معرفی اسماعیلیه
پیروان امام صادق(ع) پس از شهادت آن حضرت به دو گروه اصلی تقسیم شدند:
الف. بسیاری موسی بن جعفر(ع) را امام دانسته و آن حضرت را امام ششم خویش معرفی کردند.
ب. گروهی امام خویش را اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) (که در زمان حیات امام صادق(ع) از دنیا رفته بود) معرفی کرده و به اسماعیلیه معروف شدند.
اسماعیلیان خود به دو دسته تقسیم شدند.
دسته نخست رحلت اسماعیل در زمان امام صادق(ع) را منکر شدند و مراسم تشیع جنازه و نشان دادن مکرر پیکر اسماعیل به عامل منصور را با هدف صیانت از جان اسماعیل دانستند. این گروه اسماعیل را مهدی موعود خوانده و فرج او را انتظار میکشیدند.[1]
ب. گروه دوم در گذشت اسماعیل را باور داشتند و پس از اسماعیل، محمد فرزند اسماعیل را امام میشناختند.
این گروه محمد بن اسماعیل را قلب ائمه، ناسخ شریعت پیامبر و چون نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و علی(ع) اولوالعزم میدانستند.[2]
دسته دوم در پایان سده پنجم در جانشینی المستنصر بالله با یگدیگر اختلاف پیدا کردند و به دو گروه نزاریه و مستعلیه تقسیم شدند. نزاریان فرزند بزرگ المستنصر را که نزار نام داشت امام دانسته و مستعلیه از امامت برادر کوچکتر نزار حمایت کرده و او را با عنوان المستعلی جانشین المستنصر کردند.
پس از المستعلی، الآمر بأحکام الله بر مسند حکومت فاطمیان در مصر تکیه زد و آن گاه طیب به امامت و حکومت رسید. طیب پس از مدتی زندگی پنهانی را برگزید و خلافت را به نواب اربعه خویش به نامهای حافظ، ظافر، فائز و عاضد واگذار کرد.
پس از سقوط فاطمیان به دست صلاح الدین ایوبی، طرفداران گروه طیبه مرکز دعوت خویش را به یمن بردند و بر اثر اختلاف به دو دسته داودیه و سلیمانیه تقسیم شدند. جمعیت داودیه که بیشتر مقیم هند هستند در حدود 500 تا 700 هزار نفر است و داعی و سرپرست ایشان محمد برهان الدین است و جمعیت سلیمانیه که بیشتر در یمن زندگی میکنند حدود 100 هزار نفر است و داعی آنها حسین بن حسن مکرمی است.
طیبیان بر این باورند که از زمان طیب دور ستر ائمه آغاز شده است و این دوره تا ظهور یکی از ذریه طیب ادامه خواهد داشت.
نزاریان نیز به رهبری حسن صباح ایران و قلعه الموت را مرکز خویش قرار دادند. این گروه پس از مدتی به دو دسته قاسم شاهی و محمد شاهی تقسیم شدند.[3] در آغاز جمعیت محمد شاهیان بیشتر بود اما پس از مدتی شماری از محمد شاهیان، قاسم شاهی شدند و جمعیت قاسم شاهیان بیش از محمد شاهیان شد.
نزاریه ایران که بیشتر در خراسان جنوبی، رضوی و شماری در تهران، یزد، کرمان، سیرجان و شهر بابک زندگی میکنند وابسته به قاسم شاهیان هستند.
استقرار قاسم شاهیان در خراسان جنوبی بیشتر در بیرجند و قاین و توابعی چون خشک، مومن آباد، نصرآباد و مزداب زندگی است و در خراسان مرکزی بیشتر در مشهد، نیشابور، تربت حیدریه و روستای دیزباد، قاسم آباد، شاه تقی و... اقامت دارند.
نویسندگان مطرح نزاریه ایران چون ابواسحاق قهستانی (قرن نهم)، خیرخواه هراتی (قرن دهم)، امام قلی خاکی خراسانی (قرن یازدهم)، محمد بن زین العابدین خراسانی معروف به فدائی (قرن سیزده و چهارده)[4] از خراسان هستند.
جمعیت نزاریه ایران در حدود 20 تا 30 هزار نفر تخمین زده میشود.
جماعت اسماعیلیه مشهد چند جماعت خانه دارند که جماعت خانه اصلی ایشان در منطقه کوهسنگی قرار دارد. جماعت خانه کوهسنگی یک ساختمان دو طبقه است. در طبقه اول مراسم مذهبی انجام میشود و در طبقه پایین کتاب خانه ناصر خسرو و چند کلاس برای برگزاری کلاسهای فرهنگی و آموزشی وجود دارد.
افزون بر ایران، جمعیت در خور توجهی از نزاریه در هند، باکستان، افغانستان، ایران، سوریه، لبنان و شرق و غرب افریقا زندگی میکنند.
باورهای کلامی اسماعیلیه
اسماعیلیه مستعلیه به مباحث کلامی بسیار توجه داشته و آثار ارزشمندی در کلام اسماعیلیه به جهان علم و اندیشه عرضه داشتهاند.
در برابر ایشان نزاریان به خصوص جامعه نزاری ایران به مباحث کلامی بیتوجه نشان داده و آثار بر جای مانده از ایشان در مقایسه با دیگر فرقههای اسماعیلیه ضعیف به نظر میرسد.[5]
برخی از باورهای مشترک اسماعیلیان عبارتند از:
خدا شناسی
اسماعیلیان شناخت خدا و صفات حق تعالی را از اشرف علوم میشناسند.[6] نویسنده «مطلوب المومنین» ضرورت شناخت خدا را برآمده از ضرورت شناخت مبدأ و معاد میداند. او به استناد «لولاک لما خلقت الافلاک» آدم را هدف آفرینش معرفی میکند و به استناد آیه «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا» (اسراء/٧٠) آدم را برگزیده از میان تمامی موجودات هستی میخواند و شناخت مبدأ و معاد را برای آدم(ع) ضروری میشناسد و این شناخت را در پیوند با معرفت خدا میبیند.[7]
پدید آورنده مطلوب المومنین خدا را برتر از اسم و صفت و فوق وجود و هویت میداند و پرسش از ماهیت خدا را ناروا میشناسد و بر این اساس معتقد است که موسی(ع) و پیامبر اسلام وقتی از هویت خدا از ایشان سوال شد از پاسخ طفره رفتند.
فدائی از نویسندگان به نام نزاریه ایران میگوید: «(باطنیه) میگویند: در معرفت باری تعالی که هیچ کس را قدرت نیست که پی به ذات او ببرد بلکه تفکر در ذات پاک او عز و علا کفر است و همه خلق عاجزند از درک کردن صفات او را و نمیرسد اوهام بکنه او و بیرون است از افهام صفات او و هر چه در معرفت او حاصل نمائی او جل ثنائه ماورای اوست ثم ماورای الورا کما قال النبی ما عرفناک حق معرفتک به جهت این که او محیط است بر ما و ما محاطیم و محاط از محیط چه خبر دارد اگر حقیقت او را بدانیم لازم میآید که ما محیط باشیم»[8]
باطنیان هر صفت و موصوفی را مخلوق میشناسند و به این جهت تمامی صفات خدا حتی ایس (وجود) بودن خدواند را نفی میکنند.[9]
کرمانی نویسنده برجسته اسماعیله خدا را ایس(وجود) نمیداند و دلایلی چند بر ایس نبودن خداوند عرضه میدارد.
در سیستم فکری اسماعیلیه خدا مطلق ناشناختهای است که عقل توان فهم و درک او را ندارد.
در یکی از منابع جماعت نزاریه میخوانیم: طایفه حقه بر این باورند که موجودات را خدایی است که همیشه بوده و خواهد بود. این خدا است که کسی را به چیزی برد مادامی که بر صورت و صفت او نباشد چه هر چه به هیچ وجهی بر صورت و صفت این کس نباشد مجهول مطلق آن کس باشد و راه بردن به مجهول مطلق محال است و ارادت باری تعالی آن بود که او را بر مرد او بشناسند و بپرستند و از همه موجودات انسان را برگزید و به صورت و صفت خود گرامی کرد و این صورت خاص اوست و همه انبیا و نیکان اشارت به آن کردهاند.[10]
حسن صباح رهبر نزاریه ایران در ناتوانی عقل میگوید: آن که درباره شناخت باری تعالی فتوا دهد یکی از این دو عقیده را ابراز میدارد: الف. به صرف عقل و نظر خدای تعالی را میشناسم و به تعلیم معلمی نیاز ندارم.
ب. با عقل و نظر نتوان به معرفت رسید و تنها راه، تعلیم معلمی صادق است.
هر کس عقیده نخست را اظهار بدارد، حق ندارد با عقل و نظر دیگران مخالفت کند، چه اگر با آنها مخالفت کند (مفهومش این است که) تعلیم داده و انکار و مخالفت خود نوعی تعلیم و دلیلی بر آن است که با نظر او مخالفت شده نیازمند دیگران است...[11]
در کتاب «کلام پیر» نیز بر ناتوانی عقل در خداشناسی تصریح شده است:
«و این راه خدا شناسی، راهی نیست که به قدم عقل جزوی و قیاس بدان توان رسید و عقل اثبات آن میکند که راه، بی تعلیم نتوان سپرد به قیاس، چه اگر این طریق، به قیاس عقل جزوی توان رفت اما طریق عقل آن که اگر این به قیاس و عقل یابند پنهان نیست که بیشتر عقول سرکشی میکند از آن که تابع عقل دیگری شود و محکوم عقل دیگری، و هر قیاس که کند هم به عقل خود میکند، پس لازم آید که هر کس را طریق معرفتی، مخالف طریق آن دیگری باشد، پس خدایی که این کس به عقل خود راه به آن برده است غیر آن دیگری است و خدایان بسیار پیدا شوند و فساد این، ظاهرتر از آن است که به شرح حاجت داشته باشد. بنابر این مقدمات، واجب شد که همه عقل در معرفت باری تعالی تابع عقلی باشند که اکمل از همه عقول باشد و موید باشد از طرف باری تعالی و بی واسطه او هیچ عقل به معرفت باری تعالی نرسد و او عقل کل باشد و کل عقول در تحت تصرف او باشند و او حجت خدای تعالی باشد و بر خلق واجب است که او را بدانند و او در هر زمانی باشد، اگر در بعضی زمان نباشد حجت خدای تعالی از خلق گسیخته باشد و همان رأی و قیاس در میانافتد و هیچ کس راه با خدای تعالی به حقیقت نبرد و در گمراهی و ضلالت بماند.»[12]
شهاب الدین شاه حسینی نزاری[13] نیز از ناتوانی عقول پیامبران در درک شناخت ذات خدا میگوید هر چند وی به کمک براهین عقلی خدا و توحید را اثبات میکند اما زیاده روی در بحث خدا شناسی را روا نمیداند چه این که معتقد است که ذات خدا شناخته شده نیست و در نتیجه صفات او شناخته نمیشود.[14]
پدید آورنده کتاب «هفت باب» نیز بر ناتوانی عقل و تمام چیزهایی که خاستگاه بشری دارند چون وهم، خیال، فکر و اندیشه تاکید دارد و آنها را ناتوان از معرفت حق تعالی میخواند.[15]
پیامبر شناسی
باطنیان از زمان آدم(ع) تا پیامبر اسلام را دور نبوت میدانند. دور نبوت دو عصر متفاوت را در خود جای داده است، عصر ظهور و عصر غیبت. عصر ظهور از زمان بعثت یک پیامبر شروع میشود و تا زمان حیات او ادامه مییابد و عصر غیبت از زمان رحلت او آغاز میشود و تا زمان بعثت پیامبر بعدی ادامه مییابد.
اسماعیلیه پیامبر اسلام را از تمامی انبیاء الهی برتر میشناسند و دلایلی چند بر این مدعا خویش عرضه میداند:
الف. در آیات وحی تمامی پیامبران به نام مورد خطاب قرار گرفتهاند و به اصطلاح شخصیت حقیقی ایشان مخاطب قرار گرفته است:
«قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیکَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ» (هود/48)
«یا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ» (هود/76)
«وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ» (بقره/35)
اما در مورد پیامبر اسلام شخصیت حقوقی ایشان مورد خطاب قرار گرفته است:
«یا أَیهَا الرَّسُولُ لا یحْزُنْکَ الَّذِینَ یسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ» (مائده/41)
«یا أَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَإِنْ یکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یفْقَهُونَ» (انفال/65) [16]
باطنیان تمامی پیامبران را از سلاله پاک میدانند و از آیاتی چند برای اثبات باور خویش سود میبرند:
«رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْکُرُونَ» (ابراهیم/37)
«رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِکَ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (بقره/129)
«رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَینَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (بقره/128)
«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ» (حج/78)
«الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْکِتَابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولَئِکَ یؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یکْفُرْ بِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره/١٢١)
بر این اساس اسماعیلیه، هاشم، عبدالمطلب و ابوطالب را اهل ایمان میشناسند[17] و رابطه پدر و فرزندی میان آزر و ابراهیم را نفی کرده، پدر ابراهیم(ع) را فردی به نام تارح معرفی میکنند و آزر را عموی ابراهیم میشناسند.
به باور اسماعیلیه در آیه شریفه «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأبِیهِ آزَرَ» (انعام/74) عموی ابراهیم(ع) که آزر نام دارد پدر ابراهیم خوانده شده، چنان که در آیه شریفه «أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (بقره/133) بر عموی حضرت یعقوب(ع) که اسماعیل خوانده میشود پدر اطلاق شده است.
افزون بر این در آیه «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَی وَلِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسَابُ (ابراهیم/41) ابراهیم(ع) والدین خویش را سزاوار دعای خویش میداند و برای ایشان طلب مغفرت میکند در صورتی که در آیه شریفه «وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأبِیهِ إِلا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیاهُ فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ» (توبه/114) ابراهیم(ع) از آزار برائت میجوید و او را مستحق دعای خویش نمیبیند. بنابر این نتیجه میگیریم که آزر عموی پیامبر بوده است نه پدر آن حضرت که اگر پدر آن حضرت بود، ابراهیم برای او طلب مغفرت میکرد.
معاد شناسی
اسماعیلیه معاد را باور دارند و منکر معاد را مهدور الدم میخوانند.[18] المعز لدین الله امام اسماعیلیه و خلیفه اول فاطمیان بر اساس اعتقاد به اصل معاد، حسن قرمطی رهبر قرامطه را از عذاب اخروی حذر میدهد: «پس نظر کنید که هنگامی که در نقاره دمیده میشود و تنور جوشید بیم دهندهای میآید که از عذاب شدیدی شما را میترساند پس هر که نظر کند میبیند و هر که بخواهد باید تدبر کند و بر پیام آور جز رساندن خبر تکلیفی نیست»[19]
مستنصر بالله امام دیگر اسماعیلیه نیز بارها از قیامت و عذاب دوزخیان میگوید و مومن را کسی میشناسد که از روز قیامت بترسد و هولناکی آن را بداند، حساب کار خویش را داشته باشد، یاد مرگ کند و روز قیامت را نزدیک ببیند.[20]
نویسنده «تاج العقائد» نیز از اعتقاد اسماعیلیه به قیامت میگوید و در این راستا از آیات زیر بهره میبرد:
«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیادَةٌ وَلا یرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (یونس/26)
«فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ» (زلزله/7)
«أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» (بقره/202)
نویسندگان نزاری نیز از آخرت سخن گفته و انسانها را به سه گروه تقسیم میکنند:
گروه نخست اصحاب یمین یا میمنه که همیشه به فکر آخرت خویش بوده و اطاعت حضرت حق را سرلوحه اعمال خویش قرار دادهاند و نیکی ایشان بیش از بدی آنها است.
گروه دوم اصحاب شمال یا مشئمه که در برابر فرامین الهی تسلیم نبوده و دنیا طلبی پیشه کردهاند.
گروه سوم نواب بارگاه احدیت و حجباء دیوان صمدیت و محرومان حرم وصل که خدا ایشان را مقربان نامیده است: «و السابقون السابقون اولئک المقربون»[21]
هر چند اسماعیلیه آخرت را باور دارند و در اثبات آن سخن بسیار دارند اما جهان اخروی را جسمانی نمیشناسند. برای نمونه نویسنده «تصورات» فهم عمومی از بهشت و جهنم را برنمیتابد و در این باره مینویسد:
«هیچ کس به حجت نتواند گفت که در این عالم حقی و باطلی نیست، زیرا که اگر گوید که: حقی نیست از نفی حق اثبات باطل لازم آید و اگر گوید: باطلی نیست از نفی باطل اثبات حق لازم آید، و چون قرار بگرفت که حق و باطل هست قرار گرفته باشد که محق و مبطلی هست و معلوم است که محق و مبطل را هر یک فکری و قولی و فعلی هست، فکر و قول و فعل محق که حق در اوست، و فکر و قول و فعل مبطل باطل و دروغ و شر، و بر فکر و قول و فعل هر یک به حکم «لیجزی الذین اساؤ ...» جزای واجب و متوجه جزای محق ثواب، و جزای مبطل جزع و عقاب، و عالم ثواب را بهشت خوانند و عالم عقاب را دوزخ، و بهشت حقیقی بیش از یکی نیست و آن ثواب ابدی و کمال سرمدی و وجود نامتناهی است، و معنای اینها همه به خدا رسیدن است به همه وجوه و دوزخ حقیقی هم بیش از یکی نیست و آن عقوبت ابدی و خذلان سرمدی و عدم نامتناهی است و معنای اینها همه از خدای بیفتادن است به همه وجوه.
و اگر بهشت و دوزخ حقیقی چنان که اعتقاد بیشتری از اهل اسلام است جایگاهی بود معمول از مواد جسمانی و مرکب از اشیای هیولاتی مثلاً بهشت باغی و بوستانی با فضایی هر چه بی اندازهتر مزین به انهار و اشجار و حور و قصور و آب و شیرین و انگبین و شراب و دیگر نعمتهای گوناگون از اطعمه و اشربه که ایشان برمیشمارند، و مثلاً دوزخ مغاکی با طول و عرض و عمق هر چه عظیمتر ابداً دائما پر آتش و ماران و کژدمان سهمناک بیقیاس که دندان و نیش میزنند و زنجیرها چنان که گفتهاند به آتش تافتهاند و سرخ کرده و گرهی بر آن چون کوهی بزرگ و دوزخیان را چون در آتش اندازند و به آن عذاب کنند هیچ فرق نبودی میان دنیا و آخرت بلکه حالت بهشت در اعلی العلیین و حالت دوزخ در اسفل السافلین هر چه عظیمتر است و وهم و فکر هیچ کس در آن نمیرسد و پیامبران که از بهشت و دوزخ به این اوصاف جسمانی خبر داده و آگاه نمودهاند همه سخنهایی است بر حسب مقادیر عقول که از برای ترغیب و ترهیب گفتهاند تا عوام به آن سبب به اطاعت میل کنند و از معصیت بپرهیزند و خواص بر اسرار و حقایق آن واقف باشند و به حکم «سیروا سیر اضعفکم» و آن که صیاد جامه به رنگ صید باید پوشید از روی ظاهر و شکل به حکم مصلحت به آن ایمان آورند و به آن کار کنند: «اضعافا مضاعفه» (که) عوام در آن راغبتر و بجدتر باشند که اگر ایشان در حصول کمال و شرف نفس به آن رسوم و آداب و قواعد و قوانین محتاج نباشند و در آن تهاون کنند و مقاساة آن شدائد اغلال و آثار بر خویشتن فرض عین نشناسند شریعت آن پیامبر هرگز پایها زمین نیاورد و استقرار آن ملت به هیچ وجه از وجوه ممکن نگردد.... [22]
سجستانی بهشت جسمانی را برنمیتابد و توصیف بهشت به صفات و خصوصیات جسمانی را برای در خور فهم ساختن بهشت روحانی میخواند چنان که ناممکن بودن تصور دوزخ بدون درد و رنج جسمانی را عامل توصیف جهنم به دوزخ جسمانی معرفی میکند. [23]
امام شناسی
در نظرگاه نزاریان از زمان پیامبر اسلام تا قیام قیامت، دور ولایت است. در این دور ظهوری وجود دارد و غیبتی. ظهور از زمان علی(ع) تا اسماعیل فرزند امام صادق(ع) است و غیبت از محمد بن اسماعیل عبیدالله المهدی.
علی (ع)
در نگاه فاطمیان، تمامی پیامبران الهی وصی داشته و وصی پیامبر اسلام، حضرت علی(ع) است از این رو آفریدگار هستی پیامبر را به ابلاغ این وصایت فرا خوانده است: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» (مائده/67)
گروه مستعلیه از اسماعیلیه، وصی را از جهت مقام و رتبه بالاتر از امام میدانند به این جهت آنها علی(ع) را وصی میشناسند و سلسله امامت را از امام حسن(ع) شروع میکنند و اسماعیل بن جعفر و محمد بن اسماعیل را امام ششم و هفتم معرفی میکنند.
در برابر مستعلیه، نزاریان، امام علی(ع) را وصی پیامبر و برتر از انبیاء، اولیاء، اتقیا و اصفیا معرفی میکنند و آن حضرت را امام اول خویش میخوانند. در نگاه نزاریان پس از امام علی(ع) امامت به امام حسین(ع) رسید و پس از ایشان امامت به ترتیب به امام سجاد، امام باقر، امام صادق، اسماعیل بن صادق و محمد بن اسماعیل و... رسید.[24]
نزاریان امام حسن(ع) را امام مستودع یا موقتی میشناسند نه امام مستقر به این جهت ائمه شیعه را از فرزندان امام حسین میدانند که امام مستقر است نه از فرزندان امام حسن(ع) .[25]
باطنیان وجود امام در هر عصر و زمانی را ضروری میشناسند و تاویل وحی را مختص ایشان میدانند. [26]
نویسنده «کلام پیر» از لزوم وجود امام در هر دوره میگوید و از آیات زیر بهره میگیرد:
«إِنَّا نَحْنُ نُحْیی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یاسین/12)
«یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِکَ یقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلا یظْلَمُونَ فَتِیلا» (اسراء/71)
نویسنده دامغ الباطل نیز چهارده برهان بر لزوم وجود امام در هر عصری عرضه میدارد.[27]
به باور اسماعیلیه تعیین امام انتصابی است نه انتخابی. در نگاه ایشان نص بر امامت به دو گونه صریح و خفی صورت میگیرد. در نص صریح امام(ع) به صورت آشکار از امام پس از خویش نام میبرد و در نص خفی خصوصیت امام پس از خویش را بیان میدارد و یا این که از طریق اساس، حجت و داعی خواسته خویش را بیان میدارد.[28]
مستندات قرآنی باطنیان بر انتصابی بودن امام عبارتند از:
الف. «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً قالوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ» (بقره/30)
هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! ما تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم، و تو را تقدیس میکنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.
بر اساس آیه شریفه، تعیین جانشین خدا در زمین انتصاب خدا است نه انتخاب فرشتگان. از این رو پس از انتصاب آفریدگار هستی فرشتگان به ذم جانشین خدا برخاسته و خویشتن را شایسته مقام خلافت دانستند.[29]
ب. «یا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ» (ص/٢٦)
ای داود ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
ج. «وَکَذَلِکَ أَوْحَینَا إِلَیکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلا الإیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (شوری/52)
همان گونه بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش اگر بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلماً به سوی راه راست هدایت میکنی.[30]
آیات در شان اهل بیت
باطنیان چون اثنی عشریه برخی از سورههای قرآن و آیاتی چند را در شأن و منزلت و جایگاه حضرت علی(ع) و اهل بیت میدانند. قاضی نعمان از محمد بن حنیفه روایت میآورد که در مورد علی(ع) هفتاد آیه قرآن فرود آمده است.
برخی از آیاتی که اسماعیلیه در شان علی(ع) و اهل بیت میدانند عبارتند از:
«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10-11)
پیشگامان پیشگامند آنها مقربانند!
«هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نَارٍ یصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ» (حج/19)
اینها دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختد؛ کسانی که کافر شدند، لباسهایی از آتش برای آنها بریده شده، و مایع سوزان و جوشان بر سرشان ریخته میشود.
«إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/٣٣)
خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
«إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده/55)
سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را بر پا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.
قاضی نعمان آیه نخست را در شان علی(ع) میداند چه این که آن امام پیشگام در تمام فضیلتها است.[31]
هم ایشان آیه دوم را ناظر به نبرد علی(ع) و حمزه و قتل عتبه میداند.[32] و آیه سوم را با استفاده از روایت امسلمه در باره علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) میخواند.[33] چنان که شان نزول آیه زیر را امام علی(ع)، فاطمه، حسن و حسین(ع) میداند.[34]
ناصر خسرو آیه چهارم را ناظر به دادن انگشتری توسط حضرت علی(ع) میداند:
آن چه علی داد در رکوع فزون بود زآنچه بعمری بداد حاتم طائی
گر تو جز او بجای او بنشاندی والله بالله که بر طریق خطائی[35]
افزون بر آیات یاد شده آیات زیر نیز از آیاتی است که باطنیان در منزلت اهل بیت میآورند:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه/119)
«یسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِی مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره/189)
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/43)
«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ یتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ ینْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیهِ وَإِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ» (بقره/143)
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» (بقره/207)
«الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلانِیةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ» (بقره/274)
نویسنده «کلام پیر» نیز سوره انسان، یاسین، قدر و فرقان را در شان و منزلت علی(ع) میداند.[36]
مقام ولایت در نظام فکری اسماعیلیه
اسماعیلیه دوره فاطمیان، نماز، زکات، صوم، حج، جهاد و ولایت را دعائم خویش میدانستند و شماری طهارت و وضو را بر این مجموعه میافزودند.
هر چند اسماعیلیه در ترتیب این دعائم با یکدیگر اختلاف دارند اما تمامی ایشان ولایت را بسیار مهم میشناسند و نماز، زکات و... را بدون ولایت باطل میدانند.
در نظرگاه اسماعیلیه ولایت اعتقاد به وصایت حضرت علی(ع) و ائمه پس از ایشان و وجوب اطاعت از آنها است. آنها وجوب اطاعت از ائمه را از «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) نتیجه میگیرند.
جایگاه ولایت و امامت در نظام فکری اسماعیلیه به گونهای است که آنها واژه «کن» در آیه شریفه «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» (نحل/40) را همان ولایت و امامت میشناسند: «بدان که مشهور در میان تمام طوایف آن است که کلمه کن علت تمام موجودات است چنان که قرآن بدان ناطق است... بدرستی که صاحب نظر این مضمون را بر این وجه ادا نماید که کلمه کن را عبارت از امامت و ولایت تعلیق کرده است که فرموده «و الیه یرجع الامر کله» و بازگشت و احتیاج جمیع موجودات امری و خلقی به ولایت امام است و هر جا که ذکر امامت و امام شود این مراد باشد که او را احتیاج بر ما سوی نیست و شخصی که حافظ و مظهر رتبه ولایت و امامت است او را امام میگویند و از این جاست که امام را مظهر کلمه کن گفتهاند.[37]
علم ائمه
قاضی نعمان از دانشمندان به نام اسماعیلیه، ائمه را برخوردار از علم غیب نمیداند و برای اثبات مدعای خویش از آیات زیر سود میگیرد:
«قُلْ لا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الْغَیبَ إِلا اللَّهُ» (نمل/65)
بگو کسانی که در زمین و آسمان هستند غیب نمیدانند جز خدا.
«قلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلا ضَرًّا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیبَ لاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیرِ وَمَا مَسَّنِی السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» (اعراف/188)
بگو که من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن چه را خدا بخواهد؛ و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم میکردم، و هیچ بدی به من نمیرسید؛ من فقط بیم دهنده و بشارت دهندهام برای گروهی که ایمان میآورند.
به باور قاضی نعمان هر چند آیه دوم بر نفی علم غیب از پیامبر دارد اما به قیاس اولویت نفی علم غیب از ائمه را نیز نتیجه میدهد.[38]
ائمه اسماعیلیه
باطنیان امام علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، زین العابدین(ع)، باقر(ع) و صادق(ع) را امام اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم خویش میدانند و بر این باورند که امامت پس امام صادق(ع) حق اسماعیل فرزند بزرگ ایشان است. اسماعیلیان خبر درگذشت اسماعیل و مراسم تشیع جنازه ایشان را برای حفظ جان اسماعیل دانسته و نشان دادن مکرر جنازه اسماعیل به تشیع کنندگان و عامل منصور را برای اطمینان دادن بیشتر به ایشان ارزیابی میکنند: «و دلیل دیگر این که چه سبب داشت که حضرت صادق محضری منعقد نمود و احضار کرد در آن مجلس عامل منصور را و نوشته از او گرفت در ثبوت موت فرزند.... و دلیل دیگر آن که جنازه را سه مرتبه بر زمین گذاردن و روی او را بازکردن چه معنی داشت یعنی تا دشمن معلوم نماید فوت او را چون که منصور قصد قتل او نموده بود از این دلیلها روشن معلوم است که اسماعیل نمرده است ولی امام فوت او را ظاهر نمود تقیه»[39]
در نظرگاه اسماعیلیه مقام امامت پس از اسماعیل به محمد فرزند ایشان میرسد و از آن پس ائمه باطنیان همه از نسل محمد خواهند بود.
با امامت محمد بن اسماعیل دوره ستر آغاز شد و پس از او این دوره ادامه داشت تا این که دور ظهور با امامت عبیدالله المهدی آغاز شد.
کرمانی محمد بن اسماعیل را اولین امام اسماعیلیه در دوره ستر میخواند و از او با عنوان ناطق هفتم و امام یاد میکند. محمد بن اسماعیل در نزد اسماعیلیه مقامی بس بلند دارد او بطون دین را بیان میکند و معانی آن را تاویل و تفسیر میکند.[40]
نزاریان ایران شاه کریم الحسینی را امام چهل و نهم خویش میدانند و مدعی وجود هزارها برهان بر ثبوت امامت ایشان هستند: «مولانا شاه کریم الحسینی امام بر حقاند از این جهت که ایشان از جانب خدا نور هدایتاند»
امام حاضر نزاریان فرزند شاهزاده علی خان در سال 1936 در ژنو به دنیا آمد. او دوران کودکی خود را در نایروبی کنیا گذرانید و در سال 1959 از هاروارد لیسانس تاریخ اسلام گرفت. شاه کریم الحسینی در سال 1957 و در سن بیست سالگی به عنوان امام چهل و نهم اسماعیلیه نزاریه جانشین پدر بزرگش شد.
چهل و نهمین امام نزاریان چهار فرزند به نامهای زهرا، رحیم، حسین و علی محمد دارد که سه فرزند اول از همسر نخست ایشان و فرزند چهارم که علی محمد نام دارد از همسر دوم است.
امام مهدی(ع)
اسماعیلیه نظریه اثنی عشریه در مورد امام دوازدهم و عمر بلند ایشان و شرایط ظهور حضرت حجت را برنمیتابند. آنها زندگی چند صد ساله آن حضرت را ناسازگار با عقل میخوانند و ظهور مهدی موعود را بسته به خواست و صلاح امام میبینند نه شرایطی که پیروان برای امام شمارش میکنند.
نویسنده «کلام پیر» استناد شیعه به آیه شریفه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ» (عنکبوت/14) برای عمر بلند را نادرست میخواند و آیه شریفه را در خور تاویل میشناسد.[41]
قرآن در نگاه باطنیان
شماری از دانشمندان به نام اسماعیلیه چون قاضی نعمان، سجستانی، حمید الدین کرمانی، موید شیرازی و... دانشهای قرآنی را به بحث و بررسی گرفتهاند. در میان نزاریه ایران نیز برخی چون خاکی و فدائی به دانشهای قرآنی و به خصوص تاویل عنایت خاص داشته و در جای جای آثار خویش در قالب شعر و نثر آیات را برابر با اندیشههای نزاریه تاویل میکنند.
برخی از مباحث قرآنی باطنیان عبارتند از:
وحیانیت قرآن؛
یکی از مباحث مهم قرآنی بحث وحیانیت قرآن است. در نگاه باطنیان واسطه در وحی که مردم او را به عنوان جبرئیل میشناسند همان عقل پیامبر است. عقل آن حضرت خاستگاه شکل گیری معارفی است که پیامبر از آنها به قرآن یاد میکند.
تفسیر قرآن
فقه اسماعیلیه
شریعت مداری اسماعیلیه
در عصر فاطمیان اسماعیلیه شریعت مدار بودند و انجام واجبات را شرط ایمان میدانستند. قاضی نعمان ایمان را اقرار، تصدیق و عمل میخواند و به استناد آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یوحَى إِلَی أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیلٌ لِلْمُشْرِکِینَ» (فصلت/6) ترک واجبات را بیایمانی و کفر معرفی میکرد.[42]
قاضی نعمان در راستای نمایاندن شریعت مداری اسماعیلیه کتاب الایضاح و دعائم الاسلام را که از معتبرترین کتب فقهی اسماعیلیه است به رشته در آورد.
المستنصر بالله دوازده جوانمردی برای نزاریان بیان میکند او در جوانمردی نهم به روزه اشاره میکند: «جوانمردی نهم آن است که تمام سال در روزه باشید چنان که اهل ظاهر یک ماه از سال روزه دارند. در این مدت باید ریاضت کشید و مراقبت بسیار داشت از صفات بد حذر کرد و افعال قبیح و عمل بد و شیطانی نداشت. روزه چشم نگاه دارد چشم بد را از نامحرم، روزه گوش نگاه دارد گوش را از غیبت شنیدن، روزه زبان نگاه دارد زبان را از فحش و غیبت کردن، روزه دل دل را نگه دارد از شک، روزه پا نگاه دارد پای خود را از قدم ناجا، روزه دست نگه دارد از خیانت همه اعضای خود را ...[43]
در فقه اسماعیلی نرای پیشوایی زنان و دختران روا است: «در جماعت خانه زن میتواند در دعاء پیشوایی مردان کند»[44]
نزاریان چون دیگر مسلمانان زکات میدهند با این تفاوت که ایشان زکات را به امام حاضر میرسانند و مبالغ جمع آوری شده در ساخت موسسات آموزشی، بهداشتی، اقتصادی و... هزینه میگردد. نزاریان نماز، دعاء، رحمت و درود را از معانی صلوه میشناسند. به باور ایشان صلوه در دو آیه قرآن به معنای نماز به کار رفته که در هیچ یک، نماز دارای رکوع و سجود نیست مانند نماز میت و نماز پرندگان:
«وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ» (توبه/84)
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ» (نور/41)
نزاریان این نماز را از گذشته بر پا داشته و اکنون نیز آن را بر پا میدارند: «جائی که صلوه در معنی نماز آمده است ما آن نماز را نه فقط در ماضی بر پا کردهایم بلکه در حال هم نمونه عملی، ثمره و حکمت عملی تاویلیاش در مذهب ما موجود است»[45]
صلوه به معنای دعا نیز در جماعت خانهها هر روز تکرار میشود: «جائی که صلوه در معنی دعاء آمده است آن دعاء را همواره ما در جماعت خانه میخوانیم به عبارت دیگر عبادت و بندگیای که ما در جماعت خانه میکنیم اگر به اعتبار دعاء است به اعتبار دیگر نماز هم است چنان که صلوه هم دعا و هم نماز است، چرا که در این روح و غرض غایی نماز بکلی موجود است».[46]
محمد جعفر شاه پهلواروی نیز در این باره مینویسد: «ما معمولاً نماز را چیز سفت و جامد میپنداریم که کلماتش معین و حرکاتش مقرر است. در این شکی نیست که بهترین طریق ادای نماز آن است که حضرت محمد(ص) فرمودهاند ولی این درست نیست که گوئیم که طرق دیگر باطل است»[47]
نماز (دعاء) نزاریان ایران
نزاریان دعاء را واجب عینی میدانند. به باور ایشان هر فرد نزاری یک دفعه صبح و دو دفعه بعد از ظهر باید دعا بخواند.
دعاء نزاریه شش قسمت دارد که در هر قسمت بسم الله الرحمن الرحیم در ابتدا و جمله اللهم لک سجودی و طاعتی در پایان آورده میشود. در دعای نزاریه سوره فاتحه یک دفعه در قسمت اول دعا آورده میشود و یک دفعه در قسمت پایانی دعا. و در قسمت دوم، سوم، چهارم و پنجم به ترتیب آیاتی از سوره نساء، یس، مائده، فتح و انفال آورده میشود.
کامل دعای نزاریه ایران این گونه است:
اللهم یا مولانا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ
إِیاکَ نَعْبُدُ وَإِیاکَ نَسْتَعِینُ
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلا الضَّالِّینَ (فاتحه/1-7)
سجد وجهی الیک و توکلت علیک من قوتی و انت عصمتی یا رب العالمین، اللهم صل علی محمد المصطفی و علی علی المرتضی و علی ائمه الاطهار و علی حجه الامر صاحب الزمان و العصر امامنا الحاضر الموجود مولانا شاه کریم الحسینی.
اللهم لک سجودی و طاعتی.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ (نساء/59) وَکُلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (یس/12)
اللهم یا مولانا انت السلام و منک السلام و علیک الف السلام حینا ربنا بالسلام و ادخلنا دار السلام تبارکت ربنا و تعالیت یا ذوالجلال و الاکرام. اللهم یا مولانا منک مددی و علیک معتمدی ایاک نعبد و ایاک نستعین. یا علی بلطفک ادرکنی لا اله الا الله محمد رسول الله علی امیرالمومنین علی ؟ مولانا شاه کریم الحسینی.
اللهم لک سجودی و طاعتی
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (مائده/67)
لا اله الا الله الحی القیوم لا اله الا الله ملک الحی المبین. لا اله الا الله ملک الحق الیقین. لا اله الله الله مالک یوم الدین. لافتی الله علی لاسیف الا ذوالفقار. توسلوا عند المصائب به مولاکم الحاضر الموجود شاه کریم الحسینی.
اللهم لک سجودی و طاعتی
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَکَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا ینْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا (فتح/10)
اللهم اغفر لنا ذنوبنا و ارزقنا و ارحمنا بحق رسلک المقربین و ائمتک المطهرین و بحق مولانا و امامنا الحاضر الموجود شاه کریم الحسینی.
اللهم لک سجودی و طاعتی.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (انفال/27)
ربنا اغفر لنا ذنوبنا و سهل امورنا و ارزقنا و ارحمنا انک علی کل شی قدیر. یا علی یا محمد یا محمد یا علی.
یا امام زمان یا مولانا انت قوتی و انت سندی و علیک اتکالی یا حاضر یا موجود یا شاه کریم الحسینی انت الامام الحق المبین.
اللهم لک سجودی و طاعتی
بسم الله الرحیم الرحیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ
إِیاکَ نَعْبُدُ وَإِیاکَ نَسْتَعِینُ
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلا الضَّالِّینَ (فاتحه/1-7)
اللهم بحق محمد المصطفی و علی المرتضی و الفاطمه الزهراء و الحسن و الحسین اللهم بحق مولانا علی، مولانا حسین، مولانا زین العابدین، مولانا الباقر، مولانا جعفر صادق، مولانا اسماعیل، مولانا محمد بن اسماعیل، مولانا وفی احمد، مولانا تقی محمد، مولانا رضی الدین عبدالله، مولانا محمد المهدی، مولانا القائم، مولانا المنصور، مولانا المعز، مولانا العزیز، مولانا الحاکم بامر الله، مولانا ظاهر، مولانا مستنصر بالله، مولانا نزار، مولانا هادی، مولانا مهتدی، مولانا قاهر، مولانا علی ذکره السلام، مولانا اعلا محمد، مولانا جلال الدین حسن، مولانا علاء الدین محمد، مولانا رکن الدین خورشاه، مولانا شمس الدین محمد، مولانا قاسم شاه، مولانا اسلام شاه، مولانا محمد بن اسلام شاه، مولانا مستنصر بالله، مولانا عبدالسلام شاه، مولانا غریب میرزا، مولانا ابوذر علی، مولانا مراد میرزا، مولانا ذوالفقار علی، مولانا نور الدین علی، مولانا خلیل الله علی، مولانا نزار علی، مولانا سید علی، مولانا حسن علی، مولانا قاسم علی، مولانا ابولحسن علی شاه، مولانا خلیل الله شاه، مولانا شاه حسن علی شاه، مولانا آقا علی شاه، مولانا سلطان محمد شاه و بحق مولانا و امامنا الحاضر الموجود شاه کریم الحسینی ارحمنا اغفر لنا انک علی کل شیئی قدیر و الحمد لله رب العالمین شاه دیدار.
اللهم لک سجودی و طاعتی.
شفاعت
اسماعیله شفاعت گناهکاران را باور دارند اما شفاعت را مشروط به گرویدن به پیامبر و عترتش، عمل به آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...» و ایمان زبانی و قلبی میدانند.
به باور ایشان گناهکاران پس از کیفر مناسب مورد شفاعت قرار میگیرند و از عذاب الهی رهایی مییابند و آنان که به صدق نگرویدهاند و فرمان ائمه دین را نبردهاند و امام خویش را نشناخته باشند مخلد در دوزخ خواهند بود.[48]
جماعت خانه
باطنیان مراسم عبادی خویش را در جماعت خانه انجام میدهند. آنها ورود غیر اسماعیلی به جماعت خانه را اجازه نمیدهند: «کسی از برادران غیر مسلمان غیر اسماعیلی که میخواهد به جماعت بیایی آیا ممکن است که شرایط و آداب و رسوم جماعت خانه را چنان بجا آرد که یک اسماعیلی بجا میآورد؟ اگر این برای او ممکن نیست آمدنش به جماعت خانه سودی ندارد لذا نیامدنش بهتر است... در لفظ جماعت خانه مفهوم و مطلب عبادت عیان نیست بلکه نهان است، چرا که این جماعت خانه است یعنی خانه جماعت که برای همگان نیست بلکه مخصوص بجماعتی است... خلاصه کلام این است که جماعت خانه فقط برای مریدان امام حاضر مخصوص است».[49]
اندیشههای قرآنی اسماعیلیه
باطنیان چون دیگر فرقههای اسلامی به قرآن و مباحث قرآنی بسیار توجه دارند. در میان اسماعیلیه شخصیتهای شناخته شدهای چون قاضی نعمان، سجستانی، حمید الدین کرمانی، مؤید شیرازی و... دانشهای قرآنی را به بحث نشسته و مبانی و مستندات قرآنی و عقلی نظریات خود را مطرح میکنند و از خرده گیریهای ستیزه جویان پاسخ میگویند.
برخی از مباحث مهم قرآنی باطنیان عبارتند از:
وحیانیت قرآن:
اسماعیلیه نگاه خاصی به وحی و جبرئیل دارند و باورهای ایشان با دیگران متفاوت است. تحلیل اسماعیلیان از وحی، نشان از قرابت باور ایشان با تحلیل عقلانی فلاسفه دارد. در نگاه اسماعیلیه جبرئیل موجودی جداگانه، تجسّم یافته و مرکب از جسم لطیف یا کثیف نیست، بلکه چنان که آیات قرآن مانند «فأرسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویاً» و «و لوجعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً» میگوید: ملائکه جسم نیستند و به اجسام شباهت ندارند. بنابراین آنچه بر پیامبر آیات را نازل کرده است و در عرف جبرئیل نامیده میشود در حقیقت همان عقل پیامبر است که خاستگاه شکل گیری آن معارفی است که پیامبر از آنها به قرآن تعبیر میکند. علی بن محمد ولید، دانشمند برجسته اسماعیلیه در راستای اثبات باور اسماعیلیه به آیات قرآن استدلال میکند؛ او ادعا میکند خداوند در قرآن چگونگی نزول قرآن را بر قلب پیامبر روشن ساخته است. در آیات «نزل به الروح الأمین. علی قلبک لتکون من المنذرین. بلسان عربی مبین» خداوند خبر میدهد که وحی را بر قلب پیامبر القا کرده است؛ نه بر سمع ایشان، و از پیامبر خواسته است این وحی را به زبان عربی برای کسانی که او پیامبر ایشان است بیان کند چنان که خداوند فرموده: «و ما أرسلنا من رسول إلاّ بلسان قومه».
پر واضح است که خداوند به تورات و انجیل بر موسی و عیسی وحی کرد و آنها تورات و انجیل را به زبان قوم خویش یعنی عبرانی و سریانی در آوردند و گفتههای خویش را اخبار مراد خداوند خواندند. این مطالب نشان میدهد که آنچه بر قلب انبیای الهی نازل شده است معانی بود، و پیامبران خود آن معانی را در قالب الفاظ عربی و عبرانی و سریانی درآورده اند.[50] به اعتقاد اسماعیلیه نام گذاری آنچه پیامبران خود ساخته اند به «کلام الله» مَجاز نیست، بلکه عین حقیقت است، چنان که در مثالهای عرفی چنین است. اگر پادشاهی که خود با لغات بسیاری آشناست به گروهی که از نظر لغت با یکدیگر اختلاف دارند دستوری دهد و آنها هر یک با لغت خود آن دستور را بسازند و مطرح کنند، نمیتوان این لغات متفاوت را کلام خدا ننامید، بلکه هر یک از این لغات، به حقیقت کلام خدا خوانده میشود.[51] ناصر خسرو نیز در بحث «قرآن گفته خداست یا آفریده او» ادعا میکند قرآن پیش از نزول بر پیامبر مخلوق نبود، اما پس از تصرف پیامبر و تبدیل آن به کلمات و حروف و... مخلوق گشت: «و گوییم که قرآن آفریده است؛ بدین روی که امروز در مصحفها نوشته شده است. سورههاست مرکب از آیات، و آیتها مرکب است از کلمات، و کلمات مرکب است از حروف. و چیزی که او مرکب باشد از چیزهای بسیار او مخلوق باشد، پس امروز آنچه در مصحفها نوشته است مخلوق است، و چون بر دل رسول(ص) فرود آمد مخلوق نبود، و لکن چون رسول، به فرمان خدای مر آن را به زبان تازی بگفت مخلوق گشت، از بهر آن که رسول مخلوق بود و مخلوق جز بر مخلوق قادر نشود. اگر امروز قرآن مخلوق نیستی خلق بدان قادر نشدی و بدان واقف نبودی پیش از آن که رسول، مرقرآن را به زبانهای تازی بگفت مر آن را به نفس صاف خود پذیرفته بود و بسیط بی حروف و بی کلمات بود، امروز مخلوق است.»[52]
تحریف قرآن
اسماعیلیه چون دیگر مذاهب اسلامی تحریف به کمی یا زیادی قرآن را منکرند. آنها تحریف را به لفظی و معنوی تقسیم میکنند. تحریف لفظی را برنمیتابند و تحریف معنوی را باور دارند.
ابوحاتم رازی در نفی تحریف لفظی مینویسد: «در قرآن هیچ گونه تغییری و تبدیلی و کاهشی و افزایشی صورت نگرفته است؛ زیرا نقل قرآن بر خلاف خبرهایی که یک یا دو یا سه نفر نقل میکنند، متواتر است، و امکان بروز کاهش و افزایش در آیات نیست. آیات قرآن را چنان که مسلمانان میشنیدند کافران نیز میشنیدند، قصههای قرآن در منظر و مرآی کفار قریش و اهل کتاب بود و حقیقت این آیات پس از نزول قرآن بروز و ظهور مییافت و راستی ادعای پیامبر و سخنان او اثبات میشد. سپس قرآن را با این ویژگیها تمام امّت نقل میکردند؛ در نتیجه در آیات قرآن هیچ گونه تغییری چه به کمی و چه به زیادی رخ نمی داد.»[53]
موید شیرازی در اثبات تحریف معنوی میگوید: «مسلماً در آیات قرآن تحریف رخ داده است، اما این تحریف در الفاظ و واژگان نیست، بلکه در معنایی است که غرض سخن است؛ برای نمونه در آیه شریفه «و کذلک جعلناکم امّة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً» تحریف صورت گرفته است و عدهای «امة وسطاً» را کسانی میدانند که «لااله الا الله» میگویند، در صورتی که «امّة وسطاً» ائمه هستد. و همچنین هر کسی اهل مباهله در آیه شریفه را تمام مردم بداند آیه را تحریف کرده است: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثمّ نبتهل» (آل عمران/67).»[54]
بر این اساس اسماعلیله فقهای مذاهب را تحریف گران آیات میخوانند و ایشان را به بدفهمی آیات قرآن متهم میکنند، هر چند ادعا میکنند فقها الفاظ قرآن را درست فهمیدهاند.[55]
[1] . قمی، ابوخلف، المقالات و الفرق/80 و نوبختی، فرق الشیعه/67-68.
[2] . اخبار القرامطه، سهیل زکار 1/109-110.
[3] . برای نمونه مصطفی غالب نزاری قاسم شاهی است و عارف تامر نزاری محمد شاهی.
[4] . از فدایی که در روستای دیز باد مدفون است چندین نسخه خطی بر جای مانده است که کشف الحقایق، دانش اهل بینش، حدیقه المعانی و هدایه المومنین الطالبین شماری از آن آثار هستند.
[5] . البته این بی توجهی شاید از این جهت باشد که آنها کلام نزاریه را چون دیگر اسماعیلیه میدانند و بنابر این نیازی به طرح مباحث کلامی نمیبینند. افزون بر این پنهان کاری آنها ، کلام ایشان را از نقد و ارزیابی مصون داشته است و بنابر این نیازی به پاسخ گویی احساس نکردهاند.
[6] . رسائل اخوان 3/513.
[7] . مطلوب المومنین /268-269.
[8] . محمد بن زین العابدین فدائی، هدایه المومنین الطالبین /22.
[9] . الرساله الجامعه /20.
[10] . کلام پیر /96-97.
[11] . ملل و نحل 1/176-177.
[12] . کلام پیر/18-19.
[13] . پسر ارشد آقا خان دوم
[14] . خطابات عالیه /1.
[15] . هفت باب بابا سیدنا/222.
[16] . تاج العقائد /58.
[17] . تاج العقائد/51.
[18] . دامغ الباطل 1/164.
[19] . اسماعیلیه و قرامطه/126.
[20] . پندیات جوانمردی از موعظات المستنصر بالله
[21] . کلام پیر/116.
[22] . تصورات، تصحیح ایوانف در پایان نامه بدخشانی/47-48.
[23] . ابویعقوب /120.
[24] . دامغ الباطل1/76-77.
[25] . اربعه کتب اسماعیلیه/168.
[26]. شهرستانی، ملل و نحل 1/171-172.
[27] . علی بن محمد الولید، دامغ الباطل/152-159.
[28] . کلام پیر/124-125.
[29] . المجالس المستنصریه/105-106، دامغ الباطل/99-100..
[30] . دامغ الباطل 1/52-53.
[31] . شرح الاخبار 1/253-254.
[32] . شرح الاخبار 1/262-263
[33] . قاضی نعمان ، شرح الاخبار 1/202-203.
[34] . شرح الاخبار 2/337.
[35] . دیوان ناصر خسرو/271-272.
[36] . کلام پیر/122.
[37] . سی و شش صحیفه/4-5.
[38] . قاضی نعمان، الهمه فی آداب اتباع الائمه/53.
[39] . محمد زین العابدین خراسانی فدائی، هدایه المومنین الطالبین/17.
[40] . راحه العقل 23/25.
[41] . کلام پیر/33-34.
[42] . دعائم الاسلام 1/3.
[43] . پندیات جوانمردی/65.
[44] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/8.
[45] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/22.
[46] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/22.
[47] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/25.
[48] . کلام پیر/116-118.
[49] . نصیر الدین نصیر هونزائی، هشت سوال/12-13.
[50] . علی بن محمد الولید، دامغ الباطل و حتف المناضل 2/148.
[51]. علی بن محمد الولید ، همان 149.
[52] . ناصر خسرو، وجه دین/58.
[53] . ابوحاتم رازی، اعلام النبوه/224.
[54] . هبه الله شیرازی، المجالس المویدیه (المئه الاولی)/88-89.
[55] . هبه الله شیرازی، المجالس المویدیه (المئه الاولی)/14.