دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دستگیری ‎زن‎تونسی‌به‎دلیل‎تبلیغ"جهادنکاح"


زنی در تونس پس از جذب زنان به بهانه آموزش قرآن ، آنان را برای رفتن به سوریه و جهاد نکاح ترغیب می کرد.
به گزارش مشرق، یک روزنامه "التونسیه" از دستگیری زنی در این کشور خبر داد که زنان را در منطقه «العمران» در اطراف پایتخت این کشور، با ادعای آموزش دادن قرآن به آنها جذب، و سپس آنها را برای رفتن به سوریه و «جهاد نکاح» ترغیب می کرد.

براساس این گزارش، دادگاه بدوی تونس این زن را به زندان محکوم کرد.

وی نوشته هایی در حمایت از گروه تروریستی داعش داشت و در رایانه او نیز تصاویری از سرکرده های داعش یافت شد.

این روزنامه افزود: در ارتباط با این پرونده و برای انجام تحقیقات بیشتر دو زن دیگر نیز بازداشت شدند، که در بازرسی از مشخص شد که کلیپ های ویدئو از گروه داعش داشتند که پرونده آنها برای بررسی بیشتر به دادستانی کل تونس فرستاده شد.

دیروز همچنین یکی از کشتی گیران مشهور تونس که اخیرا از سوریه برگشته است در دادگاه حاضر شد. در بازرسی از تلفن همراه وی مشخص شد که وی تصاویر و ویدئوهایی از برخی سرکرده های داعش را در آن ذخیره و نگهداری می کرد و پس از تحقیقات و بازجویی ها مشخص شد که وی در صفوف یکی از گروه های تروریستی در سوریه در حال جنگ بوده و به کار آموزش تروریست ها به فنون رزمی مشغول بوده است.
منبع: العالم

گفت‌وگوی خواندنی با «امیر داعش»


یکی از سرکرده‌های گروهک داعش، در گفت‌وگو با یک روزنامه لبنانی از سرگذشت خود گفت و مدعی شد مبارزه با افراد مرتد از مبارزه با یهودیان غاصب «مسجدالاقصی» از اولویت بیشتری برخوردار است.

به گزارش مشرق، «انس شرکس» معروف به «ابوعلی الشیشانی» (چچنی) سرکرده گروه تروریستی «کتیبة الشیشانی» که اخیرا با گروهک تکفیری داعش اعلام بیعت کرد، مدعی شد که ابتدا این گروهک قصد داشته است که با مبارزه با یهود، فلسطین را آزاد کند، ولی پس از مدتی تصمیم گرفته شد که با «مرتد»ها وارد جنگ شوند.

الشیشانی که ساکن «القصیر» سوریه بوده سپس به لبنان رفته، با روزنامه «الاخبار» لبنان گفت‌وگو کرد و درباره سرگذشت خود از آغاز تا به امروز سخن گفت. او به اصالت «چچن»ـی خود افتخار می‌کند و مدعی است که برای آزادی سوریه از چنگ «مرتدین» بنا به گفته خودش، وارد عمل شد. او همسر «علا العقیلی» (22 ساله) است که اخیر در لبنان به همراه همسر سابق سرکرده اصلی داعش (ابوبکر البغدادی) بازداشت شد، سپس الشیشانی در ویدئویی، لبنان و حزب‌الله را تهدید به کشتن زنان و کودکان کرد.

سرکردگی گروهک تروریستی «کتیبه درع الاسلام»

الشیشانی نخست سرکردگی گروهک تروریستی «کتیبه درع الاسلام» را بر عهده داشت و مرکز نفوذ آنها در بلندی‌های منطقه‌ای به نام «وادی امیر» بود. این گروه نخست متشکل از 50 نفر بود و پس از مدتی نیز با جذب نیرو، بر تروریست‌های حاضر در خود افزود.

از نانوایی تا مبارزه با «کفار»!

وی درباره نخستین جرقه‌های ارتکاب جنایات تروریستی خود می‌گوید که نخست در لبنان در نانوایی مشغول به فعالیت بود. پس از مدتی با آغاز بحران در سوریه خود را برای «جهاد» آماده کرد و عازم سوریه شد. وی مدعی است که هدفش مبارزه با کافران است و « تا زمانی که همه کافران در سوریه کشته نشود»، چشم بر هم نخواهد گذاشت.

بیعت «ارتش آزاد»؛ تنها امان نامه‌ آنها

شیشانی پس از اعلام بیعت با تروریست‌های داعش و اذعان به اختلافات موجود میان تروریست‌های داعش و جبهه النصره، تأکید می‌کند که به دور از این درگیری‌هاست و درباره گروهک تروریستی ارتش آزاد نیز می‌گوید در صورتی این گروهک از شمشیر‌های شیشانی در امان خواهند بود که با این گروهک اعلام بیعت کنند.

حمله به لبنان در دستور کار است

این تروریست با این ادعا که حمله به لبنان نیز در دستور کار آنهاست مدعی شد که هدفشان آزاد کردن مردم لبنان از دست حزب الله و در هم شکستن ابهت این جنبش است.

هنوز هم آزادی فلسطین و مبارزه با اسرائیل اولویت نیست

شیشانی درباره فلسطین نیز مدعی است که اسرائیل برای آنها دشمن بزرگ‌تر است و آرزویشان آزادسازی مسجد الاقصی است، ولی بنا به ادعای این تروریست، در حال حاضر، مبارزه با افراد مرتد از جنگیدن با صهیونیست‌ها و یهودیان اولویت بیشتری دارد.

 شیخ نشین‌های خلیج فارس؛ همگی کافرند

وی درباره حاکمان شیخ نشین حاشیه خلیج فارس نیز تلویحا تأکید کرد، هر کس طبق چیزی که خداوند نازل کرده است، حکومت نکند، نیز کافر است.

منبع: فارس

وقتی پادشاه سعودی برابر نماینده انگلیس گریه کرد

راز وابستگی آل سعود به استعمار پیر؛
شکی نیست که اگر این کمک‌های سخاوتمندانه انگلیس نبود، "پادشاه شن‌ها" نمی‌توانست بار دیگر در برابر دشمنانش روی پای خود بایستد...
گروه بین‌الملل مشرق - عبدالعزیز آل سعود سلطان نجد سر خود را در برابر پرسی کاکس نماینده ارشد بریتانیا در عراق تکان داد و با لحنی خفت‌بار و ملتمسانه گفت: حضرت‌عالی پدر و مادر من هستی. غیرممکن است که من لطف شما را فراموش کنم. شما دست من را گرفتید و پرورش دادید و مرا بالا بردید. با یک اشاره و دستور  شما من حتی حاضرم از همه کشورم و مملکتم نیز چشم‌پوشی کنم.

