: چه مى گویى ؟ مجدّداً عرض کردم : آقا جان ! در آنجا که اقامت دارید کدام عمل موجب نجات شما شد کتاب الغدیر یا سایر تأ لیفات یا تأ سیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام ؟
پاسخ دادند: نمى دانم چه مى گویى قدرى واضح تر و روشن تر بگو. گفتم : آقا جان ! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمات و کارهاى بزرگ علمى و دینى و مذهبى ؟
مرحوم علامه امینى درنگ و تأ ملى نمودند سپس فرمودند: فقط زیارت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام .
عرض کردم شما مى دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته ، چه کنم ؟
فرمود: در مجالس و محافلى که جهت عزادارى امام حسین علیه السلام بر پا مى شود شرکت کن ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو مى دهند.
سپس فرمودند: پسر جان ! در گذشته بارها تو را یاد آور ساختم و اکنون به تو توصیه مى کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش مکن مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان ؛ این زیارت داراى آثار و برکات و فواید بسیارى است که موجب نجات و سعادت در دنیا و آخرت تو مى باشد و امید دعا دارم فرزندم .
فرزند مرحوم آیت اللّه امینى مى نویسد: علامه امینى با کثرت مشاغل و تأ لیف و مطالعه و تنظیم و رسیدگى به ساختمان کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام در نجف اشرف مواظبت کامل به خواندن زیارات عاشورا داشته و سفارش به زیارت عاشورا مى نمودند و بدین جهت من خودم نیز حدود 30 سال است مداوم به زیارت عاشورا مى باشم .(36)
بخش دوّم : داستانهایى از تربت سیّدالشهدا علیه السلام
آداب همراه داشتن تربت سیدالشهدا علیه السلام
تا مى توانى تربت مبارک حضرت سیدالشهدا را با خود همراه داشته باشد و با آن نماز بخوان که هم ثواب زیادى دارد و هم تو را از خطرات و بلاها محافظت مى کند. مقدار بسیار اندکى از آن را در اول هر ماه در آب حل کن و بخور تا عشق حسین علیه السلام با خونت عجین شود. البته باید حرمت آن را نگه دارى و در جاى مناسب با خود حمل کنى و حتماً آن را در چیزى قرار بده که با فرش و قالى و لباس ، تماس مستقیم نداشته باشد.
1 در روایت است که حوریان بهشت چون یکى از ملائکه را مى بینند که از براى انجام کارى به زمین مى آید به او التماس مى کنند که براى ما تسبیح و تربت قبر امام حسین علیه السلام را هدیه بیاور.(37)
2 نقل شده است که شخصى گفت : حضرت امام رضا علیه السلام براى من از خراسان بسته متاعى فرستاد، چون گشودم در میان آن خاکى بود. از آورنده آن پرسیدم که این خاک چیست ؟ گفت : خاک قبر امام حسین است و هرگز آن حضرت از جامه و غیر جامه چیزى به جایى نمى فرستد مگر آنکه این خاک را در میان آن مى گذارد و مى فرماید: این امان است از بلاها به اذن و مشیّت خدا.(38)
3 امام صادق علیه السلام به ابوحمزه ثمالى فرمود: از تربت قبر امام حسین علیه السلام مى توان شفا کرد (از خاکى بردارند که از میان قبر تا چهار فرسخ فاصله باشد) پس بگیر از آن خاک که شفاى هر درد است و سپرى است براى دفع هر چه از آن مى ترسى و هیچ چیز با آن برابرى نمى کند از چیزهایى که از آن طلب شفا مى کنند به غیر از دعا. چیزى که آن را فاسد مى کند آن است که در ظرفها و جاهاى بد مى گذارند و نیز کم بودن یقین کسانى که بدان معالجه مى کنند. هر کس یقین داشته باشد که این خاک از براى او شفاست هر گاه معالجه به آن کند او را کافى خواهد بود و محتاج به داروى دیگرى نخواهد شد.
آن تربت را شیاطین و کافران جن فاسد مى کنند؛ چون حسد مى برند فرزندان آدم را بر آن و خود را به آن مى مالند. به طورى که بیشتر نیکى و بوى خوش آن بر طرف مى شود و هیچ تربت از حایر قبر امام حسین علیه السلام بیرون نمى آید مگر مهیا مى شوند از براى آن تربت ، آنقدر که ایشان را به غیر از خدا نمى تواند بشمرد و آن تربت در دست صاحبش است و ایشان خود را بر آن مى مالند و ملائکه نمى گذارند ایشان را که داخل حایر شوند. اگر تربت از شرّ اینها سالم بماند هر بیمار را که به آن معالجه نمایند در آن ساعت شفا مى یابد. پس چون تربت را بردارى پنهان کن و نام خدا را بر آن بسیار بخوان و شنیده ام که بعضى از آنها که تربت را بر مى دارند آن را سبک مى شمارند.(39)
4 در روایت است که سجده به تربت امام حسین علیه السلام هفت حجاب را پاره مى کند؛ یعنى باعث قبولى نماز مى شود و مشهور میان علما آن است که خوردن خاک ، مطلقاً جایز نیست مگر تربت مقدّس امام حسین علیه السلام به قصد شفا. که اندازه آن به قدر درشتى عدسى باشد که در دهان بگذارد و پس از آن آب بخورد.(40)
امام خمینى تربت امام حسین علیه السلام را به عنوان شفا مى خورد.(41)
به خون مبدل شدن تربت امام حسین علیه السلام
اینجانب عبدالحمید حسانى فرزند عبدالشهید حسانى ، ساکن فراشبند فارس نسبت به تربت خونین امام حسین علیه السلام قبلاً در داستانهاى شگفت تأ لیف حضرت آیت اللّه العظمى آقاى حاج سید عبدالحسین دستغیب شیرازى خوانده بودم ، خودم و اهل خانه که سواد فارسى داشته اند خواندند و در ضمن در سال اخیر قبل از محرم ، پدرم عازم کربلا شد و مقدارى تربت خرید کرده و آورد. خواهرى دارم به نام ((ساره خاتون حسانى )) متوسل شدند به ائمه ، تربتى که پدرم آورده بود مقدار کمى از آن را با پارچه اى از حرم ابوالفضل علیه السلام مى پیچد و شب را احیا مى دارد (یعنى شب عاشورا) و از ائمه و فاطمه زهرا صلى الله علیه و آله مى خواهد که اگر ما یک ذرّه نزد شما قابلیم این تربت همان حالتى که آقا در کتاب نوشته اند براى ما بشود، اتفاقاً روز عاشوراى گذشته بعد از نماز ظهر ساعت یک و ده دقیقه بعد از ظهر به آن نگاه مى کنند. دو خواهرم و زن برادرم آن را مى بینند و یک مرتبه مى افتند به گریه و زارى ، مى بینند همان حالتى که آقا! در کتاب نوشتند اتفاق افتاده و تربت مزبور حالت خون پیدا کرده بود و حقیر که بعد از مسجد آمدم خودم هم دیدم و مقدارى از آن را آوردم به خدمت حضرت آیت اللّه العظمى آقاى دستغیب و تربت مزبور هم هنوز موجود است و رنگ تربت به طور کلى جگرى شده رطوبت کمى برداشته بود، بعد به تدریج حالت خشکى پیدا کرده و هنوز هم باقى است با همان رنگ جگرى .
و نظیر همین قضیه فوق که ذکر شد مقدارى تربت در سال 98 قمرى باز در فراشبند فارس ، کوى مسجد الزهرا، منزل مشهدى عبدالرضا نوشادى بوده و در جلسه نشان دادند که به خون مبدل شده و همه آن را مشاهده کردند.
تربت خونین
مرحوم حاجى مؤ من فرمود: وقتى مخدره محترمه اى که نماز جمعه را با مرحوم آقا سید هاشم در مسجد سردزک ترک نمى کرد به من خبر داد که مقدار نخودى تربت اصل حسینى علیه السلام به من رسیده و آن را جوف کفن خود گذارده ام و هر ساله روز عاشورا خونین مى شود به طورى که رطوبت خونین به کفن سرایت مى کند و بعد متدرجاً خشک مى شود.
مرحوم حاج مؤ من فرمود: از آن مخدره خواهش کردم که در روز عاشورا منزلش بروم و آن را ببینم قبول کرد، پس روز عاشورا رفتم بقچه کفنش را آورد و باز کرد، عقد خون در کفن مشاهده کردم و تربت مبارک را دیدم همانطورى که آن مخدره گفته بودتر و خونین و علاوه لرزان بود.
از دیدن آن منظره و تصور بزرگى مصیبت آن حضرت سخت گریان و نالان و از خود بى خود شدم .
نظیر این داستان در دارالسلام عراقى از ثقه عادل ملا عبدالحسین خوانسارى نیز نقل شده که گفت : مرحوم آقا سید مهدى پسر آقا سید على صاحب شرح کبیر در آن زمانى که مریض شده بود و براى استشفاى شیخ محمد حسین صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرابادى را که هر دو از فحول علماى عدول بودند فرستاد که غسل کنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر حسین علیه السلام شوند و از تربت قبر مطهر به آداب وارده بردارند و براى مرحوم سید بیاورند و هر دو شهادت دهند که آن تربت قبر مطهر است و جناب سید مقدار یک نخود از آن را تناول نماید.
