تاریخچه عملیاتروانی و گسترش آن
* آنچه مسلم است
عملیاتروانی سابقهای به قدمت تاریخ انسانها دارد چرا که انسانها برای تحت
تأثیر قراردادن طرف مقابل به شیوهها و ترفندهایی متوسل میشدهاند و این
فعالیت از ارتباط چهره به چهره دو فرد گرفته تا اجتماعات کوچک و بزرگتری
یافته است و همین نوع فعالیتها و اقدامات در زمانای خاص همچون بحرانها،
جنگها، نزاعهای محلی بصورت مختلف و گوناگونی اتفاق افتاده است.
آنچه قابل تأکید است این است که انسانها
پدیده تأثیرگذاری روانی و استفاده از آن در جنگ و صلح و سیاست را به تازگی
کشف نکرده است بلکه کمتر برههای از تاریخ حیات سیاسی و نظامی بشر را
میتوان یافت که فارغ از این عنصر باشد. محققان زیادی در پی یافتن
قدیمترین نمونههای استفاده از جنگ روانی بودهاند در این میان پل لاین
بارگر(Paulline barger) سابقه استفاده از جنگ روانی را به جنگ کیدئون با مادها نسبت میدهد.
* در این جنگ کیدئون بر خلاف رسوم نظامی زمان خود که هر دسته صد نفره یک مشعل داشتند، به هر یک از سپاهیان مشعلی داد
و این توهم را در ذهن دشمن ایجاد کرد که تعداد افرادش، صد برابر میزان
واقعی است. در نتیجه توانست بدون هیچ درگیری به پیروزی دست یابد. مطمئناً
قبل از این واقعه و بعد از آن، نمونههای متعدد دیگری از جنگ روانی سنتی را
میتوان یافت. در تاریخ اسلام، روشن کردن آتش توسط سپاهیان اسلام در شب فتح مکه و ایجاد رعب در مکیان از این طریق، نقش مهمی در شکستن مقاومت آنها داشت و حیله قرآن بر سر نیزه کردن عمروعاص
و شکست دادن سپاه در حال پیروزی حضرت علی(ع) با این وسیله، نمونههای
برجستهای (البته با ارزشهای متفاوت) از جنگهای روانی است که به اقتضای
فرصت و براساس ذوق و نبوغ طراحان آن به اجرا درآمده اند.
* از سابقه پیدایش جنگ
روانی در قرن اخیر جنگهای اول و دوم، و حداکثر (البته به نوعی) به انقلاب
1917 روسیه و انقلاب فرانسه میرسد. برای این کار، ضمن برشمردن ویژگیهای
جنگ روانی جدید و نشان دادن تفاوتهای آن با جنگروانی سنتی، زمینههای
پیدایش و توسعه چنین پدیدهای را در بستر تاریخی آن را میتوان بررسی کرد.
هنگامی که در سال 1939، محققان و دانشمندان علوم انسانی آلمانی به منظور توجیه شکست کشور خود در جنگ جهانی اول، اعلام کردند که از جمله مهمترین علل شکست، غفلت آلمان از سلاح تبلیغات و استفاده مؤثر رقیبان از آن سلاح
بوده است، در واقع خبر از ورود و حضور گستردة ابزار تأثیرگذاری روانی در
صحنه سیاست و نظامیگری میدادند. وقوع تحولاتی مانند تشکیل وزارت تبلیغات
در آلمان و سازمانهای جنگ روانی و تبلیغات جنگی در دیگر کشورها، تصدیق عملی
این ادعا بود.
* آنچه را ما جنگ روانی
جدید میخوانیم در واقع محصول تحولاتی است که عمدتاً ابتدا در اروپا رخ
داد. یکی از مهمترین این تحولات، پیدایش و توسعة نقش صنعت و تکنولوژی در
جوامع بشری( از جمله ارتباطات اجتماعی) است. صنعت و تکنولوژی ارتباطات میان
انسانها را در دو جنبه توسعه داد: اول از نظر حمل و نقل، شامل جاده،
اتومبیل، راهآهن و نظایر اینها که موجب افزایش ارتباط فیزیکی بین افراد
بشر شد. دوم از نظر توسعه وسایل و ابزارهای پیام رسانی مانند چاپ، تلفن،
سینما، تلگراف که موجب نزدیک غیرمادی و گسترش تعامل پیامی میان انسانها شد.
توسعه و گسترش ارتباطات، به نوبة خود باعث شد تا انسانهایی که تا پیش از
این، فقط در محدوده قومی، قبیلهای و محلی فکر میکردند و مسائل خارج از
منطقة محدودشان برای آنها اهمیت نداشت، ملی و جهانی فکر کنند و به مسائل
دنیایی فراتر از مناطق محدود خود علاقهمند شوند. انسان روستایی که تا
دیروز، مهترین دلمشغولی، او، مشکلات کشاورزی و زمین و آبوهوا بود و تقسیم
بندیش از خودی و بیگانه برمحور روستا یا روستاهای اطراف شکل میگرفت، اینک
به مسائل کشور خود و حتی فراتر از آن، مسائل جهانی که در آن زندگی میکرد و
کل بشریت میاندیشید.
در کنار توسعه ارتباطات، انقلاب صنعتی موجب
ظهور پدیدههای دیگری نیز شد مانند شهرنشینی، افزایش جمعیت و متراکم شدن
آن، پیچیده شدن حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع و به تبع آن تقسیم
بسیار وسیع کار و غیره. اینها دست به دست هم داد و نیروی سیاسی جدیدی به
نام مردم شکل گرفت. به تعبیری، پیدایش پدیدههایی همچون افکار عمومی و
افکاری نظیر" صدای مردم، صدای خداست "، ریشه در این تحولات دارند. حکام،
دیگر نمیتوانستند مانند لویی چهاردهم بگویند " دولت، خود من هستم " و
مجبور بودند برای حفظ قدرت سیاسی و توسعه آن و برای تدوین و اجرای سیاستهای
خود، حتماً گوشه چشمی هم به مردم داشته باشند. بحث دخالت مردم در سیاست،
دیگر مفهومی اخلاقی نبود بلکه پشتوانه قدرتی نیز داشت. تقسیم کار و تنوع
حیات اجتماعی موجب شده بود تا کانونهای گوناگون قدرت غیردولتی ظاهر، و
جامعة مدنی پیچیده و گسترده شود. در چنین جامعهای، تداوم سیستم سیاسی و
اجتماعی، فقط با همکاری صاحبان نقشهای تخصصی و قدرتی جدید امکان پذیر بود و
بدون همکاری آنها، هیچ حکومتی دیگر نمیتوانست به تنهایی از پس امور
کشورداری برآید و به رتق و فتق امور بپردازد: کارخانه بدون همکاری و رضایت
ضمنی کارگر، نظام دیوانسالاری بدون حمایت دیوانسالاری و هزاران تخصص دیگر
بدون همکاری صاحبان تخصص مربوط، از گردش و عمل کردن باز میماندند و
بازماندن اینها یعنی فلج شدن کل سیستم. به این زمینههای یاد شده، عامل
دیگری را هم باید افزود. صنعت و تکنولوژی از طریق اختراع هواپیما و
توپخانههای دور برد، برد سلاحها را افزایش داد و موجب شد که صحنة جنگ، از
میدان نبرد به سراسر خاک هر کشور گسترش یابد. اکنون دیگر مرز بین جبهه و
پشت جبهه شکسته شده بود و تنها دوری از میدان جنگ، تضمین کننده امنیت نبود.
با بروز جنگ، مردم مجبور بودند که علاوه بر تحمیل سختیها و کمبودهای ناشی
از آن، با صدمات و تلفات جانی و مالی نیز روبرو شوند و در مقابل آن
ایستادگی کنند. نتیجه اینکه کشورها، هر چه بیشتر در مقابل تأثیرات جنگ
آسیبپذیر شدند و بنابراین رهبران کشورها در طراحی و اجرای سیاستهای دفاعی،
باید عامل دیگری را هم لحاظ میکردند که نقش مردم بود.
از اینجا به بعد است که جلب رضایت مردم یا
برانگیختن آنها برای مخالفت، و یافتن ابزارها و تمهیداتی برای رسیدن به این
مقصود، به عامل تعیین کنندهای در کشاکشها و رقابتهای سیاسی و نظامی تبدیل
شد. تا پیش از این، فرماندهان نظامی و حاکمان سیاسی، در تدوین و اجرای
سیاستهای خود، فقط تا آنجا به مردم نیاز داشتند که نیروی انسانی مورد نیاز
آنها را تأمین کنند. احتمالاً هیچ فرماندهی احساس نمیکرد که برای حمله به
دشمن و کسب پیروزی، به تأثیرگذاری روانی بر مردم خودی یا دشمن(جز در مواردی
مانند محاصره شهرها) هم نیازی دارد. مهمترین آماج عملیاتروانی در جنگ را
سربازان و فرماندهان دشمن تشکیل میدادند. در صحنة سیاست و بازیهای
دیپلماتیک، تنها هدف سیاستمداران و مقامات مذاکره کننده، مقامات مسئول طرف
مقابل بود. اما اینک، صحنة بازی بسیار پیچیدهتر شده بود. طرفین درگیری
مجبور بودند که در بازی، طرفهای دیگری را هم به حساب آورند. اینها عبارت
بودند از مردم خودی، مردم دشمن، مردم بیطرف و بعدها پدیده دیگری به نام
افکار عمومی جهانی. هر طرف میکوشید در این کشاکش، مردم خودی را به نفع
خود، نه فقط جلب نظر کند بلکه آنها را بسیج، و در مشارکت فعال وارد کند.
همچنین مردم دشمن را نه فقط از همکاری با رهبران دشمن باز دارد، بلکه آنها
را به مخالفت تحریک کند، و سرانجام اینکه مردم کشورهای بیطرف را از نزدیک
شدن به دشمن باز دارد و حتی الامکان به حمایت از خود وادارد. بدیهی است در
چنین صحنة پیچیدهای، مهمترین ابزار کارآمد، تبلیغات و عملیاتروانی بود و
هر کشوری در محاسبه توازن قوا با رقیب، باید این عنصر از قدرت ملی را مورد
توجه قرار میداد. اهمیتی که ایدئولوژی در صحنة سیاست و نظامیگری پیدا کرد،
به دلیل نقشی بود که در بسیج و برانگیختن تودهها داشت.
آلمانیها حتی قبل از گوبلز و دار و دسته
نازیها به اهمیت این عامل پیبرده بودند، یعنی زمانی که در جنگ جهانی اول،
لنین را به عنوان ویروس روانی به داخل روسیة تزاری رخنه دادند. هدف آنها
این بود که با ترویج اندیشة انقلابیگری و ایجاد فروپاشی روانی در سیستم
تزاری، سقوط حکومت رقیب را تسریع کنند و به هدف خود نیز رسیدند. موفقیتهای
لنین نشان داد که آنها حداقل در بخشی از محاسبات خود اشتباه نکرده بودند
اما شیوع این ویروس و گسترش تأثیرات آن، بعد از جنگ دامنگیر خود آنها نیز
شد، چون مجبور شدند هزاران سرباز اسیر آلمانی را که از روسیه به آلمان
بازگشتند به منظور پاکسازی افکارشان از اندیشههای مارکسیستی مورد بازآموزی
قرار دهند. بلشویکها چه در مرحلة براندازی رژیم تزاری و چه در برپا ساختن
رژیم جدید خود، حساب خاصی برای ایدئولوژی باز کردند و از آن به حداکثر ممکن
بهره گرفتند. آنها ارتشی ایدئولوژیک بنا نهادند که نیروهای آن با ابزارهای
ایدئولوژیک کنترل میشد و تحت تأثیر ایدئولوژی به جنگ میپرداخت. در تاریخ
جدید اروپا و در دوران حاکمیت مادیگری، که هر ایدهالی براساس محاسبات عقل
معاش انجام میشود، به قول ادوارد ارل، آنها اولین سربازانی بودند که حاضر
میشدند صرفاً به دلیل عقیده کشته شوند.
در واقع در بستر چنین وضعیتی بود که نازیها
کار خود را شروع کردند و نقش تبلیغات را در رقابتهای سیاسی و نظامی به اوج
رساندند. آنها با علم به اهمیت بسیج مردم، ایجاد شور و انگیزه در آنها برای
حمایت فعالی از نظام و سیاستهای آن و نقش سلاح روانی در جابجایی موازنة
قدرت و همچنین برخورداری از نیروی متخصص و کار تحقیقاتی که شرح آن در
ابتدای مقاله آورده شد دستگاه تبلیغاتی عظیمی را برپا کردند. آنها علاوه بر
بهرهبرداری از تبلیغات برای رسیدن به قدرت، پس از کسب قدرت، وزارت تبلیغات را به سرپرستی گوبلز
ایجاد کردند و پخش اعظم رسانههای ارتباطی آلمان را تحت کنترل و نظارت آن
وزارتخانه قرار دادند. نازیها با حداکثر توان از دو رسانه سینما و رادیو
استفاده کردند. بنا به گفتة دیوید ولچ، از میان همه ابزارهای اعمال نفوذ
نهانی و روانی، هیچ یک به اندازة سینما مورد توجه رایش سوم نبود. گوبلز در
یکی از نخستین سخنرانیهای خود در مقام وزیر تبلیغات، اعلام کرد که سینمای
آلمان در پیشاپیش سربازان نازی، رسالت فتح جهانی را بر دوش دارد. براساس
این نظریه، رژیم نازی، سرمایهگذاری سنگینی روی سینما انجام داد به گونهای
که بین سالهای 1933 تا 1945، 1097 فیلم در آلمان تولید شد. یک ششم این
فیلمها، مضمون صریح تبلیغاتی و سیاسی(هدایت شده توسط وزارت تبلیغات)
داشتند، ضمن اینکه اغلب آها نیز کم و بیش با خط کلی تبلیغاتی نازی هماهنگ
بود.
آلمانیها در حوزه جنگ روانی رادیویی نیز از
خود رکوردهای شگفتانگیزی بر جا گذاشتند. آنها 16 ایستگاه فرستنده رادیویی
ایجاد کردند که با نام مستعار " پیروزی " برای 13 کشور
اروپایی برنامه پخش میکرد. علاوه بر آن، ایستگاههای رادیویی رسمی آنها
نیز برای 60 کشور برنامه پخش میکرد و مجموع برنامههای آنها به 430 ساعت
در روز میرسید. (این رقمی است که حتی با معیارهای امروزی نیز غیرقابل باور
مینماید). رادیو بطور مستقیم و هماهنگ در خدمت مقاصد سیاسی _ نظامی
درآمده بود و برای مثال گوبلز چنان برنامهریزی کرده بود که در مرحله اول : ذهن مردم سرزمینهای اشغالی را از قبل و به تدریج از طریق فرستندههای رادیویی آلمان برای اشغال کشورشان آماده کند.
در مرحله دوم: ضمن اینکه به دوستی پابرجای دو ملت ارج نهاده میشود، باید رژیم آن کشور نیز با روندی تدریجی و فزاینده مورد انتقاد قرار گیرد.
در مرحله سوم: باید تهدید،
اشغال و تسخیر نظامی با تمام نیرو و قدرت به عمل آید و با لحنی خشن،
پیامدهای ناگوار عدم اطالعت گوشزد، و بر این نکته تأکید شود که اگر ملت خوب
برای سرنگونی حکومت بد قیام نکند، آنگاه چارهای نیست جز اینکه ارتش آلمان
این امر را به انجام رساند. البته واحدهای ارتش آلمان به جای توپ و تفنگ،
با موزیک و دسته گل وارد خواهند شد.
در مرحلة آخر: باید هر
صدای ناموافق و آشوبگری خاموش شود و همزمان با اشغال نظامی کشور، رادیو و
سایر مناطق حیاتی و حکومتی به تصرف درآید و از همه امکانات برای برقراری
نظم و آرامش استفاده شود.
البته تأکید و سرمایهگذاری روانی _ تبلیغاتی
نازیها، فقط به عرصههای رادیو و سینما محدود نمیشد. آنها در حوزههای
دیگر فعالیت ود(مانند عملیات اطلاعاتی) نیز بر این امر تأکید داشتند و در
واقع بخش مهمی از بزرگترین پیروزیهای سیاسی، نظامی چشمگیر آنها(مانند
غافلگیر کردن شوروی در عملیات بارباروسا، اشغال بدون زحمت چکسلواکی و
بیطرف نگهداشتن سایر قدرتهای غربی مانند انگلستان و آمریکا که اتفاقاً
برخی از آنها در زمان فرودستی قدرت نظامی آنها در برابر حریفان به دست آمد،
مدیون این لشکرکشی روانی _ تبلیغاتی بود.
کشور توسعه طلب دیگری که پس از آلمان، نقش
توسعه دادن جنگ روانی و رساندن آن به سطح امروزین را به عهده گرفت، آمریکا
بود. نگاهی اجمالی به حجم و مجموعه اقدامات آمریکا از جنگ کره تاکنون نشان
میدهد که آمریکائیها رکوردی را در این زمینه برجا گذاشتهاند که شکستن آن
توسط هر کشور دیگری بعید به نظر میرسد. انگیزه اصلی آنها در این راه
مبارزه با گسترش نفوذ شوروی(به ضرر نفوذ آمریکا) در جهان و بعدها حرکتهای
جهان سومی و از جمله حرکتهای اسلامخواهی در جهان بود.
واژه جنگ روانی در آمریکا، پس از انتشار کتاب« جنگ روانی آلمان » نوشته فاراگو در سال 1942 گسترش یافت. در پایان جنگ دوم جهانی این اصطلاح در دیکشنری وبستر وارد شد و بخشی از عبارت پردازیهای سیاسی و نظامی آن زمان را تشکیل داد. در سال 1950، دولت ترومن به منظور کسب آمادگی برای اجرای جنگ روانی در کره، پروژهای را با عنوان " نبرد حقیقت " (یا تهاجم عظیم و قدرتمند روانی) با بودجهای معادل 121 میلیون دلار
تصویب کرد. ارتش آمریکا، اداره ریاست جنگ روانی را به عنوان بخش ستادی
ویژه ایجاد کرد و در کنار واحدهای رزمی، واحدهای جنگ روانی گستردهای را با
استفاده از تجربیات جنگ جهانی دوم تشکیل داد و از آن زمان تاکنون،
سازمانها و واحدهای روانی- تبلیغاتی آمریکا با توسعهای روزافزون همواره به
عنوان یکی از بازوهای اصلی آن کشور در جنگ و صلح عمل کردهاند. این
سازمانها، طیف وسیعی از رادیوها، تلویزیونها، ماهوارهها، کتابخانهها،
بورسهای دانشگاهی، خانههای فرهنگی، آژانسهای تبلیغاتی، مراکز فیلمسازی.
واحدهای جنگ روانی نظامی، تشکیلات ستادی و امثال آنها را شامل میشود.
تعداد، پرسنل، بودجه، حجم و گستردگی فعالیت آنها چنان است که فهرست کردن
آنها نیز کتاب مستقلی را میطلبد و ما در اینجا برای ارائه تصویری کلی از
جنگ روانی جدید، فقط به چند نمونه کوچک از آنها اشاره میکنیم:
نمونهای از این فهرست، فعالیت رادیویی است. رکن اصلی تبلیغات رادیویی آمریکا، « رادیو صدای آمریکا » است که در سال 1984 به 23 زبان و با بودجهای بیش از یکصد و ده میلیون دلار
در سال، حدود 970 ساعت برنامه در هفته پخش میکرد. اما در کنار این رکن
اصلی، ایستگاههای رادیویی کوچک و بزرگ دیگری نیز همواره فعال بودهاند که
در قالب تبلیغات سیاه و خاکستری( به تعبیر خود آمریکائیها) برنامه پخش
میکردهاند. معروفترین آنها، رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد بودهاند.
مخاطب اصلی رادیو آزادی را مردم شوروی و مخاطبان رادیو اروپای آزاد را
اهالی اروپای شرقی سابق تشکیل میداده اند. این دو رادیو در اوج فعالیت خود
در هفته هزار ساعت برنامه پخش میکردند و هدف اعلام شده آنها، با بودجهای معادل صد میلیون دلار(
در سال 1983 که بخشی از آن توسط سازمان سیا تأمین میشد) ایجاد تغییر در
نظامهای سیاسی این کشورها بود. از جملة آخرین نمونههای رادیوی سیاه که
توسط آمریکائیها پشتیبانی و هدایت میشد، « رادیو صدای آزاد ایران» بود که برای اولین بار در سال 1980 صدای آن شنیده شد و تا مدتها، به تبلیغات براندازی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ادامه میداد.
نمونه یا جنبه دیگر این عملیاتروانی مدرن،
جنبه علمی و آموزشی آن است. از سال 1950 به بعد، دانشمندان علوم اجتماعی در
آمریکا، بیش از هر زمان دیگری به مطالعة نخبگان، ارتباطات و دیگر الگوهای
رفتاری در جوامع خارجی پرداختهاند. به همین منظور، به تعیین معیارهای
پژوهشی در مطالعة فرهنگهای بیگانه توجه زیادی مبذول شد. همچنین تلاش عظیمی
در زمینه توسعه سیستماتیک ابزارهای پیچیدهتر برای تشخیص و ارزیابی مؤثر
موضوعاتی که برای دستاندرکاران جنگ روانی مفید بود انجام شد. از سال 1950
دولت آمریکا از طریق امکانات وزارت خارجه، آژانس توسعة بین المللی و جانشین
آن، آژانس اطلاعات آمریکا، سازمان سیا و وزارت دفاع، به گروههای دانشگاهی و
سازمانهای غیرانتفاعی کمک مالی کرد تا پروژههای تحقیقاتی خاصی را انجام
دهند و یا پروژههای در دست اجرا را به سمت پاسخگویی به نیازهای جامعة جنگ
روانی سوق دهند.
اما این تحقیقات به زمینههای یاد شده محدود
نمیشد. بخش دیگری از تحقیقات بطور مستقیم در مورد موضوع جنگ روانی و ابعاد
آن انجام شد که یا در مراکز تحقیقاتی غیردولتی و غیرنظامی و به سفارش
کارفرمایان دولتی و یا در مراکز دولتی و نظامی مانند « مرکز و مدرسة فورت براگ »
اجرا میشد. حاصل کار، طیف وسیعی از متون علمی و کاربردی جنگ روانی، و
ابداع نظریهها، مفاهیم و تقسیمبندیهایی بود که تقریباً بر کل ادبیات جنگ
روانی غرب حاکم شد. از جمله این مفاهیم میتوان از ابداع واژه عملیاتروانی (به جای جنگ روانی) نام برد که برای کاستن از بار خصومتآمیز واژه ساخته و پرداخته شد و عملیات روانی نیز خود به دو دسته، یعنی جنگ روانی (آن بخش از عملیاتروانی که متوجه دشمن است) و اقدامات روانی (آن بخش از عملیاتروانی که متوجه دوستان و گروههای بیطرف است) تقسیم شد.
نمونهای که شاید میزان اهمیت عامل روانی ـ
تبلیغاتی قدرت برای آمریکائیان را بهتر نشان میدهد و جایگاه آن را در
مجموعة ساختار کشورداری آنها بیشتر مشخص میسازد. جنبة سازمانی ملی و
استراتژیک جنگ روانی است. در سال 1950 و در پی تصویب پروژه «نبرد بزرگ حقیقت» ، لزوم هماهنگ کردن سازمانهای درگیر تبلیغات خارجی و فعالیتهای آنها با یکدیگر احساس شد. بر این اساس، « ستاد استراتژی روانی»
به منظور هماهنگ کردن تمام برنامههای تبلیغات خارجی در قالب استراتژی
روانی واحدی تشکیل شد. در واقع، برای اولین بار، این فکر به وجود آمد که
میتوان در کنار استراتژی نظامی، استراتژی اقتصادی و مانند اینها. استراتژی
روانی هم داشت و صرف نظر از نوع استراتژی نظامی یا سیاسی هر کشور، تمام
اقدامات روانی ـ تبلیغاتی را در خط مشی مجزایی هدایت کرد. در همین دوره بود
که اصطلاح « سایکو استراتژی» و بحث از بعد چهارم
استراتژی و قدرت ملی در ادبیات روابط بین المللی و مباحث استراتژیک رواج
یافت. به این ترتیب، عنصر روانی از مسأله زمان جنگ کشورداری به موضوعی
تبدیل شد که هم در زمان جنگ و هم در زمان صلح باید به آن پرداخته شود. هر
چند این ستاد پس از چند سال منحل شد، با این حال تشکیل یوسیا (آژانس
اطلاعات ایالات متحده) برای برنامهریزی و هدایت تبلیغات خارجی آمریکا، و
ستاد هماهنگی عملیات (به منظور هماهنگی سیاست خارجی آمریکا در تمام
جنبههای اقتصادی، سیاسی، نظامی با در نظر گرفتن ابعاد روانی آنها) نشان
داد که عامل روانی _ تبلیغاتی، همچنان اهمیت خود را به عنوان جزء اصلی
سیاستها و استراتژیهای آمریکا حفظ کرده است.
بعدها آمریکا تحت تأثیر جنگ ویتنام و با طراحی نظریة جنگ کم شدت،
حتی یک گام نیز جلوتر رفت. این گام آخری، شناسایی این نکته بود که در
مواردی (مانند جنگهای شورشگری)، عنصر روانی میتواند به بعد برجسته
استراتژی هر کشور تبدیل شود و هیچ اظهار نظری بهتر از این جمله نشان دهندة
تحول یاد شده نیست که: در این استراتژی " هدف، تصرف پانزده سانتیمتر بین دو گوش انسان است."
در مجموع بعد از بیان نمونههای جنگروانی
جدید بعنوان بستر جنگ روانی مدرن که بعد از جنگجهانی دوم شکل گرفت را
بصورت محورهایی بشرح زیر قابل ارایه است:
1ـ جنگ روانی جدید، بخشی از کشورداری است،
و در کنار دیگر ابزارهای قدرت ملی جا گرفته است. رواج مفاهیمی همچون
استراتژی روانی و سیاست تبلیغاتی و یا ایجاد نهادهایی مانند یوسیا یا وزارت
تبلیغات، نشانه این ویژگی هستند. هر چند در این مورد، سیاست کشورها بین
دو دکترین: الف- مستقل فرض کردن حوزه اقدامات روانی و ب- دکترینی که آن را جزئی از امور سیاسی، اقتصادی و نظامی میپندارد،
در نوسان است، با این حال، هیچیک در اهمیت آن به عنوان ابزار اساسی
کشورداری و سیاست خارجی تردید ندارند. این ویژگی، خود ویژگیهای دیگری را
نیز در بر دارد که عبارتند از:
2ـ جنگ روانی جدید، پدیدهای همیشگی و پیوسته است.
جنگ روانی جدید(عمدتاً جنگ روانی استراتژیک) دیگر به مقطع و فصل خاصی
وابسته نیست. چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ، کشورها باید برای به
بکارگیری آن یا دفاع در مقابل آن آماده باشند.
3ـ جنگ روانی جدید، عملی سازمان یافته و برنامهریزی شده است.
دوران جنگ روانی صرفاً متکی به نبوغ سیاستمداران یا فرماندهان صحنة جنگ
سپری شده است. جنگ روانی، امروزه نیازمند سازمان خاص خود، و پرسنلی است که
تخصصهای مختلفی دارند و به طرحریزی و برنامهریزی قبلی، حتی برای برخورد
با وضعیتهای اضطراری نیاز دارد.
4ـ جنگ روانی جدید بر علم و پژوهشهای عملی متکی است.
این پدیده چه برای دستیابی به قواعد تأثیرگذاری بر افکار و نگرشهای
انسانی، چه برای رساندن پیام خود به مخاطب و تضمین دریافت و ادراک آن، و چه
برای شناخت مسائل خاص هر دسته از مخاطبان و محیط آنها به تحقیقات علمی،
وابستگی شدید دارد. به این اعتبار میتوان گفت کشوری میتواند تشکیلات جنگ
روانی کارآمد راه اندازد که بنیانهای علمی لازم را در علوم انسانی و
اجتماعی دارا باشد.
5ـ جنگ روانی جدید، برد وسیع و گستردهای دارد.
اگر عملیاتهای روانی مانند آنچه در زمان گیدئون انجام میشد، حداکثر بر
افراد حاضر در صحنة جنگ یا یک حمله مؤثر واقع میشد، اقدامات روانی
تبلیغاتی امروزین، به دلیل بهرهگیری از رسانههای الکترونیکی(از ماهواره
گرفته تا رادیو) همزمان میتواند تمام مردم کره زمین را مخاطب قرار دهد و
انتظار واکنش از سوی آنها را داشته باشد.
6ـ سرانجام اینکه اجرای جنگ روانی جدید، مستلزم داشتن توان مالی و صنعتی است.
پخش پنجاه میلیارد برگ اعلامیه در یک جنگ ضد شورش یا فرستادن 350 هزار
بالون حامل اعلامیههای براندازی توسط آمریکا بر فراز سرزمین کشورهای
اروپای شرقی( در سال 1945)، امکانات و تجهیزات خاص خود را میطلبد که از
عهدة هر کشوری برنمیآید. هر چند استفاده نسبتاً ارزان از امکانات پخش
ماهوارهای، اکنون امکان انتشار جهانی پیامها را برای همه کشورها فراهم
آورده است، اما رقابت تکنولوژیک روزافزون در این حوزه و همچنین الزامات
مالی، انسانی و تکنولوژیک در دیگر جنبههای جنگ تبلیغاتی (مانند فراهم
آوردن توان علمی و تحقیقاتی در علوم مربوط به تولید و انتشار پیامهای
اقناعی) ویژگی یاد شده را همچنان تأیید میکند.
ویژگیهای یاد شده، همه ویژگیهای جنگ روانی
جدید یا ویژگیهای الزامی چنین پدیدهای نیستند، بلکه ویژگیهای عمومی این
جنگ را تشکل میدهند. با در دست داشتن این ویژگیها، خواننده معیاری برای
ارزیابی فعالیتهایی خواهد داشت که تحت عنوان جنگ روانی یا عنوانهایی مشابه
آن در کشورهای جهان سوم( از جمله کشور خودمان) انجام میشود. در واقع، آنچه
در این کشورها انجام میشود، جز نمونههایی کوچک از جنگ روانی جدید نیست
که توسط قدرتهای توسعهطلب ایجاد شده و تکامل یافته است و به همین دلیل،
تصور این پدیده نیز توسط محقق یا فرد عادی جهان سومی کار سادهای نیست. به
همین ترتیب نیز وارد شدن در این میدان و رویارویی با حریفان، کاری در سطوح
کار آنها (حداقل از نظر کیفی و نه الزاماً از نظر کمی) را میطلبد که باید
مورد توجه دستاندرکاران و صاحبنظران قرار گیرد.
تاکتیک های جنگ روانی
جنگ روانی از واژههایی است که تاکنون تعاریف متنوع و گوناگونی بر اساس
شرایط استفاده از آن ارائه شده است. ارتش امریکا در مارس 1955 در آییننامه
رزمی خود تعریفی جالب از جنگ روانی در عرصه بینالمللی ارائه کرد؛ جنگ
روانی در آییننامه یاد شده این گونه تعریف شده است: «جنگ روانی استفاده
دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن
تأثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بیطرف و یا
گروه دوست است به نحوی که پشتیبانی برای برآوردن مقاصد و اهداف ملی باشد».
به
اعتقاد ویلیام داواتی جنگ روانی عبارت است از: «مجموع اقداماتی که از طرف
یک کشور به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولتها و ملتهای دیگر
در جهت مطلوب و با ابزارهایی غیر از ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی انجام
میشود». طرفداران این نگرش اغلب بر این باورند که تبلیغات جزء اصلی و
اساسی جنگ روانی است نه همه آن.
جنگ روانی همچنین عبارت از مجموعه
اقدامات تبلیغی ـ روانی یک کشور یا گروه به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید
و رفتار دولتها و مردم در جهت مطلوب.
- اهداف جنگ روانی
در
تدوین یک جریان خبری با استفاده از اصول جنگ روانی آنچه لازم است در ابتدا
مورد توجه قرار گیرد اهداف جنگ روانی است. که عبارتند از :
• از بین بردن امید نزد مخاطبان، کشور و یا جناح مقابل
• بی اعتمادی نسبت به رهبران کشور یا جناح مقابل
• شکاف در بین جامعه مخاطب
این نوع جنگ، در واقع جنگ علیه عقل دشمن اعلام میشود و نه به منظور دربندکشیدن بدن او .
- مهترین ابزارهای جنگ روانی
تلویزیونها:
• تلویزیونهای عادی
• تلویزیونهای خبری
• تلویزیونهای ویژه – منطقه ای
رادیوها:
• رادیوهای عادی
• رادیوهای ویژه
خبرگزاریها:
• استفاده مستقیم
• استفاده غیر مستقیم
مطبوعات:
• مطبوعات ملی
• مطبوعات فراملی
سایتهای خبری:
• سایتهای ویژه
• پست الکترونیک
مهمترین مخاطبان جنگ روانی نیز عبارتند از:
• مردم
• احزاب
• سیاستمداران
• گروهها، سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی
• دولتها
• سازمانهای بین المللی
- برخی نمونه های جنگ روانی
در طول سال 1385، برخی از مهمترین سناریوهایی که به طور همزمان و به منظور اعمال جنگ روانی علیه ایران صورت گرفت عبارت بودند از:
• سناریوی تهدید آمیزبودن ایران برای ملل جهان و این که دستیابی ایران به انرژی هسته ای تهدیدی برای همه کشورهای جهان است.
• سناریوی ارعاب و تهدید ایران با انتشار محتوای بالای رسانه ای در خصوص امکان حمله آمریکا و یا اسرائیل به ایران
• سناریوی تشویق ایران به مذاکره مستقیم با آمریکا
• سناریوی دشمن سازی از ایران برای اعراب و ترغیب ملل عرب و مسلمانان برای مقابله با ایران
•
محک زدن ایران به شیوه های مختلف، به منظور دریافت این نکته که آیا ایران
به خواست 5+1 درمورد برنامه هسته ای اش تن می دهد یا خیر؟
• سناریوی
هالوکاست و پیگیری سناریوی تهدید آمیزبودن اندیشه دولت ایران برای ملل
جهان حتی فارغ از دستیابی این کشور به انرژی هسته ای
• سناریو اتصال برنامه هسته ای ایران به کره شمالی و بهره گیری ایران از عملکرد هسته ای کره شمالی به نفع پرونده هسته ای خود
• سناریوی هلال شیعی
• سناریوی تهدید سنی ها با گسترش تعداد و نفوذ شیعیان در منطقه تحت حمایت ایران
- مرور برخی سناریوهای جنگ لبنان:
•
انتخاب تیتر واحد « بحران خاورمیانه » به « جای بحران لبنان »، به عنوان
تیتر کلی و هدایت گر مجموعه گزارشها، اخبار و تحلیلهای مرتبط با جنگ در
لبنان و اسرائیل و تکرار آن به صورت زیرنویس هنگامی که خبر مرتبط با آن
منتشر می شد، خود نشانی از طراحی و ساخت سناریویی با عنوان مورد نظر و
گسترش بحران به کل منطقه را داشت.
• سناریوی دیگری که آمریکاییها در
راستای طرح خاورمیانه بزرگ با بهره گیری از بحران لبنان توسط رسانه های خود
دنبال کردند، این بود که غرب از حفظ خاورمیانه به عنوان جایگاهی برای
اعراب و نه یک امپراطوری مذهبی برای ایران حمایت می کند. زمینه سازی برای
این سناریو نیز با طرح تیترهای عمده و بزرگ در رسانه های مطرح با عنوان "
ایران به دنبال کسب قدرت برتر در خاورمیانه " دنبال می شود.
• ایجاد ارتباط مستقیم بین پرونده هسته ای ایران و بحران لبنان؛
اغلب
تحلیلهای رسانه ای آمریکا و اسرائیل حول این مطلب ارائه می شدند که جمهوری
اسلامی ایران برای منحرف کردن توجه سران هشت کشور صنعتی جهان از برنامه
هستهای خود، حزبالله لبنان را برای آغاز جنگ با اسراییل تحریک کرده است.
•
رسانه های آمریکا و اسرائیل، حزب الله لبنان را به عنوان نمونه کوچکی از
تهدید ایران برای صلح جهانی ترسیم می کردند و چنین تحلیل می کردند که در
صورت مجهز شدن ایران به بمب هسته ای، حمایت هسته ای این کشور از تروریسم
جهانی چه فجایعی که به بار نخواهد آورد.
- راهبردهای اساسی جنگ روانی
طراحان
جنگ روانی ، نبرد خود را بر تبلیغات استوار کردهاند . هدف آنها
تاثیرگذاری بر عقاید افراد و یا جامعه موردنظر میباشد . امروزه در ادبیات
جنگ روانی واژه تبلیغات معادل واژه پروپاگاندا قرار گرفته است. جنگ روانی
از همه تاکتیکهایی که یک عامل تبلیغاتی و یا یک پروپاگاندا اجنت انجام
میدهد، بهره می برد . این عوامل سعی میکنند افکار عمومی طرف مقابل را به
تسخیر کشانده و از شیوههای زیر حداکثر استفاده را بنمایند . مدیران و
طراحان خبری پیش از هر چیز ، باید مخاطب خود را به خوبی مورد شناسایی قرار
داده و از طریق روشهای روانشناسی اجتماعی ، میزان تاثیری را که هر یک از
تاکتیکهای جنگ روانی می توانند ایفا کنند را پیدا نمایند . تاکتیکهای جنگ
روانی بسیارند و متناسب با شرایط روز، در حال گسترش و رشد روز افزون هستند.
- برخی از مهمترین تاکتیکهای جنگ روانی
سانسور Censorship
سانسور
عبارت است از حذف عمدی موادی از جریان عبور آگاهیها ، به منظور شکل دادن
عقاید و اعمال دیگران است . این حذف عمدی میتواند به دو شکل صورت پذیرد .
سانسور در سادهترین معنیاش ، رسیدگی و آزمایش پیامهای کثیرالانتشار توسط
اولیای امور به جهت بازداشت موادی است که از نظر آنان نامطلوب است . این
شکل سانسور ، همان ایجاد مانع قبلی یا عملی جهت جلوگیری از انتشار مواد
نامطلوب است که مثلا میتواند شامل حذف واژهها ،عبارات یا جملاتی خاص ،
توسط سانسورگر باشد .
اما سانسور در شکل گستردهترش ، میتواند
دربرگیرنده هر نوع تلاشی جهت تضعیف یا جلوگیری از انتشار مواد نامطلوب از
نظر برخی از اولیای امور باشد . بدینترتیب ، ممکن است دولتی جلوی انتشار
اطلاعات یا اخباری را که میتواند بازتابی مخالف یا ناموافق بر مقامات آن
دولت داشته باشد ، بگیرد یا ممکن است دولت مذکور اقدام به صدور مجوزهایی
کند که از این راه انتشار مواد نامطلوب را دچار مشکل یا فترت سازد . از طرف
دیگر ، ممکن است اولیای امور اقدامی تنبیهی نیز بر علیه خاطیان درپیش
گیرند . بدینمنظور که مطمئن شوند خاطیان ، دیگر دست به خلاف نخواهند زد و
نیز دیگران را از انتشار مواد دارای ایراد ، برحذر دارند .
به این
ترتیب میشود برخی از روزنامهها یا مجلات را از امکانات چاپی محروم کرد ،
مالیاتهای سنگین یا موانع اقتصادی دیگر را اعمال کرد ، سردبیران را به
زندان انداخت یا جواز کار فعالیتهای رادیو – تلویزیونی را لغو کرد .
دولتهای مستبد و خودکامه از سانسور برای ابقاء قدرت خویش بهرهبرداری
میکنند . اما دولتهای آزادمنش به علت سنتهای موجود حاکی از انزجار نسبت به
سانسور باید به روشهای دیگری جهت ابقاء خود متوسل شوند ( روشهایی مانند
تلاش برای جلب حمایت صادقانه رسانههای متنفذ ، یا ارجاع مستقیم مشکل خود
به مردم ) . سانسور در ایالات متحده بیشتر در سطح محلی مشاهده شده است . در
این سطح،تا به حال اقدامات بسیاری به منظور جلوگیری از اهانت و
قبیحپردازی ( به ادعای سانسورگران ) در مواد و موضوعات چاپی و فیلمهای
سینمایی صورت گرفته است .
اخبار کنترل شده : شکل خفیفی از سانسور نیز که
اخبار کنترل شده نام گرفته ، وجود دارد . در اخبار کنترلشده ، توزیع
اطلاعات به طریقی است که حافظ حداکثر منافع توزیعکننده باشد . دولتها ،
اصناف و دیگر دیوانسالاریها ، غالب اوقات در کنترل اخبار مقصر قلمداد
میشوند .
سانسور برونقانونی : سانسور برونقانونی سانسوری است که
خارج از کنترل قانون یا قدرت قانونی باشد. چنین سانسوری میتواند داوطلبانه
باشد . مثل وقتی که سردبیری ، عبارت یا واژهای را از دستنوشته خود حذف
میکند چرا که احساس میکند از ذوق سلیم به دور است یا کتابداری که کتابی
را از دور خارج میکند ، بدین علت که به نظر او قبیح و اهانتآمیز است و وی
مطالب قبیح و اهانتآمیز را دوست ندارد .
از یک لحاظ سانسور برون
قانونی میتواند غیر داوطلبانه باشد مانند وقتی که سانسور خود پاسخی به
فشارهای اقتصادی ، سیاسی یا فشارهای دیگری از این قبیل است . مثلا یک
ایستگاه رادیو – تلویزیونی ممکن است انتقاد از مقامات دولتی را به علت
تهدیدهای واقعی یا احتمالی ، از جانب آن مقامات درخصوص تمدید مجوز مسکوت
گذارد .
تحریف Disortion
یکی از رایجترین شیوههای پوشش
خبری و مطبوعاتی ، تغییر متن پیام به شیوههای مختلف از طریق دستکاری خبر
است . در مسئله تحریف سه پدیده به چشم میخورد که عبارتند از : تعدیل ، شاخ
و برگ دادن و جذب . یک خبر در حین انتقال از شخصی به شخص دیگر به تدریج
کوچکتر از گذشته ، قابل فهمتر و از نظر بازگو کردن ، سادهتر میشود . در
حین فرایند انتقال متوالی بسیاری از جزییات اصلی خبر کمکم تعدیل میشوند ،
تجربههایی که در مورد تحریف انجام شده است ، نشان میدهد که بسیاری از
جزییات موجود در ابتدای زنجیره انتقال بهشدت حذف میشوند . هر بار که خبر
تحریفشده نقل میشود ، میزان جزییات ، هرچند با کندی ، کاهش مییابد .
در
همان زمانی که فرایند تعدیل انجام میگیرد ، شاخ و برگهای دیگری به خبر
اضافه میگردد . فرایند شاخ و برگ دادن به خبر ، به ادراک انتخابی و حفظ
انتخابی موضوع در ذهن و نقل جزئیات کمی از موضوع اصلی مبتنی است . با اینکه
فرایند شاخ و برگ دادن مانند فرایند تعدیل در هر بار که خبر نقل میشود ،
انجام میگیرد ولی عناصری که در این فرایند بر آنها تکیه میشود و در هر
نوبت تکرار شمیآیند ، یکی نیستند . این ویژگی بیشتر به ترکیب جامعه ای که
خبر در آن منتقل میشود، وابسته است . عناصری در این فرایند شاخ و برگ پیدا
میکنند که از نظر نقل کننده خبر با اهمیت هستند .
چه چیزی سبب حذف
برخی جزییات و بیان برخی دیگر میشود ؟ چگونه میتوانیم این امر را که
برخی اجزا جای اجزای دیگر را میگیرند و موجب تغییر یک حقیقت میشوند ،
بیان نماییم ؟
پاسخ به این پرسشها در فرایند جذب یافت میشود که نتیجه
نیروی جاذبه عادات ، تمایلات و احساسات موجود شنونده است . برای مثال هنگام
نقل یک خبر و سپس بازگو کردن مجدد آن ، فرایند جذب موضوع اصلی روی میدهد ،
آنگاه عناصر خبر منطبق شده یا سازمان داده میشوند تا با انگیزه اصلی خبر
هماهنگ شوند و این هماهنگی به گونهای صورت میگیرد که خبر را در نهایت امر
منسجمتر ، منطقیتر و دارای ظاهر بهتری سازد . غالبا فرایند جذب با هدف
مورد انتظار فرد هماهنگی دارد و درک و یادآوری امور طبق معمول صورت میگیرد
. از همه اینها مهمتر اینکه فرایند جذب به خودی خود بیانگر تغییرات و
تحریفاتی است که منعکسکننده احساسات ریشهدار در شخص میباشد و همچنین
وضعیت و جهتگیری او را منعکس میکند .
با اینکه در امر تجزیه و
تحلیل ، فرایندهای تعدیل ، شاخ و برگ دادن و جذب از یکدیگر تفکیک میشوند ،
ولی این فرایندها در عمل از یکدیگر مستقل نیستند . آنها به طور هماهنگ و
در آن واحد عمل میکنند .این عمل هماهنگ ، منعکسکننده یک فرایند منحصر به
فرد است که دارای ویژگی فردی است و به تحریفی که مشخصه آن است ، منجر
میشود .
این شیوه بیشتر در مصاحبهها و گفتگوهای سیاسی بکار میرود .
زیرا در مصاحبه مستندسازی کار دشواری است ومیتوان مفاهیم موردنظر را تغییر
داد . درشرایطی که مخاطبان دسترسی لازم به منبع موثق پیام را نداشته باشند
، این شیوه بیشترین کاربرد را دارد ، مثلا اخباری که از طریق خبرگزاریهای
دنیا و روزنامههای پرتیراژ منتشر میشوند ، در نقاط مختلف دنیا منتشر شده
و قابل دریافت مستندات لازم از سوی مخاطبان نمیباشند .
ساختن یک یا چند دشمن فرضی To Make A Supposed Enemy
این
یکی از شیوههای قدیمی سیاسیون کهنهکار است که قدرت را دراختیار دارند و
برای بقا و ماندگاری در حکومت از آن استفاده میکنند . این شیوه به مطبوعات
نیز رخنه کرده است . در این شیوه سعی میشود تا سایر رسانهها و مطبوعات
یا سایر سیاستمداران و یا سایر احزاب را در چشم مخاطبان خود ، به شکل یک
دشمن نشان دهند . همیشه داشتن یک دشمن فرضی میتواند اقدامات طرف مقابل را
محق و معتبر جلوه دهد و زمینه را برای هر نوع اقدامی فراهم آورد . استفاده
از این شیوه خود میتواند برای متحد کردن افراد داخل یک کشور نیز مفید واقع
شود . در هنگام بحرانهای اقتصادی و سیاسی و یا همچنین خطرات سیاسی که از
درون یک کشور را تهدید میکند ، وجود یک دشمن فرضی خارجی میتواند سرپوشی
بر بحرانها و اتحاد داخل کشور علیه آن بحرانها باشد .
پاره حقیقتگویی To release a part of truth
گاهی
حادثه ، خبر یا سخنی مطرح میشود که از نظر منبع ، محتوای پیام ، مجموعهای
به هم پیوسته و مرتب است که اگر بخشی از آن نقل و بخشی نقل نشود ، جهت و
نتیجه پیام منحرف خواهد شد . این از رویههای رایج مطبوعات است که معمولا
متناسب با جایگاه و جناح سیاسی که به آن متمایل هستند،بخشی از خبر نقل و
بخشی را نقل نمیکنند . این شیوه بهخصوص در انتشار نظرات رهبران سیاسی
متداول است . استفاده از تیترهای اصلی روزنامهها ، مطابق با میل و سلیقه
آن روزنامه از نمونههای بارز پارهحقیقتگویی است
به طور کلی از
دید روزنامهنگاران یک خبر هنگامی کامل است که عناصر خبری در آن بهشکل کلی
مطرح شوند . اما چنانچه یکی از عناصر خبری - چگونه ؟ کجا ؟ کی ؟ چه کسی ؟
چه چیزی ؟ چرا؟ - در خبر بیان نگردد ، خبر ناقص است . که در این تاکتیک
حذف یکی از این عناصر به عمد صورت میگیرد . در نشریات برای جلب نمودن نظر
خواننده به تیتر خبر ، از این تاکتیک استفاده مینمایند .
در واقعه 11
سپتامبر ، در اخباری که از سوی رسانههای امریکا و رسانههای همسو با آنها
انتشار مییافت، به دلایل و انگیزههای تروریستها پرداخته نمیشد . به
عبارتی عنصر « چرا » به صورت انتخابی از اخبار حذف میشد . حذف عنصر «
چرا » به امریکاییها این اجازه را میداد که بتوانند کشورها ، افراد مختلف و
سیاستهایی را که نمیپذیرند و با مواضع آنها مخالفت دارند را محکوم نمایند
و بتوانند با استفاده از باز بودن فضا و شرایط توجیه و با استفاده از
عبارت « حذف تروریستها از صحنه جهان » همچنان به سیاستهای مدنظرامریکا
جامه عمل بپوشانند .
محکزدن To Test for Confirm
برای
ارزیابی اوضاع جامعه و طرز تفکر مردم جامعه درباره موضوعی خاص که نسبت به
آن حساسیت وجود دارد و یا دریافت بازخورد نظر حاکمان و یا گروهی خاص یا
صنفی از اصناف جامعه ، خبری منتشر میشود که عکسالعمل به آن، زمینه طرح
سوژههای بعدی قرار میگیرد عوامل تبلیغاتی سعی می کنند برای دریافت
بازخورد نظر گروهی خاص و یا حتی افراد جامعه ، با انتشار یک موضوع
عکسالعمل آنها را مورد ارزیابی قرار دهند و سیاستهای آینده خود را نسبت
به آن طراحی کنند
تاکتیک محکزدن به نوعی تاکتیک بازگشتی هم هست و به
افراد خاص برمیگردد و جامعه محدودتری را درنظر میگیرد. اما بازخوردبیشتر
به جامعه و عوام برمیگردد.
مثلا برای ارزیابی نظر مردم ایران راجع
به رابطه با امریکا ، خبری منتشر میشود تا پس از محکزدن آن، موضوعات
جدیتری را دراین باره منتشر سازند . به عنوان مثال میزان حساسیتهای مذهبی
جامعه و یا پایبندی آنها به اصول مورد اتفاق جامعه ، یا شخصیتهای مورد
احترام ووثوق مردم ، یا کشف دیدگاهها و برنامههای جریان حاکم و یا جبهه
مخالف نسبت به موضوعی خاص را محک میزنند .
این شیوه یکی از شیوههای
جنگ روانی است . اما امروزه در بازیهای تبلیغاتی و انتخاباتی نیز مورد
استفاده قرار میگیرد . در سیستمهای نظرسنجی نیز استفاده از افکارعمومی ،
نوعی محکزدن است .
طرح موضوع استفاده نظامی ایران از تکنولوژی غنیسازی
اورانیوم توسط آمریکاییها ، بازخورد واکنش دائمی ایرانیها را در تاکید بر
استفاده غیر نظامی از این تکنولوژیها را بهدنبال دارد . آمریکا با این کار
از یک سو قصد محکزدن ایران در این باره را داشته و از سوی دیگر از طرح آن
برای اعزام بازرسین مربوطه برای کنترل این پروسه بهره میگیرد .
ادعا به جای واقعیت Pretention instead of truth
رسانههای
خبری برای دستیابی به اهداف موردنظر خود گاهی ادعاهایی علیه افراد ،
گروههای مختلف و رسانههای رقیب مطرح میکنند و آنان را مجبور به پاسخگویی
می نمایند . درواقع در این روش اخبار مخابرهشده و یا بهچاپ رسیده نوعی
ادعا به جای واقعیت را در ذهن مخاطب تداعی میکند و با استفاده از کلماتی
نظیر « ادعا » منبع خبر سعی میکند اولا خبر را ازدست ندهد ، درثانی صحت و
سقم خبر را به گردن منبع مدعی آن انداخته ، ثالثا چنانچه خبر مورد تایید
قرار گرفت ، اعتبار پخش آن را نصیب خود کند و در نهایت پیامی را که مدنظرش
میباشد به همراه خبر القا نماید .
در شایعه منبع خبر را نمیگوییم اما
در این نوع خبر عمدا منبع خبر را ذکر می کنیم ، ولی منبعی که بیاعتبار است
و بارها مورد تکذیب قرار گرفته است .
این شیوه از جمله شیوههای
جنگ روانی است که درآن نوعی ادعا در اخبار منتشر میشود . و سپس این ادعا
تایید یا تکذیب میشود . این شیوه در حقیقت مانند یک برگ دوطرف برنده است .
استفادهکنندگان از آن ، چه ادعا را رد و چه آن را تایید نمایند ، در هر
دو صورت منبع جواب خود را گرفته است
در جریان حمله امریکا به افغانستان ،
پس از هر بمباران شدید مقرهای طالبان ، ادعاهایی دال بر کشتهشدن بنلادن
از سوی رسانههای امریکایی و رسانههای همسو با آنها مطرح میشد . زمانی که
طالبان خبر را تکذیب میکردند ، امریکاییها میفهمیدند که تلاش آنها در
انهدام مواضع طالبان و کشتار آنها چندان موثر نبوده است . اگر طالبان سکوت
می کردند ، این سکوت صحت ادعای امریکاییها را اثبات میکرد و نیروهای
طالبان را نیز از نظر روحی تضعیف مینمود.
رامسفلد وزیر دفاع آمریکا در
ادعایی دیگر در تاریخ 7/1/82 نیز اعلام نمود که نیروهای سوری با دادن «
دوربینهای کار در شب » به عراقیها آنان را در کشتن نیروهای آمریکایی یاری
دادهاند و این مطلب توسط منابع سوری تکذیب شد .
اغراق
عوامل
تبلیغاتی با بهرهگیری از این شیوه دست به پخش مطالب مبالغهآمیز میزنند .
آنها سعی میکنند مطالب کوچک را بسیار بزرگتر از آنچه وجود دارد جلوه دهند
و همچنین قادرند از مطالب بزرگ به شکلی ضعیف و در زمان ، مکان و جایگاهی
که به چشم نمیآید ، بهرهبرداری کند .
تفرقه
شاید بتوان
تفرقه را یکی از مؤلفههای عوامل قبلی دانست که با استفاده از آنها عامل
تبلیغاتی سعی میکند بین جامعه مخاطبان خود با مرزبندی و جناحبندیهایی که
در اکثریت موارد کاذب هم میباشد ، مطالبی را پخش کند تا پتانسیلها و
توان آنها را کاهش دهد .
ترور شخصیت
در شیوههای جدید ، ترور
فیزیکی جای خود را به ترور شخصیت داده است . در زمانهایی که نتوان فردی را
ترور فیزیکی کرد و یا نباید افراد مورد ترور فیزیکی قرار گیرند ، سعی
میکنند از طریق عوامل تبلیغاتی جنگ روانی و با استفاده از وسایل ارتباط
جمعی ، شخصیتهای مطرح و مؤثر در جناح مقابل را به زیر ذرهبین کشیده و با
بزرگنمایی نقاط ضعف آنان را ترور شخصیت نماید . اصطلاحی که امروز برای
ترورکردن از طریق وسایل ارتباط جمعی یسیار مورد استفاده قرار می گیرد ،
Terrorovision است که هدف آن ترور شخصیت های سیاسی و مهم از طریق به
تصویر کشیدن نقاط ضعف و حرکات نادرست آنهاست . این عوامل باعث می شود
رهبران ذینفوذ نزد مخاطبان دچار بی منزلتی وتخریب چهره شوند .
شایعه Rumour
زمانی
که جریان این خبر از بین افرادی شروع میشود که از حقیقت موضوع دورند ،
شایعه آغاز میگردد و تکرار آن بدون ارائه برهان و دلیل ادامه مییابد تا
تقریبا بسیاری از مردم آن را باور میکنند و درنهایت شیوه معینی برای ترویج
آن پیش گرفته میشود ، مانند « آنها میگویند ... » یا « از یک منبع مسئول
شنیدهام که ... » یا « اخبار دقیقی دارم مبنی بر اینکه ... » و مانند
آنها .
در اینجا یک شرط اساسی برای کامل شدن شایعه وجود دارد . این شرط
عبارت است از اهمیت پیشامد یا شخصی که در شایعه مطرح شده و همچنین ضرورت
وجود ابهامی که شایعه را فرا گرفته باشد . بهعلاوه انگیزههای روانی که
سبب پیدایش شایعه و رواج آن گردد .
شایعات زمانی رواج مییابند که
حوادث مربوط به آن در زندگی افراد از اهمیتی برخوردار باشند یا در مورد
آنها خبرهای صریح پخش نشود و یا اینکه خبرهای مربوط به آنها مبهم باشند .
این ابهام زمانی به وجود میآید که خبر به صورت تحریف شده دریافت شود ، یا
به فرد خبرهای متضادی برسد یا فرو از فهم این گونه خبرها عاجز باشد به
هرحال شایعه همیشه دروغ نیست و همیشه داستان بدخواهانهای را شامل نمیشود .
ممکن است شایعه سبب درز کردن اطلاعات گردد ، به ویژه در زمان جنگ ، یعنی
زمانی که کنترل اطلاعات نظامی از جهت امنیت ملی کشور ، ضروری است .
میتوانیم
بگوییم شایعه برای به انجام رساندن دو وظیفه توام انتشار مییابد : اولین
وظیفه بیان وتفسیر تنش احساسی است که افراد حس میکنند و وظیفه دوم تسکین
این تنش است .
در شرایط عادی اخبار از طریق منابع قابل اطمینان و رادیو و
تلویزیون پخش میشود و شایعه کمتر بهحال ظهور و بروز مییابد ، اما وقتی
فشار روحی و سردرگمی بهوجود میآید شایعه نیز گسترش مییابد . در چنین
شرایطی اگر چه شایعات از پشتوانه و شواهد محکمی برخوردار نیستند اما
بهدلیل خودداری منابع رسمی از انتشار اطلاعات واخبار کافی و شواهد که گاهی
بهخاطر دسترسی نداشتن به آن و گاه به لحاظ اعمال سانسور است بهسرعت و از
طریق تکرار در میان مردم در سطح وسیعی گسترش مییابد و این تکرار از آن
جهت است که نیازهای هیجانی مردم را برآورده میکند
تاکتیک شایعه Rumour
شایعه
در جایی ایجاد میشود که خبر نباشد و یا خبر از منابع موثق منتشر نگردد .
از جمله اولین عناصری که در بحث شایعه مطرح میباشند ، موضوع ، مکان و زمان
شایعه است . یک شایعهساز ماهر بهخوبی میداند که شایعه وی باید موضوعی
باشد که حساسیت بالای جامعه را در زمان و مکان مناسب به خود اختصاص دهد .
رابطه بین موضوع ، زمان و مکان میباید در پخش یک شایعه بهخوبی درک و
احساس گردد .
در خصوص بحث زمان اعتقاد براینست که یا بهموقع بودن
پخش شایعه بیشترین تاثیر را دارد و همچنین بالاترین تاثیر شایعه در لحظه
اوج احساسات مردم است . چنانچه شایعه قبل یا بعد از زمان تاثیرگذار مطرح
شود ، به همان اندازه نفوذ خود را از دست میدهد . مکان پخش یک شایعه نیز
میباید کاملا دارای مجاورتهای معنوی و جغرافیایی باشد .
شایعه ضریب خود
را مدیون دو نکته میباشد . اول ابهام در موضوع و دوم اهمیت موضوع . هر چه
ضریب اهمیت یک شایعه بالا باشد ، ضریب نفوذ آن نیز به همان میزان بالا
میرود . در ضمن به همان میزان که ابهام در قضیه افزایش مییابد ، ضریب
نفوذ شایعه نیز بالا میرود . چنانچه یکی از این پارامترها ی ابهام یا
اهمیت صفر شود ، ضریب نفوذ شایعه نیز صفر خواهد شد .
عوامل دیگری
نیز در پخش ، پذیرش و نفوذ شایعه مؤثرند اما از درجه دوم اهمیت برخوردار
میباشند . یکی از این عوامل عناصر پخش شایعه هستند . بهطور نمونه پخش
شایعه از زبان یک وزیر ، یک استاد دانشگاه و یا هر منبع معتبر دیگر ضریب
نفوذ آن را بیشتر از پخش شایعه از زبان راننده تاکسی میکند.
هرشایعه
دربرگیرنده بخش قابل ملاحظهای از واقعیت میتواند باشد ، اما ضریب نفوذ آن
نیز تحت تاثیر سه عامل دیگر میتواند افزایش بالایی پیدا کند ،که این
عوامل عبارتند از :
• تسطیح
• همانندسازی
• برجستهسازی
تسطیح
در
تسطیح شایعهساز سعی میکند عوامل حاشیهای و جنبی یک موضوع را از بین
ببرد و موضوع شاخص را نمایانتر کند . حذف مطالب حاشیهای شایعه و حذف مطالب
کماهمیتتر عامل تسطیح را شکل میدهد. دراین جا موضوع شایعه نماد وسیعتر
و بزرگتری پیدا میکند و یا به تعبیر دیگر تنها موضوع شاخص جامعه میشود .
همانندسازی
در
همانندسازی نوعی فرافکنی صورت میگیرد . موضوعی در ذهن مخاطب عینیت پیدا
کرده و مخاطب نسبت به آن آگاهی دارد . در این نوع شایعه ، استفاده از
تاکتیک بک گراند میتواند عنصر شایعه را تقویت کند . به عنوان مثال در
حوادث بعد از 11 سپتامبر ، استفاده از شایعه پخش سلاحهای میکروبی و
شیمیایی را همانندسازی می کنیم با سلاحهای بهکار برده شده در جنگ خلیج
فارس . برای اینکه ثابت نماییم تولید این نوع سلاحها توسط آمریکاییها
صورت گرفته و امروز در خود آمریکا موجب سیاهزخم میشود .
برجستهسازی ، بزرگنمایی
نمودار
شدن عنصر اصلی شایعه همان برجستهسازی و واضحکردن موضوع اصلی است .
برجستهسازی زمانی اتفاق میافتد که شما بتوانید با تسطیح عناصر حاشیهای
خبر را حذف و با مبالغهای که در خبر انجام میدهید ، آن را درحد معقول
بزرگ جلوه دهید .
شایعات در زمان جنگهای نظامی سه دسته هستند و دارای سه کاربرد میباشند :
- شایعات تفرقهافکن
در
این نوع شایعه سعی میشود در موانع دشمن ایجاد شکاف نمایند و با بیان
تشنجات بین افراد دشمن آنها را ضعیف نمایند . این نوع شایعه در بازیهای
سیاسی کاربرد وسیعی دارد .
- شایعات هراسآور
در این نوع
شایعه با اعلام کشتههای وسیع و پخش آن در بین نیروهای دشمن میتوان
ناامیدی را در بین آنها افزایش داده و آنها را ضعیف نمود .
- شایعات امیدبخش
این نوع شایعات باعث ایجاد روحیه و انسجام در بین نیروهای خودی شده و کاربردی وسیع دارد
نیل پستمن در کتاب خود تحت نام « زندگی در عیش ، مردن در خوشی » شایعات را به سه دسته تقسیم میکند :
- شایعات آتشین
شایعهایست
که یکباره شکل میگیرد ، همه جامعه را تحتالشعاع قرار میدهد و اثری
کوتاهمدت دارد . کاربرد این نوع شایعه بیشتر در زمان جنگ نظامی است .
استفاده از آمار و ارقام و بزرگنشان دادن آنها ، مسیر شایعات آتشین است .
به معنای دیگر شایعات آتشین با ارقامی بسیار بزرگ ولی فقط در یک مقطع وارد
میشوند ، تاثیر آنها عظیم است ولی مقطعی است . نیل پستمن میگوید : این
شایعه هنگامی است که جنگ یا رخدادهای ناگهانی در جامعه اتفاق میافتد و این
نوع شایعات غالبا با ارقام بزرگ و ارقام سر و کار دارند . تلفات ناشی از
جنگ و تلفات ناشی از سیل و زلزله از جمله این موارد میباشند .
به عنوان نمونه اعلام کشتهها با ارقام بزرگ در یک جنگ
- شایعات خزنده
شایعاتی
هستند که همراه با تاکتیکهای قطرهچکانی ، مرحله به مرحله میتواند مسیر
یک شایعه را در ذهن افراد یک جامعه طراحی کند . این شایعات درازمدتتر از
شایعات آتشین هستند و پیچیدگیهای بیشتری نیز دارند . سوءاستفادههای مالی و
فساد در دستگاههای اداری و رسوائیهای مالی از جمله این نوع شایعات هستند .
پخش قطرهچکانی و مرحله به مرحله حادثه 11 سپتامبر زمینهساز این نوع
شایعه بود .
- شایعات دلفینی
آن نوع از شایعات هستند که به
تناسب زمان آشکار میگردند و بلافاصله پس از تاثیرگذاری برای مدتی پنهان می
شوند و دوباره با ایجاد زمینه و انگیزه خود را آشکار میکنند . به گفته
پستمن این شایعات ، شایعات غواصی میباشند . در این نوع شایعه از آنچه که
در گذشته اتفاق افتاده در زمانهایی که کاربرد آن اقتضاء میکند ، استفاده
میکنند . گاهی مطالبی را آشکار و گاهی مطالبی را پنهان مینمایند .
به
تعبیر لئوپستمن مثل نمکی هستند که بر روی زخم پاشیده میگردد و در طول
تاریخ همیشه زنده و دارای کاربرد هستند . شایعات دلفینی شایعاتی هستند که
زمان مشخصی ندارند و هر گاه زمینه آن فراهم شود ، قابل خود نمایی هستند .
مانند اخبار مربوط به قتلهای زنجیرهای
تاکتیک ماساژ پیام Spinning The Message
انواع
بیشماری از فریب و خود فریبی در انبوه دادهها و اطلاعات و دانشی که هر
روز از کارخانه کار فکری دولت به بیرون جریان مییابد ، دیده شده است که به
ماساژ پیام معروف است . تاکتیک حذف ، تاکتیک کلیبافی ، تاکتیک زمانبندی ،
تاکتیک قطرهچکانی ، تاکتیک موجی ، تاکتیک تبخیر و تاکتیک تبخیر از جمله
تاکتیکهای ماساژ پیام به شمار میآیند که در کتابهای نوشته شده توسط الوین
تافلر به طور کامل در مورد آنها توضیح داده شده است .
تاکتیک کلیبافی Generality Tactic
تاکتیک
کلیبافی تاکتیکی است که در آن جزئیاتی که ممکن است مخالفت اداری یا سیاسی
را برانگیزد را با لعابی از مطالب غیرواقعی میپوشانند . در پخش این
تاکتیک سعی میشود بدون توجه به مسایل اصلی و عمیق در خبر و بدون ریشهیابی
به موضوعی که منعکس می شود به حواشی آن پرداخته شده ، به خبر لعاب بزنند و
شاخ و برگ آن را اضافه کنند و خواننده را در سطح نگه دارد . و توجه وی را
کمتر معطوف به عمق مطالب نمایند . این تاکتیک بیشتر در پخش بیانیههای
وزارت امور خارجه و یا دستگاه دیپلماسی خارجی کشورها مورد استفاده قرار
میگیرد ، که در آنها از شیوه بیحسسازی مغزی استفاده شده است .
در
جنگ « نبرد برای کنترل » امریکاییها تا هفتههای اول به جز مطالب کلی جنگ ،
هیچ جزئیاتی را درخصوص اهداف خود و نحوه اداره شهرهای آزادشده و مسیر حرکت
ارائه نکردند .
تاکتیک زمانبندی Timing Tactic
مرسومترین
مصداقی را که میتوان برای تاکتیک زمانبندی مثال زد ، تاخیر در پخش خبر
میباشد ، به نحوی که دیگر پیامگیر نتواند کاری بکند . این شیوه در بسیاری
از موارد التهاب و اشتیاق مخاطبین را برای شنیدن خبر از منابع موثق مهیا
نموده و در بخشی دیگر با زمینه پخش شایعات را نیز فراهم میکند. تافلر
میگوید پیچیدگی افکار عمومی به گونهای است که استفاده از یک تاکتیک به شکل
مجزا و مجرد نمیتواند کاربرد لازم را داشته باشد . بنابراین در بخشی از
موارد مجبور به استفاده از تاکتیکهای ترکیبی هستیم . در تاکتیک زمانبندی
میتوان اطلاعات را با توجه به زمان پخش آن و مهیا نمودن بستر لازم برای
پخش خبر مورد استفاده قرار داد .
پخش اهداف مرحله به مرحله جنگ « نبرد برای کنترل » از سوی مقامات پنتاگون و وزارت دفاع امریکا از همین نوع تاکتیک است .
تاکتیک حذف Omission Tactic
براساس
این تاکتیک قسمتهای مهمی از خبر به دلایلی که از پیش طراحی شده و به شکلی
که هدفمند صورت گرفته است ، حذف میگردد تا زمینه را برای پخش تاکتیک شایعه
مهیا نماید. در این تاکتیک پخشکننده خبر(رسانه میداند که با پخش قسمت
ناقصی از خبر سؤالاتی در ذهن مخاطبان ایجاد میشودکه این سؤالات چنانچه
پاسخ گفته نشود، زمینه پخش شایعات را فراهم میکند . دروسایل ارتباط جمعی
معروف است که شایعه جایی پخش میشود که خبر نباشد . عدم پخش هیچ مطلبی در
خصوص سازمان مجاهدین خلق ( منافقین ) پس از شروع عملیات « نبرد برای کنترل
) زمینه پخش شایعات متعدد را در ایران درخصوص نحوه برخورد امریکا با با
این گروه را ایجاد کرد .
چون سیاست به شدت ستیزآمیز است ، پیامهای
سیاسی بیش از پیامهای دیگر آگاهانه انتخاب میشوند . این پیامها بهطور
معمول حوزههای رو به گسترش دارند که در اثر استفاده از تاکتیک حذف و خارج
ساختن واقعیتهای مربوط یا تعادلبخش بهوجود آمدهاند .
تاکتیک قطرهچکانی Dribble Tactic
دادهها
، اطلاعات و دانش به جای آنکه در سندی واحد نوشته شود در این تاکتیک دسته
بندی شده و در زمانهای گوناگون و به مقدار بسیار کم ارائه میگردد تا هم
مخاطب نسبت به منبع خبر اعتماد پیدا کند و هم نسبت به آن اعتیاد پیدا کند و
منتظر پخش اخبار از مجرای موردنظر گردد . در این شیوه الگوی رخدادها تجزیه
میشود و از دید گیرنده مخفی میماند .
تاکتیک دروغ بزرگ یا استفاده از دروغ محض
Big – Lie Tactic
این تاکتیک قدیمی و سنتی میباشد ، اما هنوز هم مورد استفاده فراوانی در
رسانهها
دارد و عمدتا برا ی مرعوب کردن حریف و یا حتی برای مرعوب کردن افکار عمومی
مورد استفاده قرار میگیرد . بدینمعنی که پیامی را که به هیچ وجه واقعیت
ندارد را بیان میکنند . معروفترین مورد استفادهای که از این تاکتیک شده ،
در زمان هیتلر و توسط گوبلز بوده است . گوبلز میگوید : دروغ هر قدر
بزرگتر باشد ، باور آن برای تودههای مردم راحتتر است .
وی میگوید
این تاکتیک هم برای مرعوب کردن دشمن و هم تهییج افکار عمومی ، تشویش نیروها
و مرعوب ساختن دشمن در مورد نیروی دفاعی و دروغهایی که در خصوص توان
نظامی و تکنیکی به کار گرفته میشود که در زمینه استفاده از آن دچار بیماری
خودباوری و خودبینی نیز میگردد . گوبلز میگوید دروغ را به حدی بزرگ
بگویید که هیچکس جرات و فکر تکذیب آن را نکند . او میگفت : بعضی مواقع
دروغهایی میگفتم که خودم از آنها میترسیدم .
تسخیر یکهفتهای بغداد توسط نیروهای ائتلاف و استفاده از جنگ الکترونیک در بغداد از جمله همین تاکتیک دروغ محض بود .
فوریتبخشیدن ساختگی به خبر To Create High Priority For A News
تاکید
بر انتقال سریع و لحظه به لحظه پیام و افزایش کمیت آن یکی دیگر از
شیوههای مطبوعاتی است . هدف از این شیوه ایجاد نوعی طوفان مغزی برای مخاطب
نسبت به سوژه موردنظر و ایجاد نوعی ایزولهکردن خبری مخاطب نسبت به دیگر
منابع خبری از طریق ایجاد این اطمینان در مخاطب است و این مطلب را میخواهد
القا کندکه این مطبوعه در سریعترین حالت ممکن ، قادر است اطلاعات را به
مخاطب برساند . این تاکتیک برای کمتر تعمق کردن مخاطب بر اخبار نیز به کار
گرفته میشود . از طرفی نیز ، رسانههای خبری با شتاببخشیدن به گزارش
حوادث و رویدادها سعی میکنند از فرصت ایجادشده برای دستیابی به بسیاری از
اهداف خود ( که تاکنون مهیا نبوده ) استفاده کنند . این روش کاربرد
تبلیغاتی نیز دارد . همچنین در زمان جنگ و بحرانهای سیاسی کاربرد بسیار
دارد .
پیچیده کردن خبر برای عدم کشف حقیقت To Tangle a Canard
امروزه
شیوه پنهان کردن حقیقت ، محرمانه نگهداشتن آن نیست زیرا که ذات خبر فرار
است و به محض یافتن مجرایی ، به داخل جامعه نفوذ پیدا میکند . اعتقاد بر
اینست که زمانی که یک رسانه قصد دارد یک خبر را پنهان کند لازمست با دادن
اطلاعات متنوع وزیاد ، حقیقت و موضوع را بهگونهای پیچیده کند که مخاطب
از پیگیری آن خبر صرفنظر کند.
برای پنهان ماندن حقیقت ، موضوع آنچنان
با اخبار و اطلاعات فراوان و گاه ضد و نقیض ، پیچیده و مغلق بیان میشود که
مخاطب نتواند از لابلای مطالب به حقیقت دست یابد . نمونه بارز این اتفاق
در موضوع پرتاب موشک از سوی نیروی دریایی آمریکایی به سوی هواپیمای مسافرتی
ایرباس ایرانی بود.
امروزه جهت سرکوب بسیاری از جنبشهای مردمی و نتایج
اسفبار اقدامات سیاسی و اقتصادی قدرت های بزرگ در کشورهای ضعیف جهان این
حقایق از طریق مخدوش ساختن خبر این وقایع ، پنهان میمانند .
افزایش
قابلیت تصدیق خبر از طریق چیدن خبر ساختگی و نادرست درمیان چند خبر درست
To Take The News Out of Its Proper Context این از خصوصیات مستمر
چند موج رادیویی مانند بی.بی.سی است که همواره از این شگرد استفاده
کردهاند . در این شیوه، نظر مخاطبان به اخباری کاملا صحیح جلب میشود و پس
از ایجاد اطمینان اولیه نسبت به این منبع ، یک خبر نادرست اعلام و القاء
میشود .یک تحلیلگر حرفهای میتواند اخباری که برای مخالفان خود دارای
هویت درست و مشخصشده است ، به گونهای با اخبار نادرست آمیخته کند که
نهایتا نظر خود را در قالب تحلیل و تفسیر مورد نظر خود القا نماید .
این
شیوه شیوهایست که عمدتا تحلیلگران و یا نظریهپردازان سیاسی از آن بهره
میگیرند . نمونه آن را میتوان در سایت علیرضا نوریزاده پیدا کرد . در
این شیوه تحلیلگر سعی میکند اخبار موثق و درست قابل استناد برای مخاطبین
را همراه با چند خبر نادرست درهم آمیخته و با شیوهای کاملا حرفهای نتیجه
مطلوب خود را کسب کند . در این شیوه باید سعی شود که از اخبار صحیحی که
مورد تصدیق و اطمینان خواننده میباشد بهرهبرداری شود . پس شناخت مخاطبین
مورد نظر، لازمه استفاده از این تاکتیک میباشد .
در جریان قتلهای
زنجیرهای ، علیرضا نوریزاده با در اختیار داشتن بخشی از مطالب صحیح قادر
بود که مطالب نادرست خود را تحت پوشش منابع اطلاعاتی موثق منتشر کند .
استفاده از دوخبر واقعی برای طرح یکخبرساختگی
To use Two Factual News Items In Order To Legitimize A False News
ارتباط
بخشیدن بین دو واقعه ، نتیجهگیری غلط و غیرواقعی از آن ، از شیوههای
دیگر در مطبوعات و خبرگزاریها و رادیوها به شمار میرود . مثلا رادیو
بی.بی.سی اعلام میکند که دو هیات سیاسی از آمریکا و ایران همزمان در سوریه
با مقامات سوری دیدار و گفتوگو کردند . در این پیام هدف اصلی، القاء خبر
ارتباط بین این دو هیات سیاسی در سوریه و تضعیف دولت جمهوری اسلامی است
استفاده از عاطفه گیرندگان پیام To Play On The Emotions Of The Audience
در
این روش تلاش میشود تعابیری در خبر مورد استفاده قرار گیرد که به کارگیری
آنان احساس عاطفی مخاطبان را به طور ساختگی تحریف و تهییج کند . کلماتی
نظیر تبعیض ، ظلم به زنان ، فشار برکودکان ، شکنجه ،بازجویی ، توطئه ،
خفقان ، نسلسوزی ، دولتستیزی ، قانونستیزی ، فجایع بشری و مانند آن
میتواند احساسات یک مخاطب را برانگیخته نماید . موضع زنان و کودکان همیشه
میتواند در این روش کارآمد باشد . پخش برنامههای تلویزیون و استفاده از
عکسهایی که کودکان را در وضعیتی بسیار بد نشان میدهد ، همچنین استفاده از
زنان به عنوان عناصر زجرکشیده در اخبار میتواند در مسیر ایجاد هیجان
بسیار مؤثر و پرنفوذ باشد .
از سوی دیگر خبرگزاریها از عاطفه غریزی
گیرندگان پیام استفاده میکنند . گیرندگان پیام درمقابل یکسری مسائل مشترک
با هم دارای همبستگیهای عاطفی هستند . مباحث مشترکی نظیر دین ، نژاد ،
سرزمین ، ملیت ، جنسیت ، محیط اجتماعی ، رنگ پوست ، مباحث مشترک قارهای و
مباحث انسان دوستی از جمله این مباحث است که در خیلی از خبرها هدف قرار
میگیرند و سعی می شود به نوعی در خبرها روی یکی از این همبستگیها تاکید
شود . مخصوصا روی مسائل ناسیونالیستی بسیار تاکید میشود ، مثلا کردها در
ترکیه ، عراق ، ایران ، سوریه و .. سعی میکنند از رابطه عاطفی کردها
استفاده کنند ، به نوعی که تحریککننده باشد . کردها یک نوع رابطه معنوی ،
جدا از همبستگیهای منطقهای با هم دارند و فشار به هر گروه در هر منطقه
بر بقیه تاثیر میگذارد .
استفاده از خبر برای تبلیغات Promoting Special Interests Through News
وقتی
خبری از رسانهها منتشر میشود ، نیازی به اثبات آن وجود ندارد . چرا که
اولین اصل برای دهنده پیام اینست که ادعایی که کرده ، اصل میباشد . منبع
خبر زمانیکه خبری را میدهد ، هیچگونه تلاشی برای اثبات آن نمیکند و
مدنظر او اطلاعرسانی صرف است .
در مورد خبر اگر کسی فکر کند یا ادعا کند که خبر درست نیست ،لازمست برای رد آن مدرکی ارائه دهد .
انواع عملکردهای رسانه ای در راه اندازی جنگ روانی
1ـ
در کشورهایی که حکومت آنها صبغهای نژادی و قومی دارد، رسانهها تحت کنترل
شدید دولت، تبدیل به بلندگو و انعکاسدهنده گرایشهای نژادی ـ قومی -نظامی
حاکم میشوند و به عنوان یکی از ابزارهای «دگرسازی» یا به اصطلاح قرار
دادن «ما در برابر آنها» Us Versus Them، بستر مناسبی برای ایجاد تنش،
خشونت و حتی جنگ داخلی فراهم میکنند، نوع و شیوه رفتاری رسانهها در بحران
رواندا و صربستان نمونههای خوبی در این زمینه به شمار میروند.
2ـ
در برخی موارد، رسانههای داخلی یا خود زمینهساز بحران و جنگ هستند و یا
به دلیل آن که نمیتوانند به بیان حقایق بپردازند به ترویج خشونت کمک
میکنند. در این شرایط، این رسانههای بینالمللی هستند که باید انجام این
وظیفه را عهدهدار شوند. غفلت عمدی یا سهوی رسانههای بینالمللی در
پرداختن به موضوع، منجر به بروز و یا ادامه جنگ و خشونت میشود. سکوت عمدی
رسانههای غربی در برابر نسلکشی صربها و جنایات صدام علیه اکراد، از
مصادیق بارز در این زمینه هستند.
در این باره مارک دافیلد (Mark
Duffield) ضمن بررسی گزارشهای تایمز و نیویورک تایمز که منجر به عدم
مداخله جامعه بینالمللی در جریان نسلکشی در کشور رواندا شده است، چنین
رسانههایی را در خدمت آنچه بربریتگرایی جدید (New Barbarism) غرب نامیده
میشود، قلمداد میکند.
3ـ تلاش رسانههای کشور ثالث برای ایجاد
اختلاف بین دو کشور و یا تحریک به اقدام برای جداییطلبی، شیوه دیگری است
که میتوان به آن اشاره کرد.
4ـ ترغیب سیاستمداران به آغاز جنگ با
مطرح کردن این ایده که سایر روشهای تغییر رفتار کشور هدف نتیجهبخش نخواهد
بود، از دیگر شیوههایی است که رسانهها به آن متوسل میشوند.
5-
اگر در زمان جنگ، رسانهها تلاشی برای خاتمه آن انجام ندهند، در حقیقت
تداوم خونریزی و خشونت را موجب شدهاند. در عصری که بیش از 17000 ماهواره،
امکانات فوقالعادهای را به وجود آوردهاند، تا حدی که میتوان از
دیپلماسی مجازی (Virtual diplomacy) بحث کرد، رسانهها میتوانند تلاش
فراوانی برای ترغیب طرفهای درگیر به گفتوگو و حتی مذاکرات بینالمللی چند
جانبه به عمل آورند.