این تمام واکنشی بود که سلطان عبدالعزیز آل سعود مؤسس خاندان سعودی در برابر توبیخ از سوی یک افسر بریتانیایی توانست از خود نشان دهد. این اتفاق در جریان نشست دوجانبه آن‌ها در کنگره العقیر بود که از روز21 نوامبر 1922 آغاز شد و در جریان آن مرزهای بین سلطنت نجد و کشور عراق و شیخ نشین کویت ترسیم شد.

علت این توبیخ نیز این بود که ژنرال کاکس تصمیم داشت مناطقی در صحرای السماوه را گرفته و آن را به مرزهای عراق اضافه کند. این در حالی است که آل سعود نظری غیر از این داشت، اما وقتی نسبت به این اقدام اعتراض کرد و آن را اجحافی در حق مرزهای سرزمینی اش خواند، پاسخی توهین‌آمیز را از سوی نماینده بریتانیا دریافت کرد که در واکنش به آن به عجز و لابه افتاد.

صورت‌جلسه این نشست و توبیخ نماینده ارشد انگلیس و عجز و لابه پادشاه سعودی در اسناد رسمی که ژنرال "هارولد ریچارد پاتریک دیکسون" وکیل وقت سیاسی انگلیس در بحرین تهیه کرده و آن را در روز 26 نوامبر سال 1922 به وزارت خارجه لندن فرستاد، موجود است .

4 دهه بعد هارولد دیکسون یادداشت‌های دیپلماتیک خود در سال‌های متمادی خدمت به عنوان سفیر انگلیس در دولت‌های خلیج ‌فارس که آن را در کتابی با عنوان "کویت و همسایگانش" در سال 1956 در لندن به چاپ رساند، این ماجرا را که در منطقه العقیر روی داد، با جزئیات کامل توضیح داد. چرا که وی در آن زمان به عنوان مشاور و مترجم پرسی کاکس در هیئت مذکور حضور داشت.

متن نوشته‌های دیکسون در کتاب مذکور به این شرح است :

در روز ششم مذاکرات در العقیر آقای پرسی کاکس صبر خود را از دست داد و عبدالعزیز بن سعود را به انجام اقدامات بچگانه در زمینه پیشنهاد مرزی عشایری بین عراق و نجد متهم کرد. وی عربی را به خوبی بلد نبود، به همین علت من آن را ترجمه کردم. برای من عجیب بود که می‌دیدم سلطان نجد از سوی نماینده ارشد دولت انگلیس مانند یک شاگرد ضعیف و ذلیل مورد توبیخ قرار می‌گیرد . کاکس با لحنی قاطع به ابن سعود گفت که خود وی بدون توجه به هر اعتراضی مرزها را مشخص خواهد کرد.

در این لحظه بود که عبدالعزیز به التماس و اظهار دوستی با کاکس افتاد و گفت که کاکس پدر و مادرش است. او کسی است که وی را پرورش داده و از هیچ به جایی که الان در آن قرار دارد، بالا برده است . وی گفت که آمادگی دارد  در صورت دستور کاکس از نیمی از کشورش و یا حتی تمام آن چشم‌پوشی کند. در این هنگام کاکس خودکار قرمز را برداشت و مرز شبه جزیره عربستان را رسم کرد و نقاط مختلف آن از خلیج ‌فارس تا شرق اردن را توضیح داد.

هارولد دیکسون در ادامه روایت خود از این نشست می نویسد: حدود ساعت 9 عصر بود، من از این مناظره متعجب بودم، اما عبدالعزیز بن آل سعود بار دیگر درخواست دیدار با پرسی کاکسی را کرد، من نیز با او همراه شدم، دیدم که ابن سعود به تنهایی در مرکز خیمه اش ایستاده است. او با دیدن ما مضطرب شد.


مدتی بعد با ناراحتی شروع به حرف زدن کرد و گفت: ای دوست من نیمی از مملکت من را گرفتید و بهتر است که بقیه آن را هم بگیرید. مرا رها کن تا به تبعیدگاه بروم، لحظاتی بعد این مرد با جثه بزرگی که داشت و با ناراحتی در برابر ما ایستاده بود، به صورت ناگهانی شروع به گریه کرد.

موضوع ارتباط بین عبدالعزیز آل سعود و مقامات استعمار انگلیس همواره با ابهامات زیادی همراه بوده است، به همین علت بسیاری از واقعیت‌های این روابط با اطلاعات گمراه کننده مخلوط شده است.
 
مقامات رسمی سعودی همواره اصرار دارند که نقش انگلیس در ایجاد رژیم آل سعود را به حاشیه رانده یا به کلی نادیده بگیرند، از سوی دیگر روایات مخالفان آل سعود مطالب بلند بالایی را در مورد این روابط مطرح کرده و حتی آن را تا حد توطئه نیز می‌دانند. آن ها حتی اعلام می کنند که خاندان حاکم در عربستان سعودی ریشه‌هایی یهودی دارند در این زمینه می‌توان به کتاب تاریخ آل سعود نوشته ناصر السعید اشاره کرد.

اما اسناد انگلیسی به ویژه اسنادی که در بخش تاریخی بخش خلیج‌فارس و عمان و مرکز جزیره‌العرب قرار دارد و جان گوردون لوریمر شرق‌شناس و سیاست‌مدار انگلیسی در دو دهه اول قرن بیستم بر تهیه آن ها نظارت داشته، برای ورود به این موضوع منطقی‌تر و منصفانه تر از سایر منابع به نظر می‌رسد. این روایات ماهیت و نقش انگلیس در تأسیس خاندان آل سعود و حاکمیت آن‌ها بر عربستان را نشان می‌دهد.

البته مکاتباتی که در این مجموعه قرار دارد و شامل تماس‌های دیپلمات‌های انگلیسی در منطقه خلیج‌فارس با رؤسایشان در نیودهلی است، سعی دارند این روایت که بازگشت سوم آل سعود به قدرت در ابتدای قرن بیستم در نتیجه یک طرح برنامه‌ریزی شده انگلیس بوده، را رد کنند.

در مقابل دائرةالمعارف راهنمای خلیج ‌فارس که دولت‌های متعدد انگلیسی در طی 70 سال به صورت محرمانه آن را مختص به اقدامات رسمی خود قرار داده بودند، مجموعه‌ای از مکاتبات را به اطلاع ما می‌رساند که از سال 1902 آغاز شده است. در این نامه‌ها عبدالعزیز آل سعود و همچنین پدرش عبدالرحمن برای وکیل سیاسی انگلیس در بحرین و نمایندگی سیاسی این کشور در بوشهر نوشته و سعی کرده توجه انگلیسی‌ها را به خود جلب کند و پیشنهاداتی را در راستای خدمت‌رسانی به آن‌ها مطرح کند.

البته تمامی این پیشنهادات که در واقع گدایی محبت از طرف انگلیسی بود، از سوی نمایندگان این کشور با هیچ پاسخی مواجه نشد. وکیل سیاسی انگلیس در بوشهر که در آن زمان همان پرسی کاکس بود، در طول یک دهه به خود زحمت نداد به نامه‌های آل سعود پاسخ دهد.

