در بحث از فاطمیان اسماعیلى اشاره شد که فرقه دروزى از مذهب اسماعیلیه انشعاب یافته است که به دلیل غلوى که در این فرقه وجود دارد، معمولا همراه با دیگر فرقه هاى غالى ذکر مى شود.
در زمان حکومت الحاکم بامرالله (۳۷۵ – ۴۱۱ ق ) ششمین خلیفه فاطمى ، گروهى از اسماعیلیان درباره الحاکم غلو کردند و او را به درجه خدایى رساندند. این گروه پس از مرگ الحاکم بر آن شدند که او غایب شده و روزى به میان مردم باز خواهد گشت . اینان فرقه دروزى نامیده مى شوند. این فرقه در مصر پدید آمد و در سوریه رشد کرد و بعدها در لبنان نیز پیروانى یافت و هم اینک پیروان مذهب دروزى در کشورهاى سوریه و لبنان زندگى مى کنند. طبق آمارى که در اواسط قرن بیستم گرفته شده جمعیت دروزیان در حدود دویست هزار نفر بر آورد مى شود.
مشهور است که مؤ سس فرقه دروزى به نام درزى بوده است . درزى به معنى خیاط است و گفته شده است که نام اصلى درزى ، محمد بن اسماعیل ملقب به نشتکین بوده است و احتمالا به دلیل شغلش به درزى مشهور شده است . درزى ایرانى الاصل و پیرو مذهب اسماعیلى بود. او در سال ۴۰۸ ق . به مصر رفت و با حمزه بن على زوزنى که ایرانى الاصل و از مقربان الحاکم بود، طرح دوستى ریخت و به یارى او به دربار الحاکم راه یافت . سپس مذهب دروزى را با کمک حمزه و حمایت الحاکم پایه ریزى کرد و کتابى در این باره نوشت و به تبلیغ این مذهب در قاهره پرداخت . بر اساس نظریه او، الحاکم تجسم خداوند و عقل کلى بود و باید مورد عبادت واقع مى شد، مردم قاهره پس از شنیدن سخنان درزى بر علیه او شورش کردند و او ناگزیر به سوریه گریخت و در آنجا کشته شد. پس از شورش مردم بر علیه درزى ، حمزه از سوى الحاکم ماءمور ادامه کار شد. حمزه اعلام داشت که از ابتدا او نماینده الحاکم در امور مذهبى بوده است و درزى به دروغ ادعاى نمایندگى الحاکم را کرده است . امروزه نیز دروزیان معتقدند که هدف درزى در تبلیغاتش ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و بدنام کردن مذهب آنان بوده است و لذا خود دروزیان او را به قتل رساندند و از این رو آنها ترجیح مى دهند که به جاى دروزى به آنها موحدون گفته شود. حمزه سعى کرد تا مذهب دروزى را بر اساس مبانى عرفانى و اسماعیلى و به شکل عمیقتر سازماندهى کند. بدین منظور او از اصل تجلى استفاده کرد و اعلام داشت که خداوند و صادرات اولیه ، یعنى عقل کلى و نفس کلى ، در انسانها تجلى مى کنند.
بدین ترتیب خداوند در الحاکم تجلى کرده است ، همان طور که قبلا در انبیا و اولیاى الهى دیگرى تجلى کرده بود، و الحاکم آخرین تجلى خداوند است . حمزه خود را تجلى عقل کلى معرفى کرد. او به منظور تبلیغ مذهب جدید سازمانى را تاءسیس کرد و اصول عقاید مذهب دروزى را بر اساس همان سازمان شکل داد. ارکان این سازمان عبارت اند از:
۱٫ عقل ، که حمزه بن على تجلى اوست . تجلى عقل را امام اعظم ، انسان حقیقى و قائم الزمان نیز مى نامند.
۲٫ نفس یا روح کلى ، که اسماعیل بن محمد تمیمیه تجلى اوست . او دانش را از امام اعظم دریافت مى کند.