آن دو بزرگوار حسب الامر رفتند و از خاک قبر مطهر برداشتند و بالا آمدند و از آن خاک قدرى به بعضى حضار اخیار عطا کردند که از جمله ایشان شخصى بود از معتبرین و عطار و آن شخص را در مرض موت عیادت کردم و باقیمانده آن خاک را از ترس اینکه بعد از او به دست نا اهل افتد به من عطا کرد و من بسته آن را آورده و در میان کفن والده گذاشتم . اتفاقاً روز عاشورا نظرم به ساروق آن کفن افتاد رطوبتى در آن احساس کردم چون آن را برداشته گشودم دیدم کیسه تربت که در جوف کفن بود مانند شکرى که رطوبت ببیند حالت رطوبتى در آن عارض شده و رنگ آن مانند خون تیره گردیده و خونابه مانند اثر آن از باطن کیسه به ظاهر و از آن به کفن و ساروق رسیده با آنکه رطوبت و آبى آنجا نبود.
پس آن را در محل خود گذارده در روز یازدهم ساروق را آورده گشودم آن تربت را به حالت اول خشک و سفید دیدم اگر چه آن رنگ زردى در کفن و ساروق کماکان باقیمانده بود و همچنان بعد از آن در سایر ایام عاشورا که آن تربت را مشاهده کردم همینطور آن را متغیر دیده ام و دانسته ام که خاک قبر مطهر در هر جا باشد در روز عاشورا شبیه به خون مى شود.(42)
سجده امام صادق علیه السلام بر تربت امام حسین علیه السلام
امام صادق علیه السلام همراه خود پارچه سبزى داشت که در آن مقدارى تربت (خاک قبر) امام حسین علیه السلام گذاشته بود، و هنگامى که وقت نماز مى رسید آن تربت را بر سجّاده اش مى ریخت و بر آن سجده مى کرد.
آرى نمازى که با یاد ایثارگرى امام حسین علیه السلام باشد، موجب کمال نماز است ، و به نماز روح تازه اى مى بخشد.
بى احترامى به تربت
شیخ عباس قمى رحمه الله علیه نقل مى کند که استاد ما محدّث متبحّر ثقه الاسلام نورى رحمه الله علیه در دارالسّلام نقل فرموده که روزى یکى از برادران من به خدمت مرحومه والده ام رسید، مادرم دید که تربت امام حسین علیه السلام را در جیب پایین قباى خود گذاشته ، مادرم او را زجر کرد که این بى ادبى به تربت مقدّسه است زیرا که در زیر ران واقع شود و شکسته گردد.
برادرم گفت : چنین است که فرمودى و تا به حال دو مُهر شکسته ام و لیکن عهد کرد که بعد از آن در جیب پایین نگذارد.
پس چند روزى از این قضیه گذشت ، پدرم بدون آنکه از این مطلب اطلاع داشته باشد در خواب دید که مولاى ما حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام به زیارت او تشریف آورد و در اطاق کتابخانه نشست و ملاطفت و مهربانى بسیار کرد و فرمود: بخوان پسران خود را بیایند تا آنها را اکرام کنم ، پس پدرم پسرها را طلبید و با من پنج نفر بودند، پس ایستادند در مقابل آن حضرت و در نزد آن حضرت از جامه و چیزهاى دیگر بود، پس یک یک را مى خواند و چیزى از آنها به او مى داد، پس نوبت به برادر مزبور که به تربت بى احترامى کرده بود رسید حضرت نظرى به او افکند مانند کسى که در غضب باشد و التفات فرمود به سوى پدرم و فرمود: این پسر تو دو تربت از تربت هاى قبر من را در زیر ران خود شکسته است ، پس مثل برادران دیگر او را نخواند، بلکه به سوى او چیزى افکند و الا ن در ذهنم است که گویا قاب شانه ترمه به او داد.
پس علاّمه والد بیدار شد و خواب خود را براى مادر نقل کرد و والده حکایت را براى ایشان بیان کرد. پدرم از صدق این خواب تعجّب کرد.(43)
تربت شفابخش
در فضیلت و آداب تربت مقدّسه امام حسین علیه السلام روایات بسیار وارد شده که تربت آن حضرت شفاى هر درد و مرض است مگر مرگ ؛ و امان است از بلاها و باعث ایمنى از هر خوف و بیم است .
در کتاب فوائد الرضویه در احوال سید نعمت اللّه جزایرى رحمه الله علیه آمده است که آن سیّد جلیل در تحصیل علم زحمت بسیارى کشیده و سختى و رنج بسیار برده و در اوایل تحصیل چون قادر بر تهیّه چراغ نبوده در روشنى ماه مطالعه مى نموده تا اینکه از کثرت مطالعه در ماهتاب و بسیار نوشتن و مطالعه کردن ، چشمانش ضعف پیدا کرده بود.
پس به جهت روشنى چشم خود تربت مقدّسه حضرت سیدالشهدا و تراب مراقد شریفه ائمه عراق علیهم السلام را بر چشم مى کشید که به برکت آن تربت ها چشمش نورانى مى گردید.
مبادا اهالى عصر ما به واسطه معاشرت با کفار و افراد بى ایمان این مطلب را استعجاب نمایند همانا کمال الدین دمیرى در حیوة الحیوان نقل کرده که افعى هرگاه هزار سال عمر کرد چشمانش کور مى شود، حق تعالى او را ملهم فرموده که براى رفع کورى ، چشم خود را به رازیانج تر بمالد، به ناچار با چشم کور از بیابان عبور مى کند تا برسد به بساتین و جاهایى که رازیانج در آن جا باشد اگر چه مسافتى طولانى در بین باشد، پس خود را به آن گیاه مى رساند و چشم خود را بر آن مى مالد تا روشنى چشم او برگردد.
و این مطلب را زمخشرى و دیگران نقل کرده اند، پس هر گاه حق تعالى در یک گیاه ترى این خاصیّت را قرار داده باشد که مارِ کور پى آن برود و بهره خود را از آن بگیرد چه عجب و استبعادى دارد که در تربت پسر پیغمبر صلى الله علیه و آله که در راه او، خودش و عترتش کشته شده اند شفا از جمیع امراض و فواید و برکاتى قرار داده باشد تا شیعیان و محبّان از آن بهره ها ببرند.
جالب آن که حوریان بهشتى یکى از ملائکه را مى بینند که براى کارى بر زمین مى آید به او التماس مى کنند که براى ما تسبیح و تربت قبر امام حسین علیه السلام به هدیّه بیاور.(44)
مناظره اى درباره سجده بر مهر و تربت امام حسین علیه السلام
یکى از علماى اهل تسنّن که از فارغ التحصیلان دانشگاه ((الازهر)) مصر است به نام ((شیخ محمد مرعى انطاکى )) از اهالى سوریه ، بر اثر تحقیقات دامنه دار به مذهب تشیّع گرایید، و در کتابى به نام ((لماذا اخترت مذهب الشّیعه )) علل گرایش خود را با ذکر مدارک متقن ذکر نموده است ، در اینجا به یکى از مناظرات او با دانشمندان اهل تسنّن پیرامون سجده بر مهرى که از تربت حسینى است . توجّه کنید:
محمد مرعى در خانه اش بود، چند نفر از دانشمندان اهل تسنّن که بعضى از آنها از دوستان سابق او در دانشگاه الازهر بودند، به دیدار او آمدند و در آن دیدار، بحث و گفتگوى زیر رخ داد:
دانشمندان : شیعیان بر تربت حسینى سجده مى کنند، آنها به همین علّت که بر مهر تربت حسینى سجده مى کنند، مشرک هستند.
محمد مرعى : سجده بر تربت ، شرک نیست ؛ زیرا شیعیان بر تربت براى خدا، سجده مى کنند، نه اینکه براى تربت سجده کنند، اگر به پندار شما به فرض محال ، در درون تربت چیزى وجود دارد، و شیعیان به خاطر آن چیز، آن را سجده کنند، نه اینکه بر آن سجده نمایند، البته چنین فرضى ، شرک است ، ولى شیعیان براى معبود خود که خدا باشد سجده مى کنند، نهایت اینکه هنگام سجده براى خدا، پیشانى را بر تربت مى گذارند.
به عبارت روشنتر: حقیقت سجده ، نهایت خضوع در برابر خدا است ، نه در برابر مهر تربت .
یکى از حاضران (به نام حمید): احسن بر تو که تجزیه و تحلیل زیبایى نمودى ، ولى این سؤ ال براى ما باقى مى ماند که چرا شما شیعیان ، اصرار دارید که بر تربت حسینى سجده نمایید؟ چرا بر سایر چیزها سجده نمى کنید؟ همان گونه که بر تربت سجده مى کنید؟
محمّد مرعى : اینکه ما بر خاک سجده مى کنیم ، بر اساس حدیثى است که مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ((جُعِلَتْ لِىَ الاَرضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً)) : ((زمین براى من سجده گاه و پاکیزه قرار داده شده است )).
بنا بر این به اتّفاق همه مسلمین ، سجده بر خاک خالص ، جایز است ، از این رو ما بر خاک سجده مى کنیم .