این در حالیست که در بعضی از این نامه‌ها حتی پیشنهاد شده بود که امارت ریاض نیز زیر نظر شیخ نشین‌ها و دولت های ساحلی درآید که با انگلیس سازش کرده اند و دولت بریتانیا از آن‌ها حمایت می‌کند. عبدالعزیز حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و گفته بود که وکالت سیاسی انگلیس در ریاض را مانند شیخ نشین‌ها و بحرین و کویت و مسقط می‌پذیرد و این وکلا قدرت امر و نهی به عبدالعزیز را نیز خواهند داشت.

به نظر می‌رسد که عبدالعزیز از حضور خود تحت حمایت شیخ مبارک الصباح در زمان تبعید به کویت درس‌های متعددی گرفته بود. مهم‌ترین این درس‌ها این بود که حاکمیت آن‌ها در کشور و صحرای عربستان تنها با حمایت انگلیس ممکن است و این حمایت ضامن مشروعیت آن خواهد بود و مکر و فریب دشمنان را از آن‌ها دور می‌کند. عبدالعزیز به چشم خود دیده بود که چگونه یک کشتی جنگی انگلیس با توپ‌های خود ارتش ابن رشید در کویت را به چالش کشیده و نزدیک بود که به ‌صورت کامل آن را در اختیار گیرد.


موضوعی که آل سعود به آن توجه نداشت، این بود که محاسبات انگلیس در حمایت از آل صباح در عربستان منطبق نبود، کویت در آن زمان مهم‌ترین بندر طبیعی در خلیج فارس را داشت، اما ریاض هیچ چیز قابل توجهی نداشت که توجه انگلیس را به خود جلب کند. عربستان در آن زمان روستایی دورافتاده در قلب صحرا بود که تنها ویژگی آن گرد و خاک و جهالت مردمش بود.

انگلیس همچنین با حمایت از شیخ مبارک زمینه را مهیا می‌کرد تا بتواند مرزهای شمالی این شیخ نشین‌ را گسترده‌تر کرده و آن را تا مرزهای جدید عراق یا عثمانی وقت -که تنها کشوری در خلیج‌فارس بود که انگلیس بر آن تسلط نداشت- بکشاند و بر آب‌های آزاد این منطقه مسلط شود و خلیج‌فارس را یک دریاچه کاملاً انگلیسی قرار دهد که در دو طرفش دولت‌های فارسی و عربی وابسته به بریتانیا حضور داشتند.

این‌ها عواملی بود که توجه انگلیس را در ابتدای قرن بیستم به کویت معطوف می‌کرد. کویت مانعی بود که عراق را در مرزهای زمینی اش محدود می‌کرد و آن را جز در مناطق خاصی از رسیدن به آب‌های آزاد باز می‌داشت . اما حاکمیت بادیه‌نشین یک سعودی‌ هیچ منفعتی برای انگلیس نداشت.
 
مقاومت انگلیسی‌ها در مقابل آل سعود تا جایی بود که وقتی آن‌ها خبر یافتند عبدالرحمن آن سود (پدر عبدالعزیز مؤسس خاندان سعودی) در ابتدای سال 1905 به کویت سفر خواهد کرد، به وکیل انگلیس در کویت که در آن زمان کاپیتان نوکس بود، دستور دادند که از دیدار با وی خودداری کند . حتی مدت زمان طولانی انگلیسی‌ها هر تماس مستقیم با امیر سعودی را اقدامی نامطلوب قلمداد می‌کردند.

خفت آل خلیفه در وابستگی به استعمار انگلیس

البته ذلت شیخ نشین‌های خلیج‌ فارس نیز که انگلیس از آن‌ها حمایت می‌کرد و عبدالعزیز به دنبال ورود در این چارچوب بود، نیز نکات جالب توجهی دارد. منابع تاریخی به زبان انگلیسی موارد جالب و البته روشنگرانه از این وابستگی را نشان می‌دهد. یکی از این اتفاقات در سال 1930 در بحرین روی داد.

وقتی که لورد جورج ناتانیال کیرزون معاون شاه انگلیس در کشتی هاردینگ به همراه هشت کشتی جنگی دیگر در یک سفر دوره ای شامل مسقط و شارجه و بندر عباس و کویت برای دیدار با شیخ عیسی بن علی بن خلیفه وارد بندر کوچک عربی ارخبیل در بحرین شد، کشتی‌های جنگی غول پیکر انگلیسی قادر به پهلو گرفتن در بنادر کوچک شیخ نشین‌ها نبودند، بنابراین مسافران با قایق‌های کوچک به ساحل آورده می‌شدند.


سران شیوخ خلیجی برای استقبال از میهمانان گران‌قدر خود اسب هایی را تا داخل آب دریا می‌کشاندند تا هر کدام از میهمانان اروپایی اسبی را سوار شوند تا کفش‌های آن‌ها در تماس با آلودگی‌های ساحل کثیف نشود.

عناصر یگان دریایی انگلیس نیز در فرود از کشتی‌ها هر کدام سیگاری را روشن می‌کردند تا با این بو‌های بد که از ساحل بلند می‌شد، آن‌ها را آزار ندهد. البته سهمیه لرد کیرزون و افسران ارشدش در خفت میزبان بیشتر از این‌ها بود.

شیخ عیسی به فرزندان خود دستور داد تعدادی از این افراد را بر روی دوش خود سوار کنند، اما کیزرون از این که در هنگام سوار شدن بر دوش این افراد با آن‌ها تماس پیدا کند، خودداری کرد، به این ترتیب شیوخ آل خلیفه در نهایت چاره کار را در این دیدند که به جای وی تخت ساخته شده از طلا و نقره‌ای را که او به صورت اختصاصی از هند آورده بود را بر دوش بگیرند . این تنها یکی از نمودهای گرامیداشت! بریتانیای کبیر از سوی خاندان حاکم در بحرین بود. 

راز فراز و فرود توجه استعمار انگلیس به آل سعود

برای بی‌توجهی انگلیس به آل سعود در ابتدای ظهور عبدالعزیز در عرصه تحولات نجد که در آغاز قرن بیستم شکل گرفت، سه عامل ذکر کرده‌اند:

عامل اول اینکه سعودی‌ها در طول یک قرن پیش چهره بسیار بدی داشتند و یک جماعت تندروی دینی به حساب می‌آمدند. خونریزی ها و شهوت آن‌ها به توسعه ‌طلبی باعث بروز ناآرامی‌ها و هرج‌ومرج زیادی در منطقه شده بود.

عامل دوم راضی نگه داشتن ترکیه در کوتاه مدت بود، چرا که این کشور نیز تمامیت نجد را وابسته به خود می‌دانست، بنابراین به نفع لندن نبود که با حمایت از صحرانشینان شورشی، خشم استانبول را برانگیزد. سیاست خارجی انگلیس‌ها تا زمانی که سلطنت عثمانی کنترل تنگه داردنیل که گذرگاه دریایی به سمت روسیه بود را  در اختیار داشتند، حساب ویژه‌ای برای آن‌ها باز کرده‌ بود.
 