۳٫ کلمه ، که محمد بن وهاب (یا وهیب ) قرشى است .
۴٫ مقدم یا پیشرو، که جناح الایمن (بال سمت راست ) نیز نامیده مى شود. او سلمه (یا سلامه ) بن عبدالوهاب است .
۵٫ تالى یا پیرو که جناح الایسر (بال سمت چپ ) نیز خوانده مى شود. او ابوالحسن على بن احمد سموکى (یا سموقى ) مشهور با بهاءالدین مقتضى و الضیف (مهمان ) مى باشد.
پس
از این پنج رکن ، مبلغین ، ماءذونین (کسانى که اجازه تبلیغ داشتند) و
مکاسرین (متقاعدکنندگان ) مطرح مى شوند و در آخرین مرحله معتقدان عامه قرار
مى گیرند.
پس از مرگ الحاکم در سال ۴۱۱ ق ، حمزه اعلام کرد که او غایب شده تا پیروان
خود را آزمایش کند و به زودى باز خواهد گشت . پس از مدتى یعنى در اواخر سال
۴۱۱ ق . خود حمزه نیز غایب شد و بهاءالدین مقتنى (پیرو) واسطه میان امام
غایب (حمزه ) و پیروانش اعلام شد.
پس از مرگ الحاکم ، طرفداران مسلک او به تدریج در مصر رو به کاهش نهاد، ولى بر عکس در سوریه رشد کرد و موجى از انقلاب و شورش در میان روستاییان و دهقانان ایجاد کرد و کنترل بسیارى از مناطق کوهستانى به دست آنان افتاد. در سال ۴۲۳ ق . امیر انطاکیه با همکارى امیر حلب گروهى از روستاییان را که از مناطق مجاور حلب در جبل السماک اجتماع کرده بودند، سرکوب کرد. مقتنى در این زمان در دو جبهه مى جنگید. جبهه نخست در مقابل حاکمان وقت و جبهه دیگر در برابر دیگر مدعیان رهبرى دروزى ها همچون ابن کردى بود. همین دو جنگ باعث فروکش کردن تدریجى انقلاب روستاییان سوریه شد. سرانجام مقتضى در سال ۴۲۵ ق . مانند حمزه ناپدید گردید، اما تا سال ۴۳۴ ق . براى طرفدارانش نامه مى نوشت . از زمانى که مقتضى پنهان شد براى دروزیان سوریه دوره تازه اى آغاز گردید که تاکنون ادامه دارد و آن انتظار همراه با صبر و بردبارى براى بازگشت الحاکم و حمزه است . بدین ترتیب دروزیها جامعه بسته اى را تشکیل دادند و از ازدواج و مراوده با سایر فرقه ها اکراه داشتند و عقاید خود از پنهان نگاه مى داشتند و در صدد تشکیل حکومتى محدود در مناطق زندگى خود بودند، در خلال سالیان دراز که دروزیان چنین وضعیتى داشتند، نوعى تشکیلات تازه مذهبى به وجود آمد که با تشکیلات زمان حمزه متفاوت بود. بر اساس این تشکیلات ، جامعه دروزى به دو بخش تقسیم شده است : یکى جامه عاقلان و دانشمندان که به حقایق ایمان دست یافته اند.
دیگر جامعه جاهلان و مردم عادى که به حقایق ایمان وارد نشده اند. هر دروزى بالغى که از امتحانات که از امتحانات متعدد در طول زندگیش موفق بیرون آید و خود را با ارزشهاى مذهب درزى وفق دهد مى تواند وارد حقایق ایمان شود و به جامعه عاقلان و عالمان بپیوندد. از این پس او باید نمازهاى روزانه را به طور مرتب ادا کند و روزه ماه رمضان را به جا آورد و از مسکرات و دروغ و دزدى و دشمنى با هم کیشان خود و مواردى از این قبیل پرهیز کند. عاقلان داراى لباسهاى مخصوص و دستارهاى سفید هستند و موظف به خوشرفتارى با مردم و رعایت زهد و مطالعه آثار مذهبى و فراگیرى عقاید و احکام مذهبى خویشند. جامعه جاهلان که توده مردم دروزى هستند موظف به رعایت این امور نیستند و لذا مردمى که در همسایگى دروزیها زندگى مى کنند، آنان را مردمى عیاش و شهوت ران و میگسار مى دانند. این تقسیم بندى هم اینک نیز در جامعه دروزى رایج است .