حمید: چگونه مسلمانان بر این امر اتّفاق نظر دارند؟
محمد مرعى : هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله از مکّه به مدینه هجرت کرد، در همان آغاز، به ساختن مسجد دستور داد، آیا این مسجد فرش داشت ؟
حمید: نه ، فرش نداشت .
محمّد مرعى : پس پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان بر چه چیزى سجده مى کردند؟
حمید: بر زمینى که از خاک ، فرش شده بود، سجده مى کردند؟
محمّد مرعى : بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله ، مسلمانان در عصر خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بر چه سجده مى کردند؟ آیا مسجد فرش داشت ؟
حمید: نه ، فرش نداشت ، آنها نیز بر خاک زمین مسجد سجده مى نمودند.
محمّد مرعى : بنابراین به اعتراف شما، پیامبر صلى الله علیه و آله در همه نمازهاى خود بر زمین سجده کرده است ، همچنین مسلمانان در عصر او و در عصر بعد از او، روى این اساس ، قطعاً سجده بر خاک ، صحیح است .
حمید: اشکال من این است که شیعیان ، تنها بر خاک ، سجده مى کنند، آن هم خاکى که از زمینى گرفته و به صورت مهر در آورده ، آن را در جیب خود مى نهند و بر آن سجده مى نمایند.
محمد مرعى : اوّلاً؛ به عقیده شیعه ، سجده بر هر گونه زمین ، خواه سنگ فرش باشد و خواه زمین خاکى باشد، جایز است .
ثانیا؛ نظر به اینکه شرط است محل سجده پاک باشد، پس سجده بر زمین نجس یا خاک آلود جایز نیست ، از این رو قطعه اى از گِل خشکیده (به نام مهر) را که از خاک پاک تهیّه شده ، با خود حمل مى کنند، تا در نماز بر خاکى که مطمئناً پاک و تمیز است سجده کنند، با علم به اینکه آنها سجده بر خاک زمین را که نجس بودن آن را نمى دانند، جایز مى دانند.
حمید: اگر منظور شیعه ، سجده بر خاک پاک خالص است چرا مقدارى از خاک را حمل نمى کنند، بلکه ((مُهر)) حمل مى کنند؟
محمد مرعى : نظر به اینکه حمل خاک موجب خاک آلودگى لباس مى شود، از این رو خاک را در هر جا بگذارند طبعاً دست و لباس ، خاک آلود مى شود، شیعیان همان خاک را با آب مى آمیزند و گل مى کنند و سپس همان گل در قالب زیبا، خشک مى شود و به صورت مهر در مى آید، که دیگر حمل آن ، زحمت نیست و موجب خاک آلودگى لباس و دست نخواهد شد.
حمید: چرا شما بر غیر خاک ، مانند حصیر و قالى و زیلو و... سجده نمى کنید؟
محمد مرعى : گفتیم غرض از سجده ، نهایت خضوع در برابر خدا است ، اینک مى گوییم ، سجده بر خاک ، خواه خشکیده (مهر) و خواه نرم ، دلالت بیشترى بر خضوع در برابر خدا دارد؛ زیرا خاک ، ناچیزترین اشیا است ، و ما بالاترین عضو بدن خود (یعنى پیشانى ) را بر پایین ترین چیز (خاک ) در حال سجده مى نهیم ، تا با خضوع بیشتر، خدا را عبادت کنیم ، از این رو، مستحب است که جاى سجده پایینتر از جاى دستها و پاها باشد، تا بیانگر خضوع بیشتر گردد، و همچنین مستحب است در سجده ، سر بینى خاک آلود شود، تا دلالت بیشتر براى خضوع داشته باشد، بنابراین ، سجده بر قطعه اى از خاک خشکیده (مهر)، بهتر از سجده بر سایر اشیایى است که سجده بر آن روا است ، چرا که اگر انسان در سجده ، پیشانى خود را بر روى سجّاده گرانقیمت یا بر قطعه طلا و نقره و امثال آنها و یا بر قالى و لباس ‍ گرانبها بگذارد، از تواضع و خضوعش ، کاسته مى شود، و چه بسا هیچ گونه دلالتى بر کوچکى بنده در برابر خدا نداشته باشد.
با این توضیح : آیا کسى که سجده بر خاک خشکیده (مهر) مى کند تا تواضع و خضوعش در پیشگاه خدا، رساتر باشد، مشرک و کافر خواهد بود؟ ولى سجده بر چیزى (مانند قالى و سنگ مرمر و...) که مخالف تواضع است ، تقرّب به خدا است ؟!، هر کس چنین تصوّر کند، تصوّر باطل و بى اساسى نموده است .
حمید: پس این کلمات چیست که بر روى مهرهایى که شیعه بر آنها سجده مى کنند، نوشته شده است ؟
محمد مرعى : اوّلاً؛ همه تربتها داراى نوشته نیست ، بلکه بسیارى از آنها بدون نوشته است .
ثانیاً؛ در بعضى از آنها نوشته شده که : ((سُبْحانَ رَبِىَّ الاَعْلى وَ بِحَمْدِهِ)) که اشاره اى به ذکر سجده است ، و در بعضى نوشته شده که این تربت از زمین کربلا گرفته شده ، تو را به خدا سوگند آیا این نوشته ها، موجب شرک است ؟ و آیا این نوشته ها، تربت را از خاکى که سجده بر آن صحیح مى باشد، خارج مى کند؟
حمید: نه ، هرگز موجب شرک و عدم جواز سجده بر آن نیست ، ولى یک سؤ ال دیگر دارم و آن اینکه در تربت زمین کربلا، چه خصوصیّتى وجود دارد، که بسیارى از شیعیان مقیّد هستند تا بر تربت حسینى ، سجده کنند؟
محمد مرعى : رازش این است که در روایات ما از امامان اهلبیت علیهم السلام نقل شده که : ارزش سجده بر تربت امام حسین علیه السلام بر تربتهاى دیگر بیشتر است .
امام صادق علیه السلام فرمود: ((اَلسُّجُودُ عَلى تُرْبَةِ الْحُسَیْنِ یَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعِ)) : ((سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهاى هفتگانه را مى شکافد))(45) یعنى موجب قبولى نماز، و صعود آن به سوى آسمان مى گردد.
نیز روایت شده که : ((آن حضرت فقط بر تربت حسین علیه السلام سجده مى کرد، به خاطر تذلّل و کوچکى در براى خداى بزرگ )).(46)
بنابراین ، تربت حسین علیه السلام داراى یک نوع برترى است که در تربتهاى دیگر، آن برترى نیست .
حمید: آیا نماز بر تربت حسین علیه السلام موجب قبول شدن نماز در پیشگاه خدا مى شود، هر چند باطل باشد؟
محمد مرعى : مذهب شیعه مى گوید: نمازى که فاقد یکى از شرایط صحّت نماز باشد، باطل است و قبول نخواهد شد، ولى نمازى که داراى همه شرائط صحّت است ، اگر در سجده اش بر تربت امام حسین علیه السلام سجده گردد، قبول مى شود و موجب ارزش و ثواب بیشتر خواهد شد.
حمید: آیا زمین کربلا از همه زمینها، حتى از زمین مکّه و مدینه برتر است ، تا گفته شود که نماز بر تربت حسین علیه السلام بر نماز بر همه تربت ها برتر مى باشد؟
محمّد مرعى : چه مانعى دارد که چنین خصوصیّتى را خداوند در تربت زمین کربلا قرار داده باشد.
حمید: زمین مکّه که همواره از زمان آدم علیه السلام تا کنون ، جایگاه کعبه است ، و زمین مدینه که جسد مطهّر پیامبر صلى الله علیه و آله را در بر گرفته است ، آیا مقامى کمتر از مقام زمین کربلا دارند؟ این عجیب است ، آیا حسین علیه السلام بهتر از جدّش پیامبر صلى الله علیه و آله است ؟
محمد مرعى : نه ، هرگز؛ بلکه عظمت و شرافت حسین علیه السلام به خاطر عظمت مقام و شرافت رسول خدا صلى الله علیه و آله است ، ولى راز این که خاک کربلا برترى یافته این است که امام حسین علیه السلام در آن سرزمین در راه دین جدّش به شهادت رسیده است ، مقام حسین علیه السلام جزئى از مقام رسالت است ، ولى نظر به اینکه آن حضرت و بستگان و یارانش ، در راه خدا و برپا دارى اسلام ، و استوارى ارکان دین ، و حفظ آن از بازیچه هوسبازان ، جانبازى کرده و به شهادت رسیده اند، خداوند متعال به خاطر آن ، سه ویژگى به امام حسین علیه السلام داده است :
1 دعا در زیر قبّه مرقد شریفش به استجابت مى رسد.
2 امامان ، از نسل او هستند.
3 و در تربت او، شفا هست .
آیا اعطاى چنین خصوصیتى به تربت حسین علیه السلام اشکالى دارد؟ و آیا معنى اینکه بگوییم زمین کربلا از زمین مدینه برترى دارد، این است که بگوییم امام حسین علیه السلام بر پیامبر صلى الله علیه و آله برترى دارد، تا شما به ما اشکال کنید؟!
بلکه مطلب به عکس است ، بنابراین ، احترام به تربت امام حسین علیه السلام احترام به حسین علیه السلام است و احترام به او، احترام به خدا، و جدّ امام حسین علیه السلام یعنى رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
وقتى که سخن به اینجا رسید، یکى از حاضران که قانع شده بود، در حالى که شادمان بود برخاست و بسیار سخن مرا ستود و از من تمجید کرد و کتابهاى شیعه را از من درخواست نمود و به من گفت : گفتار تو بسیار بجا و شایسته است ، من خیال مى کردم که شیعیان ، حسین علیه السلام را برتر از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى دانند، اکنون حقیقت را دریافتم ، و از بیانات زیبا و گویاى شما سپاسگزارم ، از این پس خودم مهرى از تربت کربلا را همراه خود بر مى دارم و بر آن نماز مى خوانم .(47)

على علیه السلام و تربت کربلا
عصر خلافت امام على علیه السلام بود، یکى از مسلمین به نام هرثمه بن سلیم شخص بى سعادت و بى تفاوتى بود و چندان اعتقاد به عظمت مقام على علیه السلام نداشت ، ولى همسر او بانویى پاک و بامعرفت و از ارادتمندان امام على علیه السلام بود.
هرثمه مى گوید: ((همراه امام على علیه السلام براى جنگ صفین از کوفه به جبهه صفین حرکت مى کردیم ؛ وقتى به سرزمین کربلا رسیدیم ، وقت نماز شد، نماز را به جماعت با امام على علیه السلام خواندیم آن حضرت بعد از نماز مقدارى از خاک کربلا را برداشت و بویید و فرمود: ((واهاً لک یا تربة لیحشرنَّ منْک قومٌ یدخُلون الجنّة بغیر حسابٍ))
: ((عجب از تو اى تربت ، قطعاً از میان تو جماعتى بر مى خیزند و بدون حساب وارد بهشت مى شوند)).
به جبهه صفین رفتیم و سپس به خانه ام بازگشتم و به همسرم گفتم : ((از مولایت ابوالحسن على علیه السلام براى تو مطلبى نقل کنم )). آنگاه مطلب فوق را به او گفتم . پس گفتم : ((على علیه السلام ادعاى علم غیب مى کند)).
همسرم گفت : ((اى مرد! دست از این ایرادها بردار، امیرمؤ منان على آنچه بگوید سخن حقّ است )).
من همچنان در مورد این سخن على علیه السلام در تردید بودم تا آن هنگام که جریان کربلا به پیش آمد. من جزء لشکر عمر سعد به کربلا رفتم ؛ در آنجا به یاد سخن امام على علیه السلام افتادم که به راستى حق بود، از این رو از کمک به سپاه عمر سعد ناراحت بودم . در یک فرصت مناسب در حالى که سوار بر اسب بودم به سوى حسین علیه السلام رفتم و حدیث پدرش را به یاد آن حضرت انداختم حضرت به من فرمود: ((اکنون آیا از موافقین ما هستى یا از مخالفین ما؟)).
گفتم : ((از هیچ کدام ، فعلاً در فکر اهل و عیال خود هستم ...))
فرمود: ((بنابراین به سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسى که در اینجا باشد و صداى ما را بشنود ولى ما را یارى نکند، داخل در آتش دوزخ خواهد شد)).(48)
چگونگى استشفا از تربت کربلا
شیخ اجل ، ابن قولویه ، استاد شیخ مفید رحمه الله علیه در کتاب کامل الزیارة به اسناد خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت : به مدینه رفتم و بیمار شدم . حضرت امام محمد باقر علیه السلام مقدارى آشامیدنى در ظرفى که دستمال بالاى آن بود، به وسیله غلام خود برایم فرستاد و گفت : ((این را بخور که امام على علیه السلام به من امر فرموده است که بر نگردم تا این دارو را بیاشامى )).
چون گرفتم و خوردم شربت سردى بود در نهایت خوش طعمى و بوى مشک از آن بلند بود.
پس غلام گفت : ((حضرت فرمود چون بیاشامى به خدمتش بروى )).
من تعجب کردم که گویا از بندى رها شدم . برخاستم به در خانه آن حضرت رفته ، رخصت طلبیدم . حضرت فرمود: ((صحّ الجسم فادخل : بدنت سالم شده داخل شو)). گریه کنان داخل شدم و سلام کردم . دست و سرش را بوسیدم . فرمود: ((اى محمد! چرا گریه مى کنى ؟))
عرض کردم : ((قربانت گردم مى گویم بر غربت و دورى راه از خدمت شما، و کمى توانایى در ماندن در ملازمت شما که پیوسته به شما بنگرم )).
فرمود: ((اما کمى قدرت ، خداوند تمام شیعیان و دوستان ما را چنین ساخته و بلا به سوى ایشان گردانید؛ امّا غربت تو، پس مؤ من در این دنیا در میان این خلق منکوس غریب است ، تا از این دار فنا به رحمت خداوند برود و در بعد مکان به حضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام تأ سّى کن که در زمینى دور از ما در کنار فرات است و اما آنچه از محبت قرب و شوق دیدار ما گفتى و بر این آرزو و توانایى ندارى ، پس خداوند بر دلت آگاه است و تو را بر این نیت پاداش خواهد داد)).
بعد فرمود: ((آیا به زیارت قبر حسین علیه السلام مى روى ؟))
گفتم : ((بلى با بیم و ترس بسیار.))
فرمود: ((هر قدر ترس بیشتر است ثوابش بزرگتر است و هر کس در این سفر خوف بیند از ترس روز قیامت ایمن باشد و با آمرزش از زیارت بر گردد)).
بعد فرمود: آن شربت را چگونه یافتى ؟))
گفتم : ((گواهى مى دهم که شما اهل بیت رحمتید و تو وصى اوصیایى . هنگامى که غلام شربت را آورد، توانایى نداشتم که بر پا بایستم و از خودم ناامید بودم و چون آن شربت را نوشیدم چیزى از آن خوش ‍ بوتر و خوش مزه تر و خنک تر نیافتم . غلام گفت : مولایم فرمود بیا؛ گفتم : با این حال مى روم هر چند جانم برود و چون روانه شدم گویا از بندى رها شدم . پس سپاس خداى را که شما را براى شیعیان رحمت گردانیده است )).
فرمود: ((اى محمد! آن شربت را که خوردى از خاک قبر حسین علیه السلام بود و بهترین چیزى است که من به آن استشفا مى نمایم و هیچ چیزى را با آن برابر مکن که ما به اطفال و زنان خود مى خورانیم و از آن خیر بسیار مى بینیم )).
فرمود: ((شخصى آن را بر مى دارد و از حائر بیرون مى رود. آن را در چیزى نمى پیچد، پس هیچ جن و جانورى و چیزى که درد و بلایى که داشته باشد نیست ، مگر آنکه آن را استشمام مى کند و برکتش ‍ برطرف مى شود و برکتش را دیگران مى برند و آن تربت که به آن معالجه مى کنند نباید چنین باشد و اگر این علت که گفتم نباشد، هر که آن را به خود بمالد یا از آن بخورد البته در همان ساعت شفا مى یابد و نیست آن مگر مانند حجرالاسود که نخست مانند یاقوتى در نهایت سفیدى بود و هر بیمارى و دردناکى خود را بر آن مى مالید در همان ساعت شفا مى یافت و چون صاحب آن دردها و اهل کفر و جاهلیت خود را بر آن مالیدند سیاه شد و اثرش کم گردید)).
عرض کردم : ((فدایت شوم آن تربت مبارک را من چگونه بردارم ؟))
فرمود: ((تو هم مانند دیگران آن تربت را بر مى دارى ، ظاهر و گشوده و در میان خرجین در جاهاى چرکین مى افکنى پس برکتش مى رود)).
گفتم : ((راست فرمودى .))
فرمود: ((قدرى از آن به تو مى دهم ، چطور مى برى ؟))
عرض کردم : ((در میان لباس خود مى گذارم )).
فرمود: ((به همان قرارى که مى کردى برگشتى . نزد ما از آن هر قدر که مى خواهى بیاشام و همراه مبرکه براى تو سالم نمى ماند)).
آن حضرت دو مرتبه از آن به من نوشانید و دیگر آن درد به من عارض نشد.(49)
آخرین توشه مرجع عارف آیت اللّه العظمى حجت رحمه الله علیه
مرحوم آیة العظمى سید محمد کوهکمرى ، معروف به آیة اللّه حجّت از مراجع تقلید بود که در سوم جمادى الاول سال 1372 قمرى در قم از دنیا رفت و قبرش در حجره اى واقع در غرب مسجد مدرسه حجتیه است و این مدرسه عظیم از آثار اوست .
آیة اللّه حجّت در اخلاص و تواضع و ساده زیستى ، کم نظیر بود.
روزى که در آستانه احتضار قرار گرفت ، به حاضران گفت : ((براى من مقدارى تربت سیدالشهدا بیاورید)).
مقدارى تربت حاضر کردند و با آب قاطى نمودند و لیوان را به ایشان دادند.
آیة اللّه حجّت آن لیوان را به دست گرفت و نزدیک لب آورد و گفت :
((آخرُ زادى من الدنیا تربة الحسین علیه السلام :
آخرین توشه من از دنیا تربت حسین علیه السلام است )).