سومین عامل خودداری انگلیس‌ در حمایت از عبدالعزیز این بود که جنبش شورشی وی که به دنبال شکست دادن ابن رشید وابسته به عثمانی‌ها بود، در ابتدا شانس بسیار کمی برای موفقیت داشت و امکانات دو طرف بسیار متفاوت بود . وکیل سیاسی انگلیس در کویت در تاریخ 30 سپتامبر 1904 نامه‌ای را به نمایندگی انگلیس در بوشهر نوشت و در آن نامه ذکر کرد که احتمال این که آل سعود بتواند بدون کمک خارجی موقعیت خود را در منطقه تقویت کند، بسیار بعید است. این بدان معناست که آن ها در کوتاه‌مدت ساقط خواهند شد. به همین علت آل سعود چاره‌ای نداشت و مجبور شد برای حل مشکلاتش  به امیر کویت پناه ببرد.

نماینده انگلیس در کویت توضیح می‌دهد که چگونه مبارک به صورت هفته‌ای کمک‌هایی را شامل تسلیحات و مهمات و آذوقه برای ریاض ارسال می‌کرد.

ناظران مسایل بین المللی می‌بیند که دولت انگلیسی هند در سیاست‌های خود در قبال خلیج‌فارس تناقض‌های زیادی با سیاست های وزارت خارجه لندن داشت. این دولت با وجودی با وجود اینکه از اهداف مبارک الصباح امیر کویت در حمایت از عبدالعزیز امیر ریاض اطلاع داشت، اما مانع این اقدامات نشد . شیخ مبارک به دنبال آن بود تا با تحریک آل سعود و سرزمین نجد آن را نیز تحت کنترل خود بگیرد. مبارک تصور می‌کرد که عبدالعزیز عروسکی است که می‌تواند با آن هر کاری بکند.

در نامه‌ای که نماینده انگلیس در بوشهر در تاریخ 24 ژوئن 1904 از سوی دولت انگلیسی هند دریافت کرد، آمده بود که به نفع انگلستان نیست که انتقال سلاح به دست آل سعود که دشمن ابن رشید از حامیان سلطنت عثمانی است، متوقف شود. دولت هند همچنین به صورت غیرمستقیم آل سعود را تشویق به مبارزه با ابن رشید می‌کرد.

این تشویق برای آل صباح مستقیم و همگام با برنامه‌های سنتی و سیاست‌های انگلیس در قبال شیخ نشین‌های عربی بود. لندن همواره سعی می‌کرد امارت‌های کوچک قبیله‌ای که با هم درگیر هستند ایجاد کند و به ‌این ‌ترتیب همه آن‌ها را تحت کنترل داشته باشد.

این تناقض در سیاست‌های لندن و دولت انگلیسی هند در توجه به نقش امیر ریاض تا حدود سال‌های قبل از جنگ جهانی اول باقی ماند. در این زمان اختلافات آن‌ها کاملاً به نفع دولت انگلیسی هند به پایان رسید، چرا که ترکیه خود نیز به محور دشمنان لندن در جنگ پیوسته بود.

در سپتامبر 1914 که بریتانیا متوجه شد این صحرانشین سعودی که به مدت 12 سال همچنان نامه‌های عاشقانه برای آن‌ها می‌نویسد باید اندکی مورد توجه و اهتمام قرار گیرد . به این ترتیب وزارت خارجه انگلیس تصمیم گرفت نماینده سیاسی سابق خود در کویت یعنی کاپیتان ویلیام شکسپیر را که تنها دیپلمات انگلیسی بود که قبل از این با عبدالعزیز دیدار کرده و او را از نزدیک می‌شناخت، به عربستان بفرستد تا در زمینه امضای توافق‌نامه‌ای برای به رسمیت شناخته شدن حکومت نجد و الاحساء و القطیف و الجبیل و اطراف آن با عبدالعزیز مذاکره کند. انگلیس در مذاکرات تعهد کرد که از شخص عبدالعزیز و حاکمیت او حمایت کند و در مقابل عبدالعزیز نیز تعهد کامل داد که هیچ تصمیمی در سیاست خارجی یا اقتصاد خود بدون موافقت لندن اتخاذ نکند و تمام پیشنهادها و نصیحت‌های لندن را بدون ملاحظه اجرا کند.

هدف اصلی انگلیس از امضای این توافق‌نامه این بود که آل سعود را با دشمنان ترک خود و هم پیمان آن‌ها در حائل یعنی آل رشید درگیر کند. به این ترتیب جنگ با عثمانی‌ها به صورت نیابتی به جنوب عراق کشیده شد تا جایی که انگلیس نیروهای خود را بعدها از هند به خاورمیانه منتقل کند.


انگلیسی‌ها از این توافق‌نامه هدف ویژه دیگری هم داشتند و آن این بود که شیوخ وهابی فتوای تحریم پیوستن نظامیان عرب به ارتش ترکیه را صادر کنند و عناصر این ارتش را به جدا شدن از آن دعوت کنند.

این در حالی بود که نظامیان عرب در ارتش عثمانی به ویژه در عراق و شام بیشتر نیروهای این ارتش را تشکیل می‌دادند . مفتی وهابی در نتیجه این خواسته‌ای انگلیس بهانه‌ای برای صادر کردن این فتوا تراشیده و مدعی شد از آنجا که ترکیه در مبارزات خود، به کافران یعنی آلمانی‌ها دست دوستی داده، باید مسلمانان از ارتش آن خارج شوند. این فتوای دینی سهم ویژه وهابیت در دستور کاری انگلیسی‌ها را نشان می‌داد. 

در راستای همین کمک ها بود که پرسی کاکس که اصالتی یهودی داشت، لقب شوالیه را از سوی دولت فخیمه انگلیس به امیر عبدالعزیز آل سعود داد. به این ترتیب انگلیس حاکم وهابی ریاض را "سِر عبدالعزیز بن سعود" خطاب می‌کرد و اسناد انگلیسی تا چند سال به این صورت نوشته می‌شد. البته عبدالعزیز هرگز برای خود از لقب "سِر" استفاده نکرد و مدالی را که انگلیسی‌ها به وی داده بودند را یک روز پوشید تا آن‌ها بتوانند از او عکس بگیرند و بعدها دیگر هرگز از آن مدال نیز استفاده نکرد. 

انگلیس قصد داشت عبدالعزیز آل سعود و حامیانش را به نفع خود وارد مناسبات منطقه‌ای کند. این اقدام از لحاظ تاریخی با تلاش‌های نماینده ارشد انگلیس در مصر یعنی "سِر هنری مک ماهون" همزمان بود و او سعی می‌کرد جماعت هاشمی ها به رهبری حسین ‌بن‌ علی شریف مکه را وارد این درگیری‌ها کند.  