دروزیان تغییر دین و مذهب را جایز نمى دانند و معتقدند هر کس باید در دین و مذهب خویش باقى بماند. آنان حتى با مسلمان شدن غیر مسلمان و دروزى شدن غیر دروزى نیز مخالفند. دلیل آنان این است که در همه ادیان و مذاهب جوهر توحید وجود دارد و آنها تجلیات حقیقت واحدند. در نتیجه روى گردانى از مذهب خود را نتیجه جهل فرد به آیینش مى دانند و لذا به همه انسانها توصیه مى کنند که در دینشان بیشتر تاءمل و تدین ورزند و به او امر و نواهى آیین خود بیشتر عمل کنند.در واقع دروزیان به نسخ ادیان الهى اعتقاد ندارند و بر آن اند که خداوند به وسیله هر پیامبر دینى خاص براى مردمى خاص فرستاده است . این دیدگاه تقریبا شبیه راءى یهود است که معتقدند خداوند دین یهود را براى قوم بنى اسرائیل فرستاده است و آنها باید همیشه پیرو این دین باشند. نتیجه این دیدگاه نفى تبلیغ دین خودى براى دیگران و عدم پذیرش پیروان جدید است .
از جمله عقاید فرقه دروزى ، یا دست کم عقیده اکثر دروزیان ، تناسخ مى باشند. بر این اساس ، آنان معتقدند که روح انسان پس از مرگ و جدا شدن از بدن انسان مرده وارد بدن انسان دیگرى مى شود. از این رو، آنان تعدد ارواح را ثابت مى دانند و معتقدند کسانى که در زمان حمزه به مسلک دروزى ایمان آورده اند، روحشان پس از مرگ در یک دروزى دیگر حلول خواهد کرد. از آنجا که به اعتقاد دروزیان بدن براى روح به منزله لباس (قمیص ) است ، و روح دائما لباسى را کنده ، لباس دیگرى مى پوشد، لذا آنها از تناسخ به عنوان ((تقمص )) نام مى برند.
شیخ مرسل نصر، رئیس مذهبى فرقه دروزى در زمان حاضر این فرقه را چنین معرفى مى کند: فرقه موحدون فرقه اى اسلامى و معتقد به خدا و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و قرآن و امامت امامان معصوم امامیه تا امام صادق علیه السلام و پس از او امامت فرزند ارشد او اسماعیل و سپس امامان بعدى فاطمیان تا الحاکم مى باشد.
تفاوت دروزیان با فاطمیان اسماعیلى این است که فاطمیان پس از الحاکم به امامت الظاهر و المستنصر تا العاضد لدین الله ، یعنى چهاردهمین امام فاطمى ، معتقد شدند، اما دروزیان غیبت الحاکم را باور کردند و از داعیان و مبلغان دعوت الحاکم همچون حمزه بن على زوزنى پیروى کردند. الحاکم در زمانى مى زیست که جامعه اسلام از جنبه هاى دینى ، علمى ، اقتصادى و سیاسى در نابسامانى و هرج و مرج به سر مى برد. از این رو او به منظور نجات مسلمانها از وضعیت نامطلوب به اصلاحات وسیع در ابعاد مختلف و به خصوص بعد دینى و مذهبى پرداخت .
اما خلفاى عباسى که رقیب فاطمیان بودند، براى مقابله با اقتدار او این شایعه را مطرح کردند که الحاکم خود را خدا مى داند. الحاکم به منظور اصلاح امور، افرادى را ماءمور تبلیغ اصلاحات مذهبى و احیاى سنتهاى اسلامى کرد که مهمترین آنها حمزه بن على بن احمد زوزنى بود. او چهار نفر دیگر را ماءمور یارى حمزه کرد که مجموعا پنج رکن اصلاحات مذهبى بودند. اما گروهى از افراد مرتد همچون درزى به تحریف تبلیغات این گروه پرداختند. در نتیجه میان این دو گروه نزاع و درگیرى رخ داد که به قتل درزى انجامید.
دروزیان در احکام عملى از فقه حنفى تقلید مى کنند. فقه حنفى که یکى از چهار مکتب فقهى اهل سنت است ، توسط حکومت عثمانى در سوریه و لبنان رایج گردید. البته علماى فرقه دروزى در چند مساءله با فقه حنفى ، بلکه با دیگر مذاهب فقهى نیز، اختلاف دارند. برخى از این موارد عبارت اند از: از نفى تعدد زوجات ، اجراى طلاق به وسیله قاضى ، عدم جواز رجوع زوج به زوجه پس از طلاق ، و عدم جواز ازدواج دختر قبل از پانزده سالگى .
پس از حمزه و یارانش تا زمان حاضر چند عالم بزرگ در میان دروزیان ظهور کرده است که بزرگترین آنها امیر رسید جمال الدین عبدالله تنوخى (۸۲۰ – ۸۸۴) است . از او آثار زیادى بر جاى مانده است و افراد بسیارى از درسها و مواعظ او استفاده کرده اند. اخلاق و زهد مهمترین بعد شخصیتى تنوخى است .
فرد دیگر شیخ محمد ابوهلال ملقب به شخى فاضل (۹۸۷ – ۱۰۵۰ ق ) است که شخصیتى همچون تنوخى داشته است . او شاعرى زبردست بوده و اشعارى در وصف خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت او علیه السلام و اهل عرفان سروده است . گفته مى شود او نیز آثار متعددى داشته است که اکثر آنها اعم از نثر و نظم از بین رفته است . از جمله علما و شعراى روزوى شیخ على فارسى (م ۱۱۶۷ ق ) مى باشد.
پس از وفات امام صادق علیه السلام طبق اظهار نظر نوبختی در فرق الشیعه، شیعیان به شش فرقه: ناووسیه، اسماعیلیه ویژه، مبارکیه، سمیطیه، فطحیه، و موسویه تقسیم شدند. [1] از میان این گروهها مبارکیه، گروهی بودند که میگفتند: امامت در نسل اسماعیل باقی مانده و بعد از وی امامت به محمد بن اسماعیل[2] و سپس فرزندان او رسیده است.
بعدها این گروه در مصر و شمال آفریقا، حکومت فاطمی را تأسیس کردند که خلفایشان ادعای امامت داشتند. یکی از این خلفاء الحاکم بامر الله بود که (حمزة بن علی درزی) را به شام فرستاد تا ریاست دعوت اسماعیلیه را در آن منطقه به عهده بگیرد. درزی در مدت کوتاهی به ترویج مذهب اسماعیلی در منطقه شام پرداخت، ولی وقتی در سال 411 ه .ق خبر وفات الحاکم بالله به وی رسید، وی آن را منکر شد و گفت: الحاکم بالله غایب شده و باز خواهد گشت، و بدین وسیله فرقه دروزیه که انشعابی از اسماعیلیه بود، را بنیان نهاد.[3]
بعدها چون این فرقه کتب و آثار مذهبی و کلامی خود را از دیگران مخفی نگه میداشتند، اقوال مختلفی در مورد آنها و اعتقاداتشان، مطرح شد و تاکنون توصیف روشنی از مذهب و مرام آنها ارائه نشده است، به گونهای که استاد آیت الله سبحانی، در کتاب المذاهب الاسلامیه، مینویسد: (چون اعتقادات دروزیه در خفاء و کتمان است... ما از کسانی هستیم که در مورد این طایفه چیزی نمیگوییم تا احوال آنها روشن شود.)[4] با این همه میتوان طبق مطالبی که در کتابهای مختلف در مورد آنان ذکر شده قضاوت کرد و انتقادات کلی را به صورت ذیل معروض داشت.
1. حلول میگویند: (درزی نخستین کسی است که قایل به (الوهیت) الحاکم بامر الله خلیفه فاطمی شد و میگفت که: عقل کلی در آدم ابوالبشر حلول کرد و به صورت او تجسّد یافت و از وی به دیگر انبیاء انتقال مییابد تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ائمه و خلفای فاطمی رسید..)[5] بعد از او دروزیه معتقد شدند که: الحاکم بالله (375 411) صورت ناسوتی خداوند است و او خدای واحد و فرد و صمد و منزه از ازواج و عدد است و موحد دروزی کسی است که اقرار کند در آسمان و زمین جز او خدایی نیست و او را به صفات: مولانا، مولانا سبحانه، لامعبود سواه، لیس له شبه فی الجسمانیه و لا ضدفی الجرمانیین و لا کفو فی الروحانیین و... توصیف کند.[6]
بنابراین دروزیه علاوه بر عقیده حلول خداوند در جسم آدمی که ا زحیث عقلی و فلسفی مردود و جزء عقاید خرافی به شمار میرود، به تشبیه، تجسیم و ... نیز اعتقاد دارند و نمیتوان آیین آنان را جزو آیینهای توحیدی به شمار آورد. و این که خود را گاهی موحد مینامند به این دلیل است که میگویند: تنها کسی که خداست، الحاکم بامر الله است.[7]
2 . تناسخ دومین مطلبی که به دروزیه نسبت داده میشود، عقیده تناسخ است که حتی شخصی چون بستانی که سعی در دفاع از فرقه دروزیه دارد در دایرة المعارف خود انتساب این عقیده به دروزیه را قبول دارد.[8] طبق این اعتقاد نیکان به صورت زیبا متناسخ میشوند، اما بدان به صورت سگان درمیآیند.[9] و از این عمل تعبیر به (تقمّص) میکنند. و میگویند: تعداد ارواح محدود و معدود است و جسد انسانی حکم لباس را دارد و این ارواح به هنگام مرگ از این لباس خارج شده به لباس دیگر درمیآیند. علاوه بر نقدهایی که در کتابهای کلامی بر عقیده تناسخ وارد شده، این نقد هم وارد است که طبق اعتقاد فوق باید نفوس انسانی ثابت باشند و در جهان افزایش جمعیت نداشته باشیم، و اگر قبول کنیم که روح انسانهای بدکار بعد از مرگ در جسد سگان در میآید، باید در طول زمان از تعداد جمعیت انسانها هم کاسته شود، در حالی که این برخلاف واقعیت موجود است: زیرا نه تنها از تعداد انسانها کاسته نمیشود، بلکه هر روز بر تعداد آنها افزوده میشود.
3 . اسقاط تکالیف گفته شده است که درزی بنیانگذار مذهب دروزیه به نوعی مروج اباحیگری بوده و میخواری و ازدواج با محارم را جایز شمرده است.[10] ولی در سایر کتب فرق و مذاهب به این مطلب چندان تأکید نشده و گفته شده است که دروزیان به سقوط تکالیف اسلامی از قبیل نماز، روزه، زکات، حج و ... اعتقاد دارند و مثلاً میگویند: روزه باطنش همان سکوت
است چنان که در قرآن کریم میگوید: (فکُلی و اشربی و قرّی عیناً
فامّاترینَّ من البشر احداً فقولی انّی نذرتُ للرحمن صوماً ...:[11]بخور،
بنوش و چشمت را روشن دار و هر گاه کسی از انسانها را دیدی، بگو: من برای
خداوند رحمان روزهای نذر کردهام، بنابراین امروز با هیچ انسانی سخن نمیگویم).
چنین تحریف و تأویلها از قرآن دلیل بر باطنیگری و نوعی اباحیگری مؤمنین به آیین دروز است و آنان را از جرگه مسلمین خارج میکند و دیگر نه از حیث اعتقاد و نه از حیث عمل نمیتوان آنان را مسلمان نامید.
4 . تقسیم جامعه به دو صنف از دیدگاه دروزیه، کسانی که متدین به آیین دروز هستند به دو صنف تقسیم میشوند:
الف) (عقال): اینها به تمام احکام آیین دروز عمل میکنند و از استعمال دخانیات و مشروبات و لذات دنیوی اجتناب میکنند و به اندازه کمی از زندگی اکتفاء میکنند. و تنها اینها حق مطالعه کتابهای دروزی را دارند.
ب) (جهال): این صنف در مقابل (عقال) قرار دارند. و اجازه دارند که دخانیات استعمال کرده و از مشروبات و لذات مادی و دنیوی استفاده کنند، ولی حق ندارند قرآن را مطالعه کنند یا متون مقدس دروزی را بخوانند، به همین خاطر آنها را جهال مینامند.[12]
نکته اساسی این است که اگر آیین دروز برای هدایت انسانها آمده، چه دلیلی دارد که تنها عدهای از آن بهره بگیرند و دیگران از عمل به احکام آن معاف باشند. و اگر کتابهای آنها دفتر معرفت است، چرا باید عدهای از دست یازیدن به این دفتر معرفت منع شوند، مگر انسانها همه یکسان نیستند و همه آنها حق رسیدن به هدایت و رستگاری را ندارند.
در نهایت باید گفت که مطالعه تاریخ تأسیس فرقه دروزیه نشان میدهد که بنیانگذاران این فرقه هدفی جز رسیدن به قدرت و حاکمیت نداشتهاند و برای دستیافتن به هدف خود، هر گونه بدعت و قانون خلاف فطرت را جایز شمرده و تکالیف اسلامی که مانع اهداف آنها بوده را ساقط ساختهاند و ادامهدهندگان راه آنان نیز برای حفظ موقعیت و مقام خود همچون پیشینیان چنان تحریفها و بدعتهایی را به وجود آوردهاند که امروزه تنها میتوان ادعا نمود که دروزیه از فرقههای اسلامی است والّا هیچ اثری از اسلام در میان آن وجود ندارد و شاید به همین دلیل است که آنان در نزد مسلمانان میگویند: ما مسلمانیم و در میان نصاری خود را مسیحی معرفی میکنند.[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 . دائرة المعارف بستانی، ج 7، ص 675 تا 677.
2 . دائرةالمعارف، قرن بیستم، محمد فرید وجدی، ج 4، ص 26 تا 28.
3 . فرق و مذاهب کلامی، علی ربّانی گلپایگانی.
4 . بحوث فی الملل و النحل، استاد سبحانی، ج 8، ص 341 تا 362.
[1] . ر.ک: نوبختی، فرق الشیعه، ترجمه و تعلیقات محمد جواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ 1361، ص 99 تا 117.
[2] . همان، ص 102.
[3] . سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیه، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، چاپ اول، 1423 ق، ص 342، و 343.
[4] . همان، ص 346.
[5] . مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375، ص 192.
[6] . همان، ص 193.
[7] . همان، ص 194.
[8] . سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسه امام صادق علیه السلام چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[9] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 194.
[10] . همان، ص 192.
[11] . مریم/26.
[12] . ر.ک: سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسه امام صادق علیه السلام چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[13] . ر.ک: فرهنگ اسلامی، ص 194.
( اندیشه قم )