آنگاه آب را نوشید و سپس شهادتین را بر زبان جارى کرد و در حالى که رو به قبله بود، در همان حال به جوار رحمت حق پیوست .(50)
على علیه السلام و زائر حسینى
نقل شده است که : در بغداد مردى فاسق و فاجر و خمار بود که عمر خود را در اعمال نامشروع صرف کرده بود و مال بسیار داشت . چون اجلش در رسید وصیت کرد که : ((چون مرگ را دریابد، بعد از تجهیز و تکفین ، در نجف اشرف دفنم کنید، شاید از برکت حضرت على علیه السلام خداوند عالم گناهان گذشته را، بدان حضرت ببخشد)). این را گفت و جان به حق تسلیم کرد. خویشان و اقوام او به وصیت او عمل نموده ، بعد از تجهیز نعش ، او را برداشته متوجّه نجف اشرف شدند.
خدام روضه شاه ولایت در آن شب حضرت على علیه السلام را در خواب دیدند که آن حضرت بر سر صندوق حاضر شد و جمیع خادمان آستان ملائک پاسبان را طلبیده و فرمود: ((فردا صبح مردى فاسق را به اینجا خواهند آورد. مانع شوید و نگذارید که او را در نجف دفن کنند که گناهان او از عدد ریگ صحراها و برگ درختان و قطرات باران بیشتر است )). این بفرمود و غائب شد.
چون صبح شد جمیع ملازمان آستان بر سر قبر امیرالمؤ منین علیه السلام حاضر شدند و خواب خود را به یکدیگر بیان کردند. همه این خواب را دیده بودند. پس برخاستند و چوبها و سنگها به دست گرفته ، بیرون دروازه جمع شده ، همگى تا دیر وقت به انتظار نشستند، ولى کسى پیدا نشد. از این جهت برگشتند و متفکر بودند که چرا این واقعه به عمل نیامد.
از قضا آن جماعتى که تابوت همراهشان بود، در آن شب راه را گم کرده به بیابان کربلاى معلى افتادند. چون روز شد از آنجا راه نجف اشرف را پیش گرفته ، روانه شدند. چون شب دیگر شد، باز حضرت شاه ولایت را در خواب دیدند که خدام را طلبیده ، فرمودند ((چون صبح شود همه بیرون روید و آن تابوتى که شب پیش شما را به ممانعت او امر کرده بودم ، با اعزاز و اکرام هر چه تمامتر بیاورید و ساعتى در روضه من بگذرانید. بعد از آن او را در بهترین جا دفن کنید.))
خدام از شنیدن این دو سخن منافى بسیار متعجب بودند. از این جهت به شاه ولایت عرض کردند: ((اى پادشاه دین و دنیا! دیشب ما را منع فرمودى و امشب به خلاف آن در کمال شفقت و مهربانى امر فرمودید، در این چه سرّى است ؟))
حضرت فرمود: ((شب گذشته آن جماعت راه را گم کرده ، به دشت کربلا افتادند؛ باد، خاک کربلا را در تابوت آن مرد افشاند؛ از برکت خاک کربلا و از براى خاطر فرزندم حسین علیه السلام خداوند از جمیع تقصیرات او درگذشت و بر او رحمت کرد)).
پس خادمان همگى بیدار شدند و از شهر بیرون رفتند. بعد از ساعتى تابوت آن مرد را آوردند و پس از تعظیم تمام ، آن را به روضه مقدس امیرالمؤ منین علیه السلام حاضر کردند و صورت واقعه را آن طور که اتفاق افتاده بود بر آن جماعت نقل نمودند.(51)
پیغمبر و خاک خون آلود
از امّسلمه مروى است که : رسول خدا شبى از ما غائب شد در مدّت طویلى و سپس به نزد ما آمد و دیدیم آن حضرت گرد آلود و با موهاى ژولیده مراجعت کرده و در یک دست خود چیزى دارد که انگشت ها را بسته است . عرض کردم : یا رسول اللّه چرا شما را بدین وضع پریشان و غبارآلود و ژولیده مى بینم ؟
حضرت فرمود: در این وقت مرا سِیر دادند به محلّى در عراق که نامش کربلا است ، و مصرع حسین فرزند من و جماعتى از فرزندان اهل بیت مرا به من نشان دادند، و من شروع کردم که خون هاى آنان را جمع کنم ، و اینک آن خون ها در دست من است ؛ و دست خود را به سوى من باز کرد و فرمود: بگیر اینها را و محفوظ نگاهدار! من خون ها را گرفتم و توجّه کردم دیدم شبیه خاک قرمز رنگ است ؛ در شیشه اى نهادم و سر آن را بستم و محفوظ داشتم . چون حسین از مکّه به طرف عراق حرکت کرد هر صبح و شب من شیشه را مى گرفتم و مى بوییدم و براى مصیبت آن حضرت مى گریستم . چون روز عاشوراى از محرّم یعنى همان روزى که حسین در آن روز شهید شد من در آن شیشه نگاه کردم دیدم تبدیل به خون تازه شده است .(52)
سفیر فرنگ و ملامحسن فیض کاشانى
در قصص العلما مرقوم شده که در زمان سلاطین صفویه شخصى از فرنگیان به اصفهان آمده و غیر از تواتر دلیل بر نبوت ختمیه محمدیه مى خواست و آن شخص در علم حساب و هیئت و نجوم بسیار ماهر بود حتى آنچه براى هر کس روى داده بود از بلایا و حوادث خبر مى داد.
روزى سلطان امر به احضار علماء اصفهان نمود که با آن شخص مباحثه نمایند و اثبات نبوت خاصه محمدیه کنند و قضا را در آن وقت مرحوم ملامحسن فیض هم در مجلس حاضر بوده پس آن جناب روى به آن شخص نموده و گفت که : پادشاه شما چه قدر بى ادراک است که از براى چنین امر مهمى مثل تو آدمى را فرستاده . آن شخص همین که این سخن را شنید مضطرب شده و از روى غیظ و غضب گفت : اى عالم مسلمانان ! جاى خود را بشناس و از قدر و اندازه خویش تعدى و تجاوز مکن به عیسى و مادرش قسم که هر گاه تو مى دانستى آنچه را که من مى دانم و احاطه دارم از علوم و کمالات مى دانستى که زنهاى دنیا مثل من فرزندى نزاییده اند؛ زیرا که در مقام امتحان قدر مرد معلوم مى شود که ((عندالامتحان یکرم الرجل اویهان )) . پس محقق کاشانى دست به جیب بغلى خود برده و چیزى را بیرون آورده و گفت : این چیست که من در دست دارم ؟ آن شخص مدتى در فکر فرو رفت پس از آن رنگ صورتش متغیر شده و به زردى میل کرد و آثار جهل از وجناتش ظاهر شد. محقق کاشانى فرمودند: چه زود ظاهر شد جهل و نادانى تو و باطل شد دعاوى تو. آن شخص گفت : به حق مسیح و مادرش مریم که مى دانم آنچه را که در دست تو است و لیکن فکر و سکوت من از جهت امر دیگرى است .
محقق مزبور فرمودند سکوتت از براى چیست ؟
گفت : مى دانم که آن چیزى که در دست تو است قدرى از خاک بهشت است و لیکن تأ مل و فکر من از این راه است که این خاک از کجا به دست شما رسیده است ؟!
محقق مزبور فرمود: شاید در حساب اشتباهى کرده باشى ؟ آن شخص گفت : نه به حق عیسى و مادرش . پس محقق مزبور فرمودند: بلى آنچه در دست من است از خاک کربلا و تربت حضرت سیدالشهدا حسین بن على است و پیغمبر ما فرموده است که : ((کربلا قطعة من الجنة )) پس تو در این صورت مى توانى که ایمان نیاورى و بدین اسلام داخل نشوى ، زیرا که به گفته خودت قاطع هستى که قاعده و حسابت تخلف از واقع نمى نماید.
پس آن شخص نصرانى عیسوى از روى انصاف تصدیق فرموده محقق مزبور را نموده و به برکت تربت پسر دختر سید انام ، مشرّف به دین اسلام گردید.
شفاى چشم با تربت حسینى
سید جلیل جزائرى در کتاب زهرالربیع گوید: بدانکه مشایخ صوفیه تسبیح چوب استعمال مى کنند و به اسلاف خود اقتدا نمى کنند از یکى از ایشان از سبب استعمال تسبیح چوب پرسیدم ، گفت : تسبیح چوب سبک تر و از تربت حسینیه پاکتر است و تربت دست را سنگین و چرکین مى نماید.
چشم ایشان کور است از آنکه ببینند چرک تربت حسینى پاکتر است از تمام اشیا، و عنبر الهى است که از خاک قبر حسینى بیرون آمده است . و اما من پس اکثر آن است که تسبیح غیر مطبوخ از خاک حسین علیه السلام استعمال مى کنم ؛ زیرا که به تربت نزدیک تر است و اما مطبوخه بعضى بر آنند که به طبخ مستحیل مى شود و از تربت بیرون مى رود و شکى نیست که غیر مطبوخ افضل است از مطبوخ هر چند که هر دو خوبند و مدتى قبل از این ضعفى در باصره ما به هم رسیده بود و اتفاقاً براى زیارت عرفه تحت قبه حضرت سیدالشهدا بودم چون زوار بیرون رفتند و خدمه در روز دوم و سیم روضه مطهره را جاروب مى کردند و غبار از زمین بلند شده بود که مردم در میان روضه همدیگر را نمى دیدند پس من و جمعى در آنجا بودیم ما چشمهاى خود را گشودیم که غبار به آنها داخل شد پس من از روضه بیرون نرفتم مگر اینکه هر دو چشمم مثل چراغ روشن مشتعل و پرنور بود و از آن وقت تا به حال هرگز چشمهاى خود را معالجه نکرده ام مگر به سرمه کشیدن از آن خام مبارک .(53)
شفاى فرزند عارف سالک شیخ حسنعلى اصفهانى با تربت
فرزند ایشان مى گوید:
حدود دو سال قبل از وفات پدرم ، کسالت شدیدى مرا عارض شد و پزشکان از مداواى بیمارى من عاجز آمدند و از حیاتم قطع امید شد.
پدرم که عجز طبیبان را دید، اندکى از تربت طاهر حضرت سیدالشهدا ارواح العالمین له الفدا به کامم ریخت و خود از کنار بسترم دور شد.
در آن حالت بیخودى و بیهوشى دیدم که به سوى آسمانها مى روم و کسى که نورى سپید از او مى تافت ، بدرقه ام مى کرد. چون مسافتى اوج گرفتیم ، ناگهان ، دیگرى از سوى بالا فرود آمد و به آن نورانى سپید که همراه من مى آمد، گفت :
((دستور است که روح این شخص را به کالبدش بازگردانى ؛ زیرا که به تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام استشفا کرده اند)).
در آن هنگان دریافتم که مرده ام و این ، روح من است که به جانب آسمان در حرکت است ؛ و به هر حال ، همراه آن دو شخص نورانى به زمین بازگشتم و از بى خودى ، به خود آمدم و با شگفتى دیدم که در من ، اثرى از بیمارى نیست ، لیکن همه اطرافیانم به شدت منقلب و پریشانند.(54)
دزدى با نام امام حسین علیه السلام
از مرحوم سید احمد بهبهانى نقل شده : در ایام توقفم در کربلا حاج حسن نامى در بازار زینبیه ، دکانى داشت که مهر و تسبیح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود که حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى یک اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسین علیه السلام حبیب زائرى را دزدى زد و پولهایش را برد. زائر خود را به ضریح مطهر چسبانید و گریه کنان مى گفت : یا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزینه زندگیم را بردند. به کجا شکایت ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همین حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسین علیه السلام گریه مى کرد.
شب در خواب دید که در حضور سالار شهیدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت که خبر دارى ؟ دزد او را رسوا کن تا پول را برگرداند.
امام حسین فرمود: مگر من دزد گیرم ؟
اگر بنا باشد که دزدها را نشان دهم باید اول تو را معرفى کنم .
حاجى گفت : مگر من چه دزدى کردم ؟
حضرت فرمود: دزدى تو این است که خاک مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گیرى . اگر مال من است چرا در برابرش پول مى گیرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟
عرض کرد: آقا جان ! از این کار توبه کردم و به جبران مى پردازم .
امام حسین علیه السلام فرمود:
پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدایى است که برهنه مى شود و نزدیک سقاخانه مى نشیند و با این وضعیت گدایى مى کند، پول را دزدید و زیر پایش دفن کرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجى از خواب بیدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسین علیه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى که آقا آدرس داده بود شناخت که نشسته بود.
حاجى فریاد زد: مردم بیایید تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فریاد مى زد مرا رها کنید، این مرد دروغ مى گوید، کسى حرفش را گوش نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعریف کرد و زیر پاى گدا را حفر کرد و کیسه پول را بیرون آورد.
بعد به مردم گفت : بیایید دزد دیگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دکان خویش را بالا زد و گفت : این مالها از من نیست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترک کرد و با دست فروشى امرار معاش مى کرد.(55)
تربت امام حسین از هر عطرى خوشبوتر است
یکى از راویان گفته : پس از آنکه متوکل عباسى به قبر مطهر حضرت سیدالشهدا آب بست من با عطر فروشى مخفیانه به زیارت آن حضرت رفته و خود را روى مرقد مطهر آن حضرت انداختم ، بوى بسیار خوشى استشمام کردم از آن مرد عطار که همراه من بود پرسیدم این چه بویى است ؟
گفت : به خدا قسم من هرگز چنین بویى از هیچ عطرى استشمام نکرده ام .(56)
شناختن قبر مطهر امام حسین (ع ) از بوى تربتش
نقل شده زمانى که متوکل عباسى قبر مطهر امام حسین علیه السلام را تخریب کرد، عربى از طائفه بنى اسد آمد به کربلا هنگامى که دید اثرى از قبر شریف باقى نمانده ، مشت مشت خاکها را بر مى داشت و مى بویید و مى ریخت تا اینکه به قبر شریف آن حضرت رسید، مشتى خاک برداشت و بویید گفت : خواستند قبر امام حسین علیه السلام را از بین ببرند ولیکن بوى خوش خاک قبر، بر مرقد مطهر آن حضرت دلالت مى کند.(57)
احترام امام زمان به تربت سیّدالشهدا (ع )
یکى از بانوان مؤ منه پرهیزگار به نام خدیجه ظهوریان فرزند عباسعلى که هم اکنون قریب نود سال از عمر با برکت خود را پشت سر گذاشته و با آنکه نزدیک ده سال است بر اثر سکته از پا در آمده و با کمک عصا خود را به این سو و آن سو مى کشاند نماز جماعتش ترک نمى شود، نقل مى کند: حدود سى سال قبل مهر تربتى را که خود از کربلا آورده بودم کثیف شده بود، آن را بردم در آب روان (آب خیابان وسط شهر مشهد مقدس ) شستشو دادم و در میان سطل گذاشته برگشتم ، روبروى مسجد دوازده امامى ها که رسیدم با خودم گفتم خوب است مهر را بر گردانم ، تا وقتى که به منزل مى رسم طرف دیگرش نیز خشک شود، مهر را که برگردانیدم بر اثر خیس بودن طرف زیرین مهر، قدرى تربت به انگشت بزرگم چسبیده انگشتم را به دیوار روبروى مسجد مالیده و رفتم .
شب در خواب دیدم آقاى بزرگوارى که به ذهنم رسید حضرت حجة بن الحسن امام زمان ارواحنا فداه هستند، سرشان را به همان جاى دیوار که ذکر شده گذاشته و به من مى فرمایند: ((اینجا تربت جدّم حسین علیه السلام را مالیده اى !))
به برکت تربت سیدالشهدا، خاک ، جسد زن گنهکار راقبول کرد
در زمان امام صادق علیه السلام زن بدکارى بود که هر گاه بچه دار مى شد، بچه خود را مى سوزانید. هنگامى که از دنیا رفت چند مرتبه او را به خاک سپردند ولیکن زمین او را قبول نکرد و او را از قبر بیرون افکند!
جریان را به عرض امام صادق علیه السلام رسانیدند، فرمودند: ((اجعلوا معها شیئاً من تربة الحسین )): ((قدرى از تربت جدم حسین علیه السلام را با او دفن کنید)). به دستور امام علیه السلام عمل کردند، خاک او را قبول کرد و دیگر او را بیرون نینداخت .(58)
این هم نتیجه بى احترامى به تربت سیدالشهدا علیه السلام
موسى بن عبدالعزیز مى گوید: یوحنّا (طبیب نصرانى ) به من گفت : تو را به حق پیغمبر و دینت سوگند مى دهم که بگویى این کیست که مردم به زیارت قبر او مى روند؟
آیا او از اصحاب پیغمبر شما است ؟ گفتم : نه ، بلکه او امام حسین علیه السلام پسر دختر پیغمبر ما است .
منظورت از این سؤ ال چیست ؟
گفت : خبر شگفتى دارم و ادامه داد که :
یک شب شاپور، خادم رشید مرا احضار کرد، نزد او رفتم ، او مرا به خانه موسى بن عیسى که از خویشان خلیفه بود برد، دیدم موسى بى هوش در رختخواب خود افتاده و طشتى پیش روى او گذاشته اند که تمام امعاء و احشاى او در آن ریخته بود.
شاپور از خادم موسى پرسید: این چه حال است که براى موسى رخ داده ؟
خادم گفت :
یک ساعت قبل حالش خوب بود و با خوشحالى نشسته بود و با ندیمان خود صحبت مى کرد!
شخصى از بنى هاشم اینجا بود، گفت : من بیمارى سختى داشتم و با هر چه معالجه کردم مفید واقع نشد تا اینکه کاتب من گفت از تربت امام حسین علیه السلام استفاده کنم ، این کار را کردم و شفا یافتم موسى گفت :
از آن تربت را که باقى مانده بود آورد:
موسى آن تربت را گرفت و از روى بى احترامى در نشیمنگاه خود داخل کرد! در همان ساعت فریاد او بلند شد که : ((النّار، النّار)) آتش ، آتش ، طشتى بیاورید، این طشت را آوردند و اینها امعا و احشاى اوست که از او خارج شده است !
ندیمانش متفرق شدند و مجلس سرور موسى به ماتم مبدل شد. شاپور به من گفت : بیا نگاه کن ، آیا مى توانى او را معالجه کنى ؟ من چراغ طلبیدم و آنچه در طشت بود به دقت نگاه کردم دیدم جگر، سپرز و شش و دلش همه از او خارج شده است ! تعجب کردم و گفتم :
((ما لا حد فى هذا صنع الا ان یکون لعیسى الذى کان یحیى الموتى )) : ((هیچ کس نمى تواند درباره این شخص کارى بکند مگر حضرت عیسى که مرده را زنده مى کرد)).
شاپور خادم گفت : راست گفتى ، ولیکن اینجا باش تا معلوم شود که حال موسى به کجا ختم مى گردد.
یوحنّا گفت : من آن شب نزد ایشان ماندم و موسى سحرگاه به جهنم واصل گردید. پسر عبدالعزیز مى گوید: یوحنّا با وجودى که نصرانى بود مدتى به زیارت امام حسین علیه السلام مى آمد، تا اینکه به دین اسلام گروید و اسلامش نیکو گردید.(59)
کسى که در کربلا دفن شود از هول قیامت در امان خواهد ماند
امام سجّاد علیه السلام مى فرماید: ((زلزله قیامت که رخ مى دهد خداوند زمین کربلا را بلند کرده و در برترین جاى باغهاى بهشت قرار مى دهد، بنابراین هر کس از پیروان اهل بیت عصمت و طهارت که در کربلا دفن شده باشد بدون حساب وارد بهشت خواهد شد)).
علامه نورى در دارالسلام آورده که : سید على صاحب ریاض گفته :
من در دوران تحصیل ، هر هفته عصر پنجشنبه به زیارت گورستان بیرون کربلا که کنار خیمه گاه است مى رفتم ، شبى خواب دیدم که بدان گورستان رفته ام و شهر از عمارت و خانه تهى است ... در فکر و هراس بودم که هاتفى به زبان فارسى گفت : خوشا به حال کسى که در این زمین مقدس دفن شود. اگر چه با هزاران گناه باشد از هول قیامت سالم خواهد ماند و هیهات ، هیهات که کسى در این زمین مقدس دفن شود و از هول قیامت سالم بیرون نرود.(60)
مولا محمد هزار جریبى در کتاب تحفة المجاور آورده است که از استاد اکبر وحید بهبهانى شنیدم که مى گفت : حضرت سیّدالشهدا را در خواب دیدم و به ایشان عرض کردم : للّه للّه ((یا سیّدى هل سئل عمن یدفن فى جوارکم ؟))
: ((اى آقاى من ! آیا از کسى که در جوار شما دفن شود روز قیامت سؤ ال مى شود))؟ فرمودند: ((کدام فرشته جرأ ت دارد از او سؤ ال کند؟!)).(61)
زیارت عاشورا
عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْن اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاثارَ اللّهِ وَابْنَ ثارِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ یااَباعَبْدِاللّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِِْ سْلامِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِعَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ وَلَعَنَ اللّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللّهُ فى ها وَلَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَلَعَنَ اللّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ بَرِئْتُ للّه
سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند امیرالمؤ منین و فرزند سرور اوصیاء سلام بر تو اى فرزند فاطمه سرور زنان جهانیان سلام بر تو اى کسى که خدا از خون پاک تو و پدر بزرگوارت انتقام مى گیرد و از ستم رسیده به تو دادخواهى مى کند سلام بر تو و بر ارواحى که در آستانت مدفون شدند بر همه شما از جانب من درود خدا همیشه تا هستم و باقیست شب و روز اى ابا عبداللّه هر آینه بزرگ است سوگ تو بزرگ است مصیبت تو بر ما و بر تمام مسلمانان و ناگوار و بزرگ است مصیبت تو در آسمانها بر تمام اهل آسمان پس خدا لعنت کند امّتى را که پایه گذارى کرد اساسِ ظلم و بیداد را بر شما اهل البیت و خدا لعنت کند امّتى را که شما را راندند از مقام شما و شما را راندند از مقامهایى که خدا آن مقامها را براى شما ترتیب داده بود و خدا لعنت کند امّتى را که شما را کشت و خدا لعنت کند کسانى را که زمینه سازى کردند براى جنگ با شما را، من بیزارى مى جویم
ْوَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیائِهِمْ یااَباعَبْدِاللّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ وَلَعَنَ اللّهُ الَ زِیادٍ وَالَ مَرْوانَ وَلَعَنَ اللّهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَلَعَنَ اللّهُ ابْنَْنَ سَعْدٍ وَلَعَنَ اللّهُ شِمْراً وَلَعَنَ اللّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ فَاَسْئَلُ اللّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ دٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْ خِرَةِ یا اَبا عَبْدِاللّهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ وَاِلى رَسُولِهِ وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ وَاِلَى الْحَسَنِِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ ذلِکَ وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَعَلى اَشْیاعِکُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللّهِ وَاِلَیْکُمْمِنْهُمْ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ وَبِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ
بسوى خدا و بسوى شما از آنها و از پیروان آنها و دنباله روهاى آنها و یاوران آنها اى ابا عبداللّه ! من صلح هستم با هر کس که با شما صلح است و دشمن هستم با هر کس که با شما دشمن است تا روز قیامت و خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان و خدا لعنت کند بنى امیّه همگیشان را و خدا لعنت کند پسر مرجانه را و خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمى را که زین کردند و لگام کردند و نقاب بستند براى جنگ با تو!پدر و مادرم به فداى تو! مصیبت من بخاطر تو بزرگ است پس درخواست مى کنم از خدایى که مقامت را گرامى داشت و گرامى داشت مرا به تو که روزیم کند خونخواهى تو را به همراه امام پیروزمند از خاندان محمّد که درود خدا بر او و آل او باد. بارالها! قرار بده مرا نزد خودت آبرومند بوسیله حسین (که بر او باد سلام )، در دنیا و آخرت اى اباعبداللّه ! من نزدیک مى شوم به سوى خدا و به سوى رسول او و به سوى امیرالمؤ منین و به فاطمه و به حسن و به تو بوسیله دوستى تو و بوسیله دورى جُستن (از کسانى که با تو جنگ کردند و با تو دشمنى کردند و با بیزارى جستن از کسى که پایه گذارى کرد اساس ظلم و ستم را بر شما و بیزارى مى جویم به سوى خدا و به سوى رسول او) از کسى که آن را پایه گذارى کرد و ساختمانش را بر آن بنا کرد و جارى کرد ظلم و ستمش را بر شما و بر پیروان آنها، بیزارى جستم به سوى خدا و به سوى شما از آنها و نزدیک مى شوم به خدا سپس به شما بوسیله دوستىِ شما و دوستى با دوستان شما و با بیزارى جُستن از دشمنان شما
بینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَبِالْبَرائَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْحارَبَکُمْ وَ وَلِىُّ لِمَنْ والاکُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ فَاَسْئَلُ اللّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیائِکُمْ اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْ خِرَةِ وَاَنْ یُثَبِّتَلى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْیا وَالاْ خِرَةِ وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّهِ وَاَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکُمْ مَعَ اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍْحَقِّ مِنْکُمْ وَاَسْئَلُ اللّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَهافِى الاِْسْلامِ وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ اَللّهُمَّ هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُواُمَیَّةَ وَابْنُ اکِلَةِ الاَْکْبادِ اللَّعینُابْنُ اللَّعینِ عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ فى کُلِّ
و بر پا کنندگان جنگ با شما و با بیزارى جستن از پیروان و همراهان آنها، همانا من صلح هستم با کسى که با شما در صلح است و در جنگ هستم با کسى که با شما در جنگ است و دوستم با کسى که با شما دوست است و دشمن هستم با کسى که با شما دشمنى دارد پس درخواست مى کنم از خدایى که گرامى داشت مرا به معرفت شما و معرفت دوستان شما و به من روزى کرد بیزارى از دشمنانشان را که مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد و اینکه پابرجا بدارد نزد شما قدم راستىِ مرا در دنیا و آخرت و از او مى خواهم که برساند مرا به مقامِ محمود شما در نزد خدا و روزیم کند خونخواهى شما را با امام مهدى رهبر و راهنماى آشکار و گویاى به حقّ از خودِ شما است و از خدا درخواست مى کنم به حقّ شما و به آن مقامى که نزد او دارید که بدهد به من بخاطر سوگوارى براى شما بهترین عطاى سوگوارى در مصیبتى را، چه مصیبتى ! که بسیار بزرگ است و داغش در اسلام عظیم است و در تمام آسمانها و زمین این چنین است . خدایا! قرار بده مرا در این جایگاهم از کسانى که از جانب تو صلوات و رحمت و آمرزش به آنها مى رسد خدایا قرار بده زندگیم را زندگى محمّد و خاندان محمّد و مرگم را مرگ محمّد و خاندان محمّد خدایا این روز روزى است که مبارک دانست آن را بنى امیّه و پسر آن زن جگرخوار، آن ملعون پسر ملعون بر زبانت و زبان پیامبرت (که درود خدا بر او و خاندانش باد) در هر
قَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَمُعاوِیَةَ وَیَزیدَبْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَالاْ بِدینَ وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِالُ زِیادٍ وَالُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللّهِ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَوَالْعَذابَ الاَْلیمَ اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى بِالْبَرائَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَالِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ السَّلامُ
آنگاه صدمرتبه مى گویى :
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاخِرَ تابِعٍ لَهُعَلى ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً


آنگاه صدمرتبه بگو:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِالَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً مابَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ جا و هر مکانى که توقّف کرد در آن پیامبرت که درود خدا بر او و خاندانش باد. خدایا! لعنت کن اباسفیان و معاویه و یزد بن معاویه را بر آنها لعنتى از جانب تو باد براى همیشه ، و این روز روزى است که شاد شد به آن دودمان زیاد و دودمان مروان بواسطه کشتن حسین که درود خدا بر او باد. خدایا! مضاعف کن بر آنان لعن از جانب خود و عذاب دردناک را، بارالها من تقرّب مى جویم به سویت در این روز و در این جایى که هستم و در روزهاى زندگانیم با بیزارى جستن از آنها ولعنت بر آنها و با دوستى با پیامبرت و خاندان پیامبرت که درود بر او و بر آنها باد
خدایا لعنت کن اوّلین ظالمى که ظلم کرد در حقّ محمّد و خاندان محمّد و آخرین کسى که پیروى کرداو را در این ظلم . خدایا لعنت کن گروهى را که پیکار کردند با حسین و همراهى نمودند و پیمان بستند و از هم پیروى کردندبراى کشتن او. خدایا! لعنت کن همه آنها را.
سلام بر تو اى ابا عبداللّه و بر ارواحى که بر آستانت فرود آمدند بر تو باد از جانب من سلام خدا تا ابد تا من باقى هستم و باقیست شب
وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّه ُاخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِىِّبْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سپس مى گویى :
َظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَاءْبِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الْعَنِ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَخامِساً وَالْعَنْ عُبَیْدَاللّهِ بْنَ زِیادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَالَ اَبى سُفْیانَ وَ الَ زِیادٍ وَالَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ
به سجده مى روى و مى گویى :
اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ
و روز و خدا قرار ندهد آن را آخرین عهدِمن براى زیارت شما. سلام بر حسین و بر على فرزند حسین و بر فرزندان حسین و بر یاران حسین
خدایا! مخصوص گردان اوّلین ستمگر را به لعنت من و آغاز کن بدان لعن اوّلى (ابابکر) سپس دوّمى (عمر) و سوّمى (عثمان ) و چهارمى (معاویه ) راخدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبید اللّه فرزندزیاد و پسر مرجانه را و عمر فرزند سعد و شمرو دودمان ابوسفیان و دودمان زیاد و دودمان مروان تا روز قیامت
خدایا! حمد براى توست حمد و ستایش سپاسگزاران تو برمصیبت زدگى آنها. ستایش خداى را بر بزرگى مصیبتم خدایا روزیم کن شفاعت حسین را در روز ورود (به قیامت )و ثابت بدار گام راستیم را نزد خودت با حسین و یاران حسین آنانکه جان بخشیدند در برابر حسین که درود بر او باد.


1- بحارالانوار: ج 98، ص 290.
2- به نمازهاى مستحبى نافله مى گویند و در اینجا شاید مقصود نماز شب بوده است .
3- مقصود زیارت جامعه کبیره است که در مفاتیح الجنان است .
4- مقصود زیارت عاشورا است .
5- یکصد داستان درباره نماز اول وقت ، رجائى خراسانى . داستانهاى مفاتیح الجنان ، اسماعیل محمدى : ص 78.
6- زبدة الحکایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 235.
7- عبقرى الحسان مرحوم شیخ على اکبر نهاوندى : ج 1، ص 113.
8- زیارت عاشورا و آثار شگفت آن ، ص 18.
9- زیارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ، ص 23.
10- همان : ص 30 .
11- حیاة و شخیصة الشیخ الانصارى چاپ قدیم : ص 330 و چاپ جدید: ص 327.
12- این جریان در زمان قدیم اتّفاق افتاده است .
13- زیارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن : ص 21 .
14- همان : ص 46 .
15- همان : ص 48 .
16- همان : ص 43 .
17- همان : ص 36 .
18- همان : ص 52 .
19- همان : ص 56 .
20- آرامگاه مطهر حاج سیّد مرتضى موحد ابطحى در قبرستان حضرت سید جعفر از فرزندان امام موسى بن جعفر علیه السلام در جوار آرامگاه سیّد مرتضى از فرزندان زین العابدین در نزدیکى حضرت اسماعیل بن زید بن حسن المثنى فرزند امام حسن مجتبى علیه السلام واقع در خیابان هاتف در شهر اصفهان است .
21- مرحوم حاج سیّد مرتضى موحد ابطحى در سخنانش در مجله ((حوزه )) در شهر قم شماره 58 صفحه 242 بیان نموده .
22- همان : ص 61 .
23- همان : ص 41 .
24- همان : ص 50 .
25- همان : 51 .
26- همان : ص 53 .
27- مفاتیح الجنان : ص 923 به بعد.
28- مأ خذ پیشین و خلوتى با خویش ، ص 83.
29- سرگذشتهاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى : ج 6، ص 101.
30- خلوتى با خویش ، غلامعلى رجایى ، ص 82.
31- داستانهاى شگف شهید محراب دستغیب شیرازى : ص 196. زبدة الحکایات عبدالمحمد لواسانى : ص 225. کرامات امام حسین ، مصطفى محمدى اهوازى : ص 99. حکایاتى از عنایات حسینى ، منصور حسین زاده کرمانى : ص 63.
32- داستانهاى شگفت ، شهید محراب دستغیب شیرازى : ص 271. شیفتگان حضرت مهدى ، رجائى خراسانى : ص 152. کرامات امام حسین ، مصطفى محمدى اهوازى : ص 23. زبدة الحکایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 224. الکلام یحر الکلام ، سید احمد زنجانى : ص 55.
33- هفتاد و دو داستان از شفاعت امام حسین علیه السلام ، میررضا حسینى : ص 112. داستانهاى مفاتیح الجنان ، اسماعیل محمدى ، ص 40. کرامات امام حسین ، مصطفى اهوازى : ص ‍ 71.
34- زبدة الحکایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 237. حکایاتى از عنایات حسینى ، منصور حسین زاده کرمانى ، ص 111.
35- زبدة الحکایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 227.،
36- حکایاتى از عنایات حسینى ، منصور حسین زاده کرمانى : ص 52. زبدة الحکایات ، عبدالمحمد لواسانى : 227.
37- مفاتیح الجنان : ص 947 به بعد.
38- مأ خذ پیشین ، همانجا.
39- همان مأ خذ، همانجا.
40- مأ خذ سابق ، ص 947 به بعد.
41- پیام انقلاب : ش 60، به نقل از حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینى .
42- داستانهاى شگفت ، شهید دستغیب ، ص 280.
43- داستانهاى مفاتیح الجنان ، اسماعیل محمّدى : ص 38. کرامات الحسینیه ، على میرخلف زاده : ص 116. حکایاتى از عنایات حسینى ، حسین زاده کرمانى : ص 37.
44- داستانهاى مفاتیح الجنان ، اسماعیل محمدى : ص 36. داستانهائى از زندگانى علماء، سید مهدى شمس الدین : ص 29. کرامات الحسینیه ، على میرخلف زاده : ص 116 (چاپ قدیم )
45- بحار الانوار: ج 85، ص 153.
46- همان : ص 158 ارشاد القلوب : ص 141.
47- مناظراتى از شخصیتهاى بزرگ اسلام ، محمد محمدى اشتهاردى : ص 211.
48- کرامات امام حسین ، مصطفى محمدى : ص 60. داستانهاى عبرت انگیز، سید مهدى شمس الدین : ص 115.
49- کرامات امام حسین ، مصطفى اهوازى : ص 52. گناهان کبیره ، ج 2، ص 346. داستانهاى حسین ، میررضا حسینى : ص 69.
50- داستان دوستان ، ج 3، ص 40. کرامات امام حسین ، مصطفى اهوازى : ص 72.
51- کرامات امام حسین ، مصطفى محمدى : ص 19.
52- داستانهاى عبرت انگیز، سید مهدى شمس الدین : ص 108.
53- خزینة الجواهر، شیخ على اکبر نهاوندى : ص 592. دارالسلام عراقى : ص 518. حکایاتى از عنایات حسینى ، منصور حسین زاده کرمانى : ص 31.
54- نشان از بى نشانها، على مقدادى : ص 27. تربت امام حسین ، محمدى اهوازى : ص 96.
55- الوقایع و الحوادث : ج 3، ص 334 و حکایاتى از عنایات حسینى : ص 34 .
56- خلاصه اى است از آنچه مرحوم قمى در نفثة الصدور (ترجمه کمره اى )، ص 347 که همراه با نفس المهموم چاپ شده است .
57- آدرس پیشین : ص 346 و آخر کتاب کبریت احمر.
58- وسائل الشیعه : ج 3، ص 29 .
59- وقایع الایام : ج 2، ص 182.
60- ترجمه دارالسلام : ج 2، ص 162.
61- هفتاد و دو داستان از شفاعت امام حسین علیه السلام ، میررضا حسینى : ص 72.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد