مقدمه
جنگ ازدیدگاه دانشمندان
انواع جنگ از دید دانشمندان و نوابغ نظامی
17-تقسیم بندی از نظر قدرت و نفوذ سامانه های الکترونیکی و
رایانه ای (به دلیل جدید بودن این تقسیم بندی توضیح کوتاهی برای دو نوع آن
ارائه شده است )
در هر صورت مبانی جنگ موج سومی چنین است :
جنگ و انواع آن
جنگ به منزلۀ بخشی از طبیعت بشر شناخته می شود که در تاریخی به قدمت تاریخ خود بشر، فراز و نشیبها داشته و با رویکردهایی مختلف تقسیم شده است. شناخته ترین نوع آن تقسیم بندی، بر اساس شدت جنگ است که آن را به منازعات کم شدت، شدید و تمام عیار، صورتبندی میکند. در نوع دوم، جنگ را از نظر بهکارگیری سلاح به طیفهای جنگ گرم و سرد تفکیک میکنند. همچنین جنگ از حیث علنی یا مخفی بودن منازعه، به جنگ آشکار، نیمه پنهان و پنهان تقسیم شده است. نوع دیگر دسته بندی از حیث موضوع جنگ است که به سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی دسته بندی شده است.
در نهایت طیفشناسی جنگ، براساس "ابزار و روش تحمیل اراده" است. بر اساس این شاخص جنگ شامل جنگ نرم و جنگ سخت است. این نوع تفکیک ابتدا در مورد تفکیک قدرت به نرم و سخت توسط ژوزف نای انجام شد. او در سال 1990 م در مجله "سیاست خارجی" شماره 80 امریکا، مقالهای در مورد قدرت نرم منتشر کرد، که در دو دهه اخیر نیز توسط برخی از اندیشمندان دیگر توسعه یافت.
بنابراین تهدیدات، در این رویکرد شامل تهدیدات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و... میباشد. همچنین قدرت دارای ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ، نظامی و ... است. بنابراین امنیت بر پایه ملاحظات نرمافزارانه در محیط ملی و جهانی میباشد و به عبارت دیگر قدرت نرم بنیاد، زیرساخت و جوهر اصلی امنیت همه جانبه یک نظام سیاسی خواهد بود .
گروهی از محققان با مطالعه سیر تطور و تکوین تاریخی انواع جنگها، آنها را به لحاظ شدت، شکل و ابزار رسیدن به هدف و اعمال قدرت، دستهبندی کرده و با عناوین مختلف نامگذاری کردهاند. این محققان و نویسندگان معتقدند شناخت جنگ نرم، عرصهها و مصادیق آن، نیازمند بررسی سیر تکوین تاریخی جنگها یا به عبارت دیگر بررسی سیر تطور تاریخی نظامهای سلطه است. از نظر آنان، برای اعمال اراده و تأمین منافع و اهداف حیاتی نظامهای سلطه بر جهان، سه مقطع تاریخی را میتوان برشمرد این سه مقطع عبارت است از: 1- استعمار کهن (دوره تهدیدات سخت)؛ 2- استعمار نو (دوره تهدیدات نیمه سخت)؛ و 3- استعمار فرانوین (دوره تهدیدات نرم). این گروه معتقدند، در طول تاریخ ماهیت و استراتژی سلطه متفاوت بوده، و در هر دوره متناسب با اهداف و منافع و شرایط، مصادیق، ابزار و شیوههای متفاوتی جهت اِعمال اراده و تأمین منافع به کار رفته است.
جنگ سخت عبارت است از اعمال قدرت نظامی برای تحمیل اراده و تأمین منافع. در این نوع جنگ هدف اشغال سرزمین است. جنگ سخت متکی به روشهای فیزیکی، عینی "سختافزارانه" و همراه با اعمال و رفتار خشونتآمیز، براندازی آشکار، حذف دفعی، اشغال و الحاق سرزمینها است. ظهور این جنگها مربوط به دوره استعمار کهن بوده که نظام سلطه با استفاده از لشکرکشی، کشتار، تصرف سرزمینها و الحاق آن (ایجاد مستملکات و مستعمرات) اراده خود را تحمیل و منافع خود را تأمین نموده است.
جنگ نیمه سخت عبارت است از اعمال قدرت سیستم سیاسی – امنیتی با در دست گرفتن بخش حکومت و سیاست در یک کشور جهت تحمیل اراده و تأمین منافع. در این نوع جنگ هدف اشغال بخش حکومت و حوزه سیاست است.
جنگ نیمه سخت متکی به کاربرد سیستم اطلاعاتی – امنیتی و نفوذ در دولتها است که روشهای آن ترکیبی (سخت افزارانه – نرمافزارانه) است.
ظهور این جنگها مربوط به دوره استعمار نو میباشد که نظام سلطه با استفاده از کاربرد قدرت امنیتی و بدون استفاده از لشکرکشی و اشغال فیزیکی سرزمین عملاً سیستم حکومت و سیاست یک کشور را در اختیار خود قرار داده، از این طریق به تحمیل اراده میپردازد و منافع خود را تأمین میکند.
در نهایت جنگ نرم عبارت است از: اعمال اراده و تأمین منافع نظام سلطه، بدون منازعه و از طریق اشغال اندیشه و الگوهای رفتاری همه جانبه یک کشور در حوزههای مختلف اجتماعی. جنگهای نرم متکی به روشهای نرمافزارانه، نامحسوس و تدریجی است.
این نوع جنگ بدون عکسالعمل فیزیکی بوده و نوعی اشغال همهجانبه، نامرئی و پایدار تلقی میشود. در این جنگ، عرصههای مختلف اجتماعی (فرهنگی، اقتصادی و سیاسی) از طریق تحمیل فرهنگ، اندیشه و الگوهای رفتاری نظام سلطه به اشغال کامل در میآید. در واقع هدف جنگ نرم، "مردم" است. در صورتی که در جنگ سخت هدف "سرزمین" و در جنگ نیمه سخت هدف "حکومت" است. ظهور جنگ نرم مربوط به دوره استعمار فرانوین یا جهانیسازی فرهنگ میباشد .
البته نکاتی در این جا بیانش حائز اهمیت است ، اینکه جنگ نرم اساس همه منازعات و جنگها را تشکیل میدهد، و سایر درگیریها مولود جنگ نرم هستند. یعنی نباید برای جنگ سخت، ماهیت مستقلی در نظر گرفت، بلکه ابتدا جنگ نرم وجود مییابد و سپس جنگ سخت از آن حاصل میشود، و اگر در حوزه فرهنگی یا فکری تعارضی وجود نداشته باشد، جنگ سخت زمینه بروز پیدا نمیکند. به عبارت دیگر این اختلافات فکری هستند که مقدمه سایر درگیریها و از جمله جنگ سخت را باعث میشوند. بنابراین میتوان رابطه میان جنگ نرم و سخت را، عموم و خصوص مطلق دانست. بدین معنا که هرجا جنگ سختی وجود داشته باشد، الزاما جنگ نرم نیز وجود دارد، اما عکس این قضیه صادق نبوده، و وجود جنگ نرم الزاما دلیل بر وجود جنگ سخت نیست.
با توجه به اینکه اصالت بالذات در این بین با جنگ نرم است، روشن است که فرهنگ و تمدنی که در میدان مواجهه نرم پیروز باشد، قاعدتا در سایر حوزهها نیز پیروز است. "چون که صد آمد نود هم پیش ماست".
نکته بعد اینکه جنگ نرم، جنگی مستمر و مداوم است؛ چرا که تا وقتی فرهنگهای متعارض وجود دارند، طبیعتاً تعارض ماهوی آنها نیز به قوت خود باقی است. این تداوم تعارض، تداوم رویارویی را در پی دارد. به بیان دیگر علت محدثه، علت مبقیه نیز هست. مادامی که علت اصلی پابرجاست، معلول نیز به قوت خود باقی است. پس نمیتوان زمان خاصی را برای وقوع جنگ نرم مدنظر قرار داد. خداوند در آیه 217 سوره مبارکه بقره میفرمایند: "وَ لایَزالون یُقاتِلونَکُم حَتی یُرَّدوکُم عَنْ دینِکُم إن استطاعُوا؛" و کافران پیوسته با شما جنگ کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دین خود برگردانند.
وجود عبارت "لایَزالون" در این آیه که به پیوستگی و پایان ناپذیری دشمنی کفار با مسلمین اشاره دارد، تاکید قرآن کریم بر تداوم و استمرار جنگ کفر و ایمان را نشان میدهد. در واقع این تعارض، از ابتدای خلقت بشر وجود داشته و تا پایان نیز پابرجاست و ریشه اصلی آن را باید در نفس آدمی جستجو کرد.
جهاد اکبر که ریشه در نفس انسان دارد و جدال همیشگی نیک و بد، و ایمان و کفر را مورد اشاره دارد، به مثابه جنگ نرم است. و اساساً رقم خوردن انواع منازعات و وقایع، حاصل مقابله قوای نفس انسان است. مولای متقیان علی(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه میفرماید: "ِانَما بَدءُ وقوع الفِتَنِ َاهواءٌ تُتَبَعُ؛" همانا آغاز فتنهها و نابسامانیها هواهای نفسانیای است که تبعیت میشوند. یعنی انسانهایی به جای اینکه خدا را پرستش کنند، هواهای نفسانی را پرستش میکنند و دنبال خواستههایشان میروند."[6] قرآن کریم نیز به این معنا تصریح کرده و در آیه 76 سوره نساء میفرماید: " اَلَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلوُنَ فِی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلوُنَ فِی سَبیلِ الطّاغوُتِ؛" مؤمنان، در راه خدای یکتا میجنگند و کافران در راه طاغوت نبرد میکنند. تا انسان هست، جدال قوای درونی او نیز پابرجاست. بازتاب این جدال درونی در بیرون است که اساس جنگ نرم را تشکیل میدهد. گروهی خدا را معبود خود قرار میدهند و گروهی هواهای نفس خود را. طبعاً میان گروه خداپرست و گروه هواپرست جدالی پایانناپذیر در جریان بوده، هست و خواهد بود. امام خمینی(ره) در رابطه با پایان ناپذیر بودن این جنگ میفرمایند:
" جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ایمان و رذالت بود،
و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد."[7]
همچنین در پیامی که به پیام استقامت مشهور شده میگویند:
" ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم."[8]
در ادامه این پیام نیز میفرمایند: "به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله و ستیز با شما برنمیدارند، مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیستها، آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود. تا هویت دینی و شرافت مکتبیمان را لکه دار کنند."[9]
در این مورد آیت الله خامنهای (مدظله العالی) نیز میفرمایند:
"البته دشمن دست بردار نیست و توطئه خودش را متوقف نخواهد کرد؛ ضربه را مىخورد، ولى باز خودش را براى ضربه بعدى آماده و جمعوجور مىکند."[10]
همچنین میفرمایند:
"فتنهگر و دشمن همیشه هست؛ امروز یک دشمن است، فردا یک دشمن دیگر است، پسفردا یک کس دیگر است، یک جور دیگر است."[11]
صفت استمرار جنگ نرم این پیام را با خود دارد که مبارزان این میدان میبایست خود را برای نبردی دائمی آماده کنند. و در این مصاف "لحظه ای نباید موقف شد. باید دائم در حال پیشرفت بود؛ چون دشمن منتظر خاکریز نرم است که نفوذ کند. دشمن منتظر توقف است تا حمله کند."[12]
در ازای این تداوم، مبارزان میدان نرم نیز باید تداوم مبارزه را در ذهن خود منظور کنند چرا که "تداوم مبارزه و ایستادگی در مقابل مشکلات گوناگون، تنها راه علاج و برون رفت از مشکلات بوده است. خداوند فرموده است: «والّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِینَّهُم سُبُلَنا»، «وَ مَن جاهَدَ فانَّما یجاهِدُ لِنَفسِه». این مجاهدت، تنها راهى است که ما در پیش داریم."[13]
پینوشتها:
[1] . ذکر خرده منازعات به معنای کم بودن حجم منازعه نیست، بلکه مراد از عبارت
"خرده منازعه" از نظر علت است. چرا که جنگ جهانی اول و دوم به عنوان جنگ
های درون تمدنی غرب، بیش از 100 میلیون کشته بر روی دست بشر گذاشت که چنین آماری
از کشته در طی دو جنگ در طول تاریخ حیات بشری بی سابقه است.
[2] .صحیفه نور، ج6، ص 252 ،3/3/58
[3] . همان، ج6، ص40 ،29/1/58
[4] . آیت الله خامنه ای(مد ظله العالی) ، بیانات در دیدار پاسداران 17/07/1381
[5] . آیت الله خامنه ای(مد ظله العالی) ، بیانات در جمع مردم کردستان 22/02/1388
[6] . شهید مطهری، نبرد حق و باطل، ص51
[7] .صحیفه نور، ج21،ص95
[8] . امام خمینی(ره) ، پیام استقامت
[9] . همان
[10] . آیت الله خامنه ای(مد ظله العالی) ، بیانات در جمع مسئولان امنیتی 18/04/1368
[11] . آیت الله خامنه ای(مد ظله العالی) ، بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388
[12] . آیت الله خامنه ای(مد ظله العالی) ، بیانات در جمع پاسداران 24/9/1375
[13] . آیت الله خامنه ای(مد)، بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان 19/06/1382
منابع:
1- صحیفه نور، امام خمینی(ره)، شرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی
2- پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی)
3- نبرد حق و باطل، مطهری مرتضی، انتشارات صدرا
انواع جنگ
جنگها با توجه به معیارهای مختلف به انواع متفاوتی تقسیم میشوند.
بر اساس توازن قوا: عادلانه و غیر عادلانه،
بر اساس مقیاسهای جغرافیایی: محلی، منطقه ای، فرامنطقه ای و جهانی،
با توجه به نوع تاکتیک: منظم (کلاسیک) و نامنظم (چریکی)؛
بر اساس نوع سلاح: هسته ای و غیرهسته ای؛
با توجه به ابزارها و همچنین هدف اصلی: سخت (Hard War)، نیمهسخت (Simi hard war) و نرم (Soft War).[1]
دوره اول: استعمار کهن یا کلاسیک
استعمار کلاسیک پس از رنسانس و متحول شدن جهان غرب از قرن 16 میلادى آغاز شد و تا جنگ جهانى اول به مدت 400 سال ادامه داشت. در این دوره، سلطه قدرتهاى بزرگ بر جوامع ضعیف، از طریق تسخیر نظامى انجام مىشد و استثمار ملتها با اشغال مستقیم نظامى همراه بود.
مشخصات استعمار کلاسیک
1. لشگرکشى از سرزمینى به سرزمین دیگر.
2. غارت اقتصادى و ازدیاد حوزه نفوذ و سلطه از طریق حضور مستقیم فیزیکى.
3. استفاده از قدرت نظامى برتر به مثابه مهمترین ابزار سلطه.[1]
نقاط ضعف استعمار کلاسیک یا کهن
1. لشگرکشى نظامى نیازند هزینه سنگین مالى بود.
2. اشغال نظامى کشورها همراه با تبلیغات زیاد انسانى و ضایعات حیثیتى بود.
3. حضور فیزیکى قواى نظامى اشغالگران در سرزمینهاى اشغالى، زمینهساز قیام ملتها علیه اشغالگران بود و تداوم سلطه را پرهزینه مىساخت.[2]
دوره دوم: استعمار نئوکلاسیک یا استعمار نو
استعمار نو از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، رواج یافت و به مرور زمان، جایگزین استعمار کهن یا کلاسیک گردید. زیرا نسبت به استعمار کلاسیک، از مزایاى بسیار برخوردار بود. این دوره پس از جنگهاى جهانى اول و دوم رشد چشمگیرى یافت. ابداعکننده اصلى این سیاست حکومت بریتانیا بود. در این دوره دستنشاندگانى مانند رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه و ظاهرشاه در افغانستان، به قدرت رسیدند.
مشخصات استعمار نئوکلاسیک
ویژگىهاى استعمار نو عبارتند از:
1. به کارگیرى نیروهاى مزدور و وابسته بومى از طریق مستشاران اقتصادى، نظامى و امنیتى؛
2. حاکمیت نامحسوس اما قوى بر حاکمان؛
3. چپاول و غارت ثروتهاى ملى و ذخایر زیرزمینى و مواد خام کشورهاى زیرسلطه، از طریق انعقاد قراردادهاى استثمارى؛
4. تبدیل کشور زیرسلطه به بازار فروش محصولات خویش؛
5. هجوم به فرهنگ ملى و بومى کشور زیرسلطه، از طریق تهىسازى فرهنگى؛
6. ترویج و گسترش فرهنگ کشور سلطهگر در افکار عمومى کشورهاى زیرسلطه با هدف تداوم و تضمین بقاى سلطه سیاسى، با ایجاد کانونهاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و ایجاد احزاب وابسته؛[1]
7. تهاجم به مذهب از طریق اشاعه سکولاریسم، ترویج لائیسم، حفظ قالبها و تهىسازى مفاهیم از محتواى اصلى، ایجاد و گسترش ادیان و فرق خودساخته، مانند بهائیت و ترویج مکاتب و ایدئولوژىهاى مبتنى بر امانیسم با هدف کمرنگ ساختن نقش مذهب در جامعه، جداسازى دین از سیاست، کاهش ایمان و بىهویت ساختن جامعه؛
8. ایجاد کانونهاى مخفى کادرسازى به منزله پشتوانه حاکمیت سیاسى، از طریق تشکلهاى منسجم و محافل خاص، مانند سازماندهى انواع لژهاى فرماسونرى، براى اداره سرزمینهاى استعمار شده و پیشبرد اهداف در مستعمرات؛
9. سلطهگران براى اعمال سلطه خویش، بر مبناى سیاست نئوکلانیستى، از ابزارهایى چون وابستگى پنهانى حاکمان بومى، سیاستگذارى براى کشور زیر سلطه درعرصههاى مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى، اجتماعى و بینالمللى، برپایى حکومتهاى مستبد و دیکتاتور، سرکوب مبارزان، آزادىخواهان و استقلالطلبان و تبدیل کشور زیرسلطه به حافظ منافع سلطهگر در منطقه، بهره مىبردند. در این چهارچوب، به رغم وجود رقابت شدید میان کشورهاى استعمارگر، نوعى وحدت رویه و هماهنگى میان آنها، براى تثبیت منافع مشترک به چشم مىخورد.
10. آثار و پیامدهاى سیاست نئوکلانیستى به طور عمده، عبارت است از: تخریب فرهنگ ملى و بومى، ایجاد فرهنگ التقاطى، وابستگى اقتصادى، ایجاد اقتصاد تکبعدى در کشور زیرسلطه، بىهویتى فرهنگى، وابستگى شدید نظامى - امنیتى؛
11. در استعمار نو، کشور زیرسلطه متحد کشور سلطهگر خوانده مىشد و نیروهاى مبارز و آزادىخواه درتبلیغات جهانى،تروریست نامیده مىشدند و کشور زیر سلطه از هرگونه تعرض بینالمللى در عرصه نقض حقوق بشر و عدم پاىبندى به آزادىهاى سیاسى در امان خواهد بود! در عوض، مبارزان، استقلالطلبان و آزادىخواهان در معرض تهاجمات شدید تبلیغاتى و سیاسى قرار داشتند و با برچسبهایى چون فناتیک و تروریست، مرتجع و.. روبرو مىشوند.
12. زمینههاى رشد افراد در عرصههاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، نظامى، امنیتى، هنرى، ادبى، بستگى تام و تمام به میزان وابستگى و شدت ارادت آنان به نظام سلطهگر دارد و نیروهاى مستقل زمینهاى براى رشد و فعالیت ندارند.
13. اگر پایههاى سلطه را زر و زور و تزویر بدانیم، در استعمار نو، نقش تزویر کلیدى است؛ چنان که در استعمار کهن نقش نیروى نظامى محورى و اساسى است.
14. در استعمار نو، حکومتهاى زیر سلطه قدرت خویش را از طریق نظام سلطهگر کسب و به همان اندازه که در مقابل نظام سلطهگر، رام و مطیعاند، علیه ملت خود، با شدت و خشونت برخورد مىکنند عوامل بومى وابسته، به ویژه حاکمان به شدت، در پى ترویج شیوه زندگى و آداب و رسوم فرهنگ سلطهگر در میان ملت خود بودند.[2]
نقاط ضعف استعمار نئوکلاسیک
سیاست نئوکلانیستى یا استعمار نو، اگرچه از تلفات زیاد نیروهاى کشور سلطهگر در امان بود؛ اما اشکالات زیادى داشت. از جمله:
1. نیروهاى مزدور و وابسته بومى، به دلیل فقدان پایگاه مردمى، معمولاً با کودتا، روشهاى نامشروع و غیرقانونى، زمام امور را به دست مىگرفتند سازماندهى کودتا تا هزینههاى مالى و حیثیتى بسیارى را بر سلطهگران تحمیل مىکرد.
2. ماهیت مزدورانى که زمام امور ملتها را در دست مىگرفتند، خیلى زود بر ملتها آشکار مىگشت. از این رو، چارهاى نداشتند جز آن که با دیکتاتورى و خفقان حکومت کنند. این امر سلطهگران را با تضاد و تعارض روبرو مىساخت؛ زیرا دفاع از دیکتاتورهاى مستبد، با شعار طرفدارى از حقوق بشر، دموکراسى، لیبرالیسم، کرامت انسان و... منافات داشت.
3. وابستگى حاکمان و استبداد و دیکتاتورى آنان سبب بسیج تودههاى مردمى علیه استبداد داخلى و استعمار خارجى، بر محور کسب استقلال و آزادى مىگردید.[3]
دوره سوم: استعمار فرانو
استعمار فرانو و سلطهگرى نوین، مبتنى بر ایجاد تغییر در جهانبینى، فرهنگ، باورها، بینشها، رفتار نگرشهاى سیاسى با هدف تغییر نامرئى و نامحسوس هویت ملتها، پایه ریزى گردیده است. سست کردن پایه هاى وحدت ملى، تشدید اختلافات داخلى، بىتفاوت ساختن مردم، از مهمترین محورهاى القایى استعمار فرانو است. استراتژیستهاى نظام سلطه و طراحان سیاستهاى استعمارى، با بهره گیرى از تکنولوژىهاى پیشرفته و فناورىهاى مدرن اطلاعاتى و ارتباطى، در پى تأثیرگذارى بر مبانى اعتقادى و رفتار مذهبى و ملى مردم هستند.
در دوران استعمار کهن و استعمار نو، امکان تأثیرگذارى مستقیم بر افکار عمومى کمتر بود. این امکان اکنون با رشد و توسعه فناورى بیشتر پدید آمده است.[4]
مشخصات استعمار فرانو
رشد و توسعه تکنولوژى در آغاز قرن 21 و هزاره سوم میلادى، فضایى نوین را بر جهان حاکم ساخته است که ویژگىهاى آن عبارتند از:
1. کاهش کنترل حکومتها بر ملتها
در طول تاریخ، تمامى حکومتها و نظامهاى سیاسى مىتوانستند جوامع تحت حاکمیت خود را متناسب با سلیقه و مصالح خود اداره کنند؛ و براساس خواست حکومت کنندگان حرکت کنند؛ موضوعاتى را در جامعه اشاعه دهند یا مانع از ترویج موضوعات دیگر شوند. دولتها از اختیارات لازم برخوردار بودند و مىتوانستند تصمیم بگیرند که چه اخبار و اطلاعاتى باید در اختیار مردم قرار گیرد و چه اخبار و اطلاعاتى پخش نشود.
از سوى دیگر، بیگانگان نیز امکان تأثیرگذارى مستقیم بر افکار عمومى ملتها را نداشتند؛ مگر اینکه کشورى را به اشغال خود درآورده و با در اختیار گرفتن زمام امور، جوامع تحت اشغال خود را متناسب با خواست خود اداره کنند و برخى از اخبار و اطلاعات را در جامعه پخش کنند یا مانع پخش برخى اخبار شوند یا براساس سیاست نئوکلانیستى، مزدوران خود را بر مقدرات ملتى حاکم کنند و آنان در راستاى اهداف نظامهاى سلطه گر، به افکار عمومى شکل دهند.
در اواخر دوران استعمار کهن و نو مهمترین ابزار تأثیرگذارى رادیو بود. رادیو نیز نتوانست قرنطینه هاى اطلاعاتى فرهنگى سیاسى حکومتها را بشکند؛ زیرا با ارسال پارازیت، قابل کنترل گردید؛ لیکن در دوران نوین، با اختراع ماهواره، اینترنت، کامپیوتر و تکنولوژىهاى جدید مخابراتى و توسعه ICTو IT و شبکه هاى رادیو تلویزیونى، کشورهاى توسعه یافته غرب و صاحبان تکنولوژى این توانایى را به دست آورند که بدون هیچ مانعى، به طور مستقیم، با دورترین نقاط جهان، ارتباط برقرار کنند؛ قرنطینه هاى سیاسى و تبلیغاتى حکومتها را بشکنند و خارج از کنترل دولتها، بر افکار عمومى ملتها، تأثیر مستقیم بگذارند. این امر تحولاتى ژرف در مناسبات سیاسى، فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى جهان پدید آورده است.[5]
2. تبدیل دانش و فناورى به مزیت اصلى
تا سال 1900 و در دوران استعمار کهن، مزیت اصلى، دستیابى به قدرت نیروى انسانى بود. هر کشورى که از سربازان فراوانتر، نیروى انسانى قوىتر و توان کار بیشتر برخوردار بود، بر دیگر کشورها برترى داشت. در دوران استعمار نو، مزیت اصلى قدرت را سرمایه و دستیابى به مواد خام و بازار فروش، به رقابت شدید میان قدرتهاى استعمارگر و ظهور جنگ جهانى اول و دوم انجامید و سپس جنگ سرد را پایه ریزى کرد؛ ولى در دوران استعمار فرانو، دستیابى به اطلاعات، دانایى، دانش فنى، تکنولوژى و صنعت، مزیت اصلى دستیابى به قدرت است. هر ملتى که از علم، دانش فنى، تکنولوژى و صنعت، بهره بیشترى داشته باشد از دیگران قوىتر مىگردد و مىتواند برترى خود را بر دیگران دیکته کند.[6]
3. افکارسازى و حکومت بر اذهان
با افزایش سرعت انتقال اطلاعات و گسترش فناورى ارتباطات و اطلاعات و با ظهور ماهواره، اینترنت و کامپیوتر و امکان ارسال مستقیم پیام و ارتباط با مخاطبان که به شکسته شدن قرنطینه هاى سیاسى، تبلیغاتى، فرهنگى و اطلاعاتى حکومتهاى بومى انجامید، ذهنیت سازى و تأثیرگذارى بر افکار عمومى و جنگ روانى، تبلیغاتى و فرهنگى، اهمیت بسیار یافته است که به هیچ روى، قابل قیاس با گذشته نیست.
جنگ روانى، تبلیغاتى و فرهنگى در مقایسه با جنگ نظامى و اقتصادى، از هزینه کمتر و تأثیر بیشترى برخوردار است. توسعه تکنولوژى و رشد فناورى شرایطى را بر جهان حاکم ساخته که جهانىسازى اقتصاد، استحاله سیاسى، فرهنگى، همراه با جنگ روانى و تبلیغاتى، محور اصلى استراتژى استعمارگران فرانو است.
جنگ روانى - تبلیغاتى به معناى تلاش هدفمند و برنامه ریزى شده براى تخریب یا تضعیف روحیه و قدرت مقاومت یک ملت است و هدف آن تحمیل اراده وتأثیرگذارى بر افکار، عقاید، عواطف، مواضع و رفتار ملتهاست.
جذب افراد یا تبدیل آنان به ستون پنجم، از طریق ایجاد روحیه یأس و نومیدى، مخدوش ساختن اعتماد، ایجاد اختلاف و انشقاق، سست کردن انسجام درونى، از بین بردن وحدت فرماندهى در نیروها ایجاد گسست میان نظام حکومتى و مردم، ترور شخصیت رهبران با دروغ پراکنى، شایعه سازى، اشاعه اطلاعات نادرست و.. تأثیرگذارى مستقیم بر ملتها را به اجرا درمىآورد.[7]
4. جهانىسازى قوانین و مقررات
ویژگى دیگر دوران نوین در استعمار فرانو عبارت است از تعیین قوانین و مقررات بین المللى و تدوین خط مشىهاى اجرایى و سیاستهاى کلان حاکم بر مناسبات جهانى و روابط بین المللى، از سوى کشورهاى توسعه یافته غرب و اجراى آن سیاستها از طریق سازمانهاى بین المللى و مجامع جهانى، ایجاد کنوانسیونهاى مختلف و رسمیت بخشیدن به آنها و ملزم ساختن کشورهاى ضعیف به اجراى مفاد کنوانسیونها و پروتکلهاى الحاقى، از یک سوى و نفوذ در سازمانهاى بین المللى و دراختیار گرفتن رهبرى آنها، از سوى دیگر، از محورهاى مهم استراتژى استعمار فرانو است که در دوران جدید، به اجرا درمىآید.[8]
5. جهانىسازى اقتصاد
در استعمار فرانو، همگرایى جهانى در مناسبات اقتصادى و جهانىسازى اقتصاد و تجارت، محور اصلى تحرکات و اقدامات اقتصادى در شرایط کنونى جهان است؛ زیرا جهانىسازى اقتصاد و ایجاد همگرایى اقتصادى در مناسبات بین المللى، بر توزیع جهانى قدرت به نفع کشورهاى پیشرفته و تحکیم رهبرى آنها بر اقتصاد جهانى، تأثیر اساسى خواهد داشت.
از آنجا که سررشته بازهاى پولى و مالى و رهبرى سازمانهاى بازرگانى و تشکلهاى تسهیل کننده دانش و فناورى و اقتصاد، همراه با اختیار قانون سازى در نظام اقتصاد جهانى، در اختیار کشورهاى ثروتمند غربى است، منبع درآمد و معیشت ملتهاى جهان سوم، با بین المللى شدن اقتصاد و یکپارچگى تجارى و صنعتى، در دست کشورهاى سلطه گر قرار خواهد گرفت. این فرآیند به تضعیف اقتصادهاى ملى و افزایش وابستگى خواهد انجامید.[9]
6. یکسانسازى فرهنگى
تضعیف و تخریب فرهنگ ملتها و حاکمیت بخشیدن به فرهنگ غربى و وارداتى، امرى زیربنایى و حیاتى براى غرب است؛ زیرا:
الف. یکسان سازى فرهنگى سبب سست شدن قدرت مقاومت ملتها خواهد شد؛
ب. یکسان سازى فرهنگى بقا و دوام جهانىسازى را به همراه دارد؛
ج. با یکسان سازى فرهنگى تبدیل کشورها به بازار فروش محصولات غربى تسریع مىشود؛
د. با یکسان سازى فرهنگى جهت دادن به افکار عمومى جهانیان، تسهیل مىگردد؛
ه . یکسان سازى فرهنگى زمینه ساز تسلط سیاسى، امنیتى است؛
و. با یکسان سازى فرهنگى، موانع حاکمیت نظام تک قطبى از میان مىرود؛
ز. با یکسان سازى فرهنگى قوانین نظام سلطه حالت فرا مرزى مىیابد.
ح. یکسان سازى فرهنگى بقاى سلطه گرى و سلطه پذیرى را تضمین مىکند.
غرب که طراح اصلى دوره سوم استعمار و مبتکر نظم نوین جهانى است، براى دستیابى به اهداف خویش، بیشترین سرمایه گذارى را در بخش تهاجم فرهنگى و جنگ نرم براى جهانى جهانىسازى فرهنگى و هویتى انجام مىدهد. نوک پیکان نیز در مرحله نخست، به سوى جهان اسلام و سپس چین، روسیه و هندوستان است.
کاهش و حذف تدریجى قدرت تأثیرگذارى رسانههاى ملى، با هدف ارتقاى توان تأثیرگذارى و جایگزین شدن رسانه هاى ماهوارهاى، از طریق دگرگون سازى سلیقه مخاطبان در سراسر جهان، منزوى کردن فرهنگهاى بومى و خرده فرهنگها، تخریب و حذف اندیشه هاى استقلال طلبانه و فرهنگهاى غنى و متعالى، گسترش مبانى فرهنگ غربى، محاصره اطلاعاتى و سیاسى مخاطب و بمبارانهاى مستمر خبرى در فرد، خانواده و اجتماع، با به کارگیرى انواع شیوه هاى روانشناسى فردى و اجتماعى، در دستور کار نظام تبلیغاتى و رسانه اى استعمار فرانو قرار دارد.[10]
7. حاکمیت بر سازمانها و قوانین بین المللى
سازمانهاى بین المللى و قوانین جهانى در پیشبرد اهداف استعمارگران فرانو از اهمیت بسیار برخوردار است. جهانى شدن و جهانىسازى نیازمند نظم، ثبات و امنیت است. نهادهاى بین المللى به ابزارهاى مهم براى ایجاد نظم جهانى، در خدمت منافع رهبران هشت کشور صنعتى قرار دارند.
به عبارت دیگر، در نظامهاى طراحى شده از سوى سیاستگذاران استعمار فرانو، سازمانهاى بین المللى مجرى خطمشىهاى قدرتهاى مسلط جهانى هستند تا از این طریق، استراتژى جهانىسازى اقتصادى، فرهنگى و هویتى تحقق یابد و حکومتهاى حاکم بر کشورهاى توسعه نیافته یا در حال توسعه، در چهارچوب قوانین بین المللى و نهادهاى جهانى قرار گیرند. در استعمار فرانو، به تدریج، از قدرت و توان حکومتها و دولتها کاسته مىشود و بر حوزه اختیارات سازمانهاى جهانى افزوده مىگردد. تصمیم گیرى حکومتها، محدود مىشود و نظارت مجامع جهانى بر عملکرد دولتها افزایش مىیابد.[11]
غلام گمنام امام زمان عج
( برداشت از نرم افزار جنگ نرم - کاری از داده پرداز نستوه )
[1] - آمریکا و انگلیس، براى پیشبرد سیاستهاى خود در ایران، به تشکلهاى فراماسونرى و روشنفکران غربزده روى آوردند و اردوگاه شرق به ایجاد احزاب وابسته، مانند حزب توده پرداخت.
[2] - استعمار فرانو: 77-73.
[3] - استعمار فرانو: 77- 78.
[4] - استعمار فرانو: 80-79.
[5] - استعمار فرانو: 80- 82.
[6] - استعمار فرانو: 82.
[7] - استعمار فرانو: 83-82.
[8] - استعمار فرانو: 84.
[9] - استعمار فرانو: 86-85.
[10] - استعمار فرانو: 86- 88.
[11] - استعمار فرانو: 89-88.
[1] - استعمار فرانو: 71-70.
[2] - استعمار فرانو: 73-72.
[1] - جنگ نرم - دکتر احمد حسین شریفی