وقتی انگلیس مانع سقوط آل سعود شد

البته حساب کردن بر روی عبدالعزیز جواب نداد و قوای او در برابر قبایل شمر در معرکه جراب در 17 ژانویه سال 1915 شکست خوردند و شش‌ماه بعد نیز شکست سخت‌تری از قبایل عجمان در منطقه کنزان دریافت کرد. در این درگیری‌ها عبدالعزیز زخمی شد و سعد برادر کوچک‌تر وی کشته شد.

به این ترتیب آل سعود به خروس بی‌پر تبدیل شد و بدترین دوران خود را پشت سر می‌گذاشت. انگلیس حتی در مورد مسائل داخلی عربستان نیز روی آن حساب نمی‌کرد چه برسد به مسائلی در سطح سیاست جهانی. در این فضا قبیله عجمان در شمال نجد و قبیله المره در جنوب آن شورش کردند و الاحساء غیر از الهفوف و القطیف کاملا از تسلط آل سعود خارج شد.

حاکمیت نوپای آل سعود در حال تجزیه بود، اما انگلیس از خوش‌شانسی عبدالعزیز به وعده‌هایی که در توافق‌نامه با این کشور داده بود عمل کرد و آن‌ها را در سال 1915 با 300 اسلحه ترکی و 10000 روپیه تجهیز کرد. این کمکها در سال 1916 افزایش یافت و به 1000 اسلحه و 200 هزار گلوله و 20 هزار جنیه استرلینی رسید. این مبلغ در اوایل دهه 20 از قرن گذشته به 60 هزار جنیه رسید.

شکی نیست که اگر این کمک‌های سخاوتمندانه انگلیس نبود، "پادشاه شن‌ها" نمی‌توانست بار دیگر در برابر دشمنانش روی پای خود بایستد و در نهایت تسلیم قبیله عجمان یا مخالفانش در الاحساء می شد. در این صورت نقشه خاورمیانه در قرن بیستم کاملاً تغییر می‌کرد و نامی از مملکت آل سعود باقی نمی‌ماند.

در مدت 30 سال یعنی از زمان امضای معاهده دارین در سال 1915 با پرسی کاکس تا حدود سال 1945 و امضای معاهده جدید با فرانکلین روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا بر روی کشتی کوینسی، عربستان بنده مطیع انگلیس بود. بنابراین صحنه‌ای که هارولد دیکسون از عتاب پرسی کاکس بر عبدالعزیز در بندر العقیر ترسیم می کند خیلی هم عجیب نیست.
مطالب مرتبط

ایزوتسو؛ اسلام‌‌شناسی که شناخته نشد +تصاویر


گزارش ویژه؛
ایزوتسو ژاپنی برای نخستین بار قرآن کریم را از عربی به انگلیسی ترجمه کرد و به مدت ده سال در ایرانِ قبل از انقلاب، به پژوهش درباره فلسفه اسلامی و تدریس فلسفه تطبیقی پرداخت. وی پس از بازگشت به ژاپن کتب متعددی درباره اسلام منتشر کرد. گزارش مشرق این اسلام‌شناس کمتر شناخته‌شده ژاپنی را معرفی کرده است.
گروه گزارش ویژه مشرق- اسلام عزیزمان، گاهی نه به عنوان دینی که بدان بگروند، بلکه به عنوان مکتبی گسترده با ابعاد گوناگون معرفتی-فلسفی، اعتقادی، عرفانی، تاریخی، جامعه‌شناختی و ... مورد تحقیق اندیشمندان در جای‌جای جهان واقع شده است. آنه ماری شیمل (1922-2003) را حتماً به خاطر می‌آورید که در 19 سالگی مدرک دکترای خود در علوم اسلامی را از دانشگاه برلین دریافت کرد. وی که استاد هاروارد آمریکا بود، سفرهای زیادی به خاورمیانه داشت چرا که به عرفایی چون مولانا جلال‌الدین بلخی علاقمند بود و کتب متعددی از جمله «فیه ما فیه» مولانا را به آلمانی ترجمه کرد تا همگان را از آنچه او مجذوبش شده بود،‌ آگاه کند. اما سخن ما در این نوشتار پیرامون شخصیتی است که کمتر با آن آشنا شدیم در حالی که یکی از بزرگترین متخصصان غیرمسلمانِ عرفان و عقاید اسلامی در قرن 20 بود.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد

توشی‌هیکو ایزوتسو پرفسور بازنشسته در دانشگاه ژاپنی کئو و نویسنده‌ای برجسته بود که در تعالیم فلسفی و ماورائی به ویژه مکتب صوفیسم در دین اسلام، مکتب ودانتا (حکمت الهی) در آیین هندو، کابالیسم در دین یهود، شاخه مهایانه (راه بزرگتر) در آیین بودا (مخصوصاً ذِن) و نهایتاً تائوئیسم (مکتب چینی) تخصص داشت. نوشته حاضر بررسی مختصری از زندگی و اندیشه‌های وی است تا ما را هر چه بیشتر با دنیای بزرگ اندیشه‌ دینی از یک سو و روش‌های متنوع دانشگاهی در فهم و تبلیغ اسلام از سوی دیگر آشنا سازد.

مروری بر زندگی توشی هیکو
ایزوتسو در آغازین سال جنگ جهانی یعنی 4 مه 1914 در ژاپن به دنیا آمد و از آنجا که پدرش به تمرین ذن می‌پرداخت، از همان ابتدا با بودیسم آشنا شد چرا که پدرش وی را به تمرین مدیتیشن و مطالعه متون کلاسیک در این زمینه واداشت. وی پس از تغییر رشته از اقتصاد به ادبیات انگلیسی در دانشگاه کئو واقع در توکیو مدرک لیسانس خود را دریافت کرد و در همانجا تا استادی پیش رفت. در واقع این تغییر رشته واکنش وی به خانواده‌اش بود که به عرفان شرقی وابسته بودند و وی می‌خواست سر از عرفان غربی دربیاورد از این رو کتابی نیز در دو جلد برای معرفی عرفان یونانی برای ژاپنی‌ها نگاشت. جالب است که علاقه وی به عرفان که ناشی از آشنایی وی با بودیسم بود، نه تنها در این تلاش وی برای فهم مکاتب غربی مشهود است بلکه پس از آن نیز که عمده آثار وی مربوط به مکاتب شرقی حتی مکاتب فلسفی و دینی است، باز هم نقطه تمرکز وی جنبه‌های عرفانی از دنیای شرق است.

طلاکاری برجسته‌ای از  بودا در یک معبد

توشی‌هیکو بین سال‌های 1951 تا 1958 میلادی ترجمه مستقیم قرآن کریم از زبان عربی به انگلیسی را برای نخستین بار انجام داد. مدت زمان چنین ترجمه‌ای نشان می‌دهد وی این کار را با دقت بسیار در انتخاب الفاظ و عبارات صورت داده، بنابر این عجیب نیست که اثر وی رایج‌ترین منبع پژوهشگران مطالعات اسلامی در ژاپن شده است.
ایزوتسو علاوه بر ژاپن در دو کشور دیگر نیز به تحصیل و تدریس پرداخت: یکی دانشگاه مک‌گیل در مونترال کانادا که در 1975 حائز مدرک پرفسوری فلسفه اسلامی شد و دیگری به مدت حدود 10 سال در انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران واقع در تهران بود؛ انجمنی که با مدیریت سید حسین نصر به بازنشر و تعلیم فلسفه شرق (به ویژه ایران باستان)، فلسفه اسلامی و فلسفه غرب می‌پرداخت. ایزوتسو در مدت حضور خود در ایران به تدریس اصول فسلفه تطبیقی به زبان انگلیسی، ذن و آرای عرفایی چون ابن‌عربی پرداخت، ضمن اینکه در کنار تدریس به کار ترجمه برخی آثار غزالی و ملاصدرا به زبان ژاپنی مشغول بود.
توشی‌هیکو با ظهور انقلاب اسلامی به ژاپن بازگشت و از آن پس عمده آثار مهم و بدیع خود را منتشر ساخت. ایزوتسو اوایل سال 1993 میلادی در وطن خود درگذشت.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد
دانشگاه کئو در توکیو، مبدأ و مقصد زندگی علمی توشی‌هیکو بود

هم برای تکمیل زندگی‌نامه ایزوتسو و هم برای درک ارزش آثار علمی وی، لازم است در این میان به برسی وضعیت اسلام و مکاتب عرفانی در ژاپن بپردازیم جایی که زندگی وی در آنجا شروع شد، شخصیتش در آنجا شگل گرفت و عمده آثارش ابتدا در آنجا منتشر شد.

مکاتب دینی و عرفانی در ژاپن
عمده ژاپنی‌ها به بودیسم و یا شینتوئیسم گرایش دارند. شینتوئیسم ریشه در فرهنگ باستانی ژاپن دارد ولی بودیسم از چین و کره به ژاپن سرریز کرد و به تدریج توسط شینتوئیسم به رسمیت شناخته شده و با آن به هماهنگی رسید به گونه‌ای که برخی از ژاپنی‌ها خود را معتقد به هر دو می‌دانند. یکی از علل گرایش توشی‌هیکو به بررسی اشتراکات مکاتب عرفانی شاید همین هماهنگی میان دو مکتب بودیسم و شینتوئیسم در ژاپن بوده است.
زندگی روزمره مردم ژاپن در بیرون منزل فارغ از رنگ مذهبی است گر چه رعایت آداب در تعاملات اجتماعی به ویژه احترام به والدین از اصول رایج در میان ژاپنی‌ها است. نمادها و عبادت‌های مذهبی جمعی عمدتاً در مناسبت‌هایی چون تولد، عروسی، مرگ، سال نو، اعیاد مذهبی و مانند آن اجرا می‌شود. مردم دست کم در ابتدای سال به معابد خود سر می‌زنند. در یک نگاه کلی، ادیان در ژاپن رنگ اخلاقی و عرفانی قدرتمندی دارند یعنی بیش از آنکه شریعت و احکام باشند، از سویی اخلاق و از سوی دیگر باورهای ماورایی را شامل می‌شوند.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد
مسجد جامع توکیو معماری محله خود را تحت تأثیر قرار داده است

آمار دقیقی از مسلمانان ژاپن در دست نیست چرا که دولت و مردم این کشور تمایل چندانی برای برجسته‌سازی اختلافات مذهبی ندارند با این حال تعداد آنان را تا 10 سال پیش حداکثر حدود 100 هزار تخمین زده‌اند. اگر چه گسترش مسلمانان در این کشور پس از 1870 میلادی و با آغاز مهاجرت‌های تجاری به این کشور کلید خورد، اما مسجد جامع توکیو در سال 1938 و حدود 40 سال بعد نیز مرکز اسلامی ژاپن پایه‌گذاری شد.

از آنجا که ژاپنی‌ها گرایش ویژه‌ای به رعایت آداب اجتماعی و همچنین مدرنیته دارند (ژاپن پیشرفته‌ترین کشور جهان از نظر فناوری است)، مسلمانانی که صورت خود را به خوبی اصلاح کرده، با خوشرویی صحبت کنند و با زبان ژاپنی آشنا باشند، برخورد خوبی از طرف ژاپنی‌ها دریافت می‌کنند. از آنجا که 80 تا 90٪ مسلمانان ژاپن از مهاجران بوده و در نتیجه ریشه و نژاد و زبان متفاوتی با یکدیگر دارند، اتحاد و همکاری میان آنها برای شناساندن تعالیم غنی اسلام به ژاپنی‌ها با مشکلاتی روبرو است.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد
ایزوتسو در دانشگاه مک‌گیل مونترآل کانادا، فلسفه اسلامی شنید و فلسفه اسلامی گفت

شخصیت علمی ایزوتسو
توشی‌هیکو علاوه بر زبان ژاپنی به دلیل حافظه فوق‌العاده در کنار استعداد بالا و علاقه وافر به مطالعات زبانشناختی که وی را به انتخاب رشته ادبیات در دانشگاه کئو کشاند، بر بیش از 30 زبان تسلط داشت از جمله عربی، فارسی، انگلیسی، چینی، سانسکریت،‌ یونانی و روسی. وی پژوهش‌های متعدد میدانی در آسیا،‌ خاورمیانه (به ویژه ایران)، هند، اروپا و آمریکای شمالی صورت داد و در یک رویکرد کلان‌نگر فلسفی به بررسی تطبیقی ادیان از طریق مقایسه دقیق زبان‌شناختیِ متون سنتی نائل آمد.
برجستگی وی در فهم و ارائه مکاتب فلسفی و عرفانی شرقی ناشی از فهم عمیق وی از متون اصلی است که آن به نوبه خود، پیش از هر چیز نتیجه گیرایی بالای وی در زبانشناسی است. نشانه چنین گیرایی بالایی روایتی تاریخی از زندگی وی است که بیان می‌کند وی پس از پایان دوره آموزشی گرامر عربی در عرض یک ماه موفق شد تمام قرآن کریم را به زبان اصلی بخواند. تصور کنید آیا یک جوان فارسی‌زبان معمولی می‌تواند چنین کاری را پس از پایان دوره آموزشی گرامر زبان لاتین در مورد کتب عهد عتیق و عهد جدید انجام دهد؟! بگذریم که هنوز برخی جوانان ما نمی‌تواننند قرآن کریم که کتاب زندگی ما مسلمانان است به زبان عربی خوانده و ظرافت‌های معنایی آن را درک کنند.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد
ایزوتسو نفر دوم از راست و نصر و کربن نفر دوم و سوم از چپ در یک همایش بین‌المللی عکس یادگاری گرفته‌اند

توشی‌هیکو کتب متعددی به زبان انگلیسی و ژاپنی منتشر ساخت که مهمترین آن عبارت است از:
- «تاریخ اندیشه عربی» (1942)
- «ساختار مفاهیم اخلاقی در قرآن» (1959)
- «زبان و جادو: مطالعاتی در کارکرد جادویی کلام» (1959)
- «خدا و بشر در قرآن» (1964)
- «مفهوم ایمان در تعالیم اسلامی» (1965)
- «وجود در ذهن و عین» (1971)
- «نظریه زیبایی در زیبایی‌شناسی کلاسیک ژاپن» (1981) به همراه تویو ایزوتسو که به توجه به شهرت وی همزمان در لاهه هلند، بوستون آمریکا و لندن منتشر شد
- «صوفیسم و تائوئیسم: بررسی تطبیقی محوری‌ترین مفاهیم فلسفی» (1983)
- «بر اساس تصاویر: روش‌های تفکر در شرق دور» (1988) به همراه هِلموت ویلهلم
- مجموعه مقالات با عنوان «آفرینش و نظم بی‌زمان اشیا» که در 1994 میلادی پس از مرگش منتشر شد.
- و چند اثر در مورد تعالیم بودیسم

عمده آثار وی ابتدا توسط مؤسسه مطالعات فرهنگی و زبان‌شناختی کئو منتشر شده و سپس ناشرانی در اروپا و آمریکا آن را بازنشر داده‌اند.

مقالات متعددی نیز از وی به چاپ رسیده است از جمله «آفرینش در آثار ابن‌عربی» که در مجموعه مقالات از اندیشمندان مختلف با نام «تماشای خدا در همه‌جا:‌ مقالاتی پیرامون طبیعت و تقدس» به چاپ رسیده است.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد
انجمن پادشاهی فلسفه که میراثش هم‌اکنون به مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران رسیده است، میزبان درس‌های پرفسور ایزوتسو در اصول فلسفه تطبیقی، ذن و آرای ابن‌عربی بود

ایده‌های برجسته از اسلام‌شناس ژاپنی

ایزوتسو در زندگی علمی خود و بررسی دقیق میان مکاتب فلسفی و عرفانی مختلف به نتایج جالبی دست یافت:
  • وی بارها گفت که باور دارد بسیاری از اصول خاص و مورد توجه که یک گروه فکری و دینی، خود را با آنها می‌شناسد و تفاوت خود را با دیگران در آنها می‌جوید، در عقاید و باورهای گروه‌های دیگری که در ظاهر کاملاً متفاوت با گروه اول هستند، وجود دارد منتها با نقابی متفاوت و الفاظی متمایز. وی می‌گفت اگر مردم جهان این حقیقت را می‌فهمیدند بیشتر با یکدیگر رفیق می‌شدند.


  • دو اثر مهم ایزوتسو عبارت است از‌‌‌ «صوفیسم و تائوئیسم» و مجموعه مقالات. وی در کتاب «صوفیسم و تائوئیسم» با بهره‌گیری از یک روش ابتکاری در بررسی تطبیقی مکانب فلسفی و عرفانی نشان داد اگر چه ارتباط تاریخی مشخصی میان این دو مکتب وجود ندارد، ویژگی‌ها و الگوهای مشترکی در تعالیم آنها وجود دارد که می‌توان بر اساس آن یک دیالوگ فلسفی و معنوی را از ورای زمان و مکان برقرار کرد. این کتاب از سه بخش تشکیل شده است: بررسی افکار هستی‌شناختی ابن‌عربی به عنوان بحث‌انگیزترین اندیشمند مسلمان؛ بررسی افکار دو متفکر بزرگ تائوئیست یعنی لائو تزو و چوانگ تزو؛ بررسی تطبیقی این دو مکتب. سید حسین نصر در مورد این اثر می‌نویسد:«این کتاب مقایسه عمیق میان تعالیم چینی و اسلامی را برای اولین بار در قالب یک پژوهش مدرن انجام داده است... از زمانی که این کتاب منتشر شده است همه آثار بعدی پیرامون ابن عربی و عقاید صوفیسم را تحت تأثیر خود قرار داده است.»
توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد

الهه مکتب هندو شباهت جالبی به تصویر بودا دارد

  • بیایید با دقت بیشتری در مورد ارتباط زبان‌شناسی با فلسفه تطبیقی از منظر توشی‌هیکو ایزوتسو نگاه کنیم. در زمان وی فلسفه تطبیقی در مراکز علمی از قوت چندانی برخوردار نبود و علت آن نیز فقدان یک روش‌شناسی نظام‌مند در این حوزه علمی بود. بنابراین گام نخست در این زمینه، تأسیس یک بنیان مشترک برای بررسی تطبیقی ادیان متنوع بود که ایزوتسو آن را متافلسفه یا فلسفه‌ی فلسفه می‌نامد یعنی از چهارچوب مکاتب فلسفی خارج شویم و مطالعه خود بر روی ماهیت خود مکاتب فلسفی انجام دهیم. وی برای این کار از زبان‌شناسی کمک می‌گیرد زیرا هم زبان‌شناسی مورد علاقه وی است، هم زبان،‌ یک امر مشترک انسانی است که کمتر از رشته‌های دیگر از یک اندیشه فلسفی خاص تأثیر پذیرفته است و هم زبان، ابزار تولید فکر از جمله تولید فلسفه است. 
ایزوتسو برای اینکه از زبان‌شناسی در متافلسفه بهره گیرد و نهایتاً به هدف خود در مطالعه تطبیقی میان مکاتب مختلف نائل آید، ابتدا به کشف ساختار بنیادین هر مکتب بر مبنای فهم مفاهیم کلیدی آن از طریق زبان‌شناسی ویژه خود (توجه به فرآیند تولید زبان) پرداخته و سپس آن ساختارهای بنیادین را با یکدیگر  قیاس می‌کند تا نقاط اشتراکشان را بدست بیاورد.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد
زندگی توشی‌هیکو کهن‌ترین سنت‌های ژاپنی را با پیشرفته‌ترین مطالعات علمی کنار هم قرار داد
  • ایزوتسو پس از بازگشت از ایران به ژاپن، مطالعات و آثار خود را عمدتاً‌ در فلسفه‌های شرقی متمرکز کرد و می‌گفت این فلسفه‌ها در برخی نیازهای امروزین بشر که «تمدن غربی به تدریج، شکست خود را» در برآوردن آن «نشان می‌دهد»،‌ کارآمد هستند.
  • کوجیرو ناکامورا استاد بازنشسته گروه مطالعات اسلامی در دانشکده ادبیات دانشگاه توکیو بر این باور است که ایزوتسو سه ابداع جدید در شناخت مکاتب عرفانی ارائه کرد. ناکامورا که 5 سال پیش مقاله‌ای با عنوان «اهمیت میراث توشی‌هیکو ایزوتسو برای مطالعه تطبیقی ادیان» در نشریه «گفتمان روشنفکری» نگاشته است، می‌نویسد پیش از هر چیز باید از پیشنهاد ایزوتسو به پژوهشگران یاد کرد. وی می گفت پژوهشگر باید با مکتب عرفانی که بررسی می‌کند همدلی داشته باشد، در عین اینکه با دقت تمام به بررسی معنی‌شناختیِ الفاظ در متون اصلیِ آن مکتب بپردازد به ویژه آنچه وی «خودآگاهی زبانی» یا توجه به فرآیند تولید زبان و الفاظ می‌نامد. این‌گونه است که پژوهشگر می‌تواند ماهیت ایمانِ افرادِ معتقد به آن مکتب را بهتر بفهمد و حس کند.
ابداع دوم وی، لزوم ترسیم نقشه بنیادین فلسفه شرقی به مثابه یک پایه اساسی در مطالعات تطبیقی میان ادیان است و مطلب سوم نیز مطالعاتی است که وی با ظرافت تمام در باب فلسفه شرقی صورت داده و از این راه منابع کم‌نظیری برای فهم عرفان فراهم ساخته است. در واقع فهمی که وی از فلسفه شرقی به ویِژه ساختارهای بنیادین و الگوهای مشترک آنها ارائه می‌دهد، مقدمه‌ لازم برای فهم ادیان شرقی از یک سو و عرفان‌های شرقی از سوی دیگر است.
توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد

لائو زی، مکتب تائوئیسم را در چین بنیان گذاشت

  • ایزوتسو علاقه ویژه‌ای به اندیشه‌های پست‌مدرن و اندیشمندانی چون دِریدا داشت که آشنایی شخصی با وی داشتند. توشی‌هیکو خود در این باره می‌گوید:«جهان بازنمایی‌شده،‌آنگونه که دریدا ترسیم می‌کند،‌ هر چیزی هست جز ثابت، پایدار و مستحکم. همه چیز شناور است. به نظر من این تصویر، جالبترین بخش از اندیشه‌های وی است. دیدگاه بودیسم نیز در مورد جهان، این است یعنی همان تصویری است که یک بودایی در خلسه از جهان دارد، پس از اینکه هزاران چیز را در ذهن خوداز بین می‌برد و کنار می‌زند.» وی همچنین نوشته است:«به نظرم عرفان در یک نگاه کلی، به یک معنا همان عملیات بازنمایی پست‌مدرن، منتها در چهارچوب ادیان سنتی است.»


دو نمونه از آثار توشی‌هیکو در باب اسلام

جمع‌بندی
در روزگاری که عرفان و معنویت روز به روز بیشتر مورد توجه واقع می‌شود و بحث و نقد و نظر پیرامون آن در قالب فرقه‌های متنوع و بعضاً خودساخته صورت می‌گیرد، افرادی چون توشی‌هیکو ایزوتسو تلاش کردند این نیاز دنیای جدید را بر مبنای بازآفرینی مکاتب عرفانی سنتی به ویژه از ادیان ریشه‌دار شرقی برآورده کنند. او در این کار، روحیه دینی و ایمانی را در کنار نوعی خودآگاهی علمی و بیطرفی‌ روش‌شناختی نسبت به ماهیت این مکاتب حفظ می‌کند. این خودآگاهی نسبت به کنه اندیشه‌‌های عرفانی و فلسفی، نه تنها نتیجه مطالعه زبان‌شناختی متون اصیل و انحراف‌نیافته در هر مکتب است بلکه ناشی از آگاهی نسبت به وجوه اشتراک آنها با یکدیگر در قالب یک ترسیم پست‌مدرن است.

توشی‌هیکو ایزوتسو: اسلام‌شناسی که شناخته نشد

اگر چه وحیانی‌بودن یک مکتب عرفانی و فلسفی (اگر مانند عرفان علی علیه‌السلام دست اول باشد نه مانند صوفیسم که صرفاً برداشتی خاص از عرفان علوی است) موجب عمق و صحت بیشتر در آن مکتب نسبت به مکاتب غیردینی (مانند بودیسم) می‌شود، اما از آنجا که مخاطب خداوند نیز عقل بشر است، ایزوتسو بر این باور است که هر دو نوع مکتب شرقی را می‌توان مخاطب پرسش‌های یکسان قرار داد و سپس نظاره‌گر اشتراکات و افتراقات آنها بود. یعنی مکاتب فلسفی و عرفانی در ادیان مختلف (مثلاً فلسفه‌ای که از تعالیم اسلام استخراج شده است یا همان فلسفه اسلامی)، به هر حال با وجود هر گونه برتری نسبت به مکاتب غیردینی، ماهیت عرفانی و جنس فلسفی دارند.

ایزوتسو به عنوان یک فیلسوف دین و عرفان که قرار نیست به مطالعه تاریخی ادیان (و در نتیجه موضع‌گیری نسبت به قطعیت صدور وحیانی دین) یا مطالعه تطبیقی میان خود ادیان (و در نتیجه موضع‌گیری نسبت به احکام و عقاید ادیان) بپردازد، از همین وجه مشترک کمک می‌گیرد و در همین وجه مشترک به مقایسه ساختارهای بنیادین می‌پردازد. اگر این ظرافت را به درستی درک نکنیم، خود را از فواید این‌گونه رشته‌های دانشگاهی و اندیشه‌های اسلام‌شناسانی چون ایزوتسو محروم می‌سازیم.

منابع:
http://books.google.com
http://facts-about-japan.com/modern-religion.html
http://www.japan-guide.com/e/e629.html
http://www.keio-up.co.jp/kup/sp/izutsu
http://www.muslimpopulation.com/asia/Japan/Islam%20in%20Japan_aq.php
http://www.nbr.org/publications/asia_policy/Preview/AP5_IslamJapan_preview.pdf
http://www.scribd.com/doc/60633030/The-Significance-of-Toshihiko-Izutsu-s-Legacy-to-Comparative-Religion
http://www.sharqparsi.com/2013/10/article6095
http://www.ucpress.edu/book.php?isbn=9780520052642
http://www.worldwisdom.com/public/authors/Toshihiko-Izutsu.aspx

روش های مقابله با جنگ و تهدیدات نرم دشمن و استکبار جهانی در حوزه فرهنگی علیه انقلاب ما چیست ؟


روش های مقابله با جنگ و تهدیدات نرم دشمن و استکبار جهانی در حوزه فرهنگی علیه انقلاب ما چیست ؟

 


پاسخ :
این سئوال در رابطه با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم در حوزه فرهنگی است که نوعی هجمه و تلاش برای سلطه غرب بر فرهنگ آحاد ملت ایران می باشد. باید توجه داشت که همواره دغدغه مسئولین و علماء هم همین بوده است مثلا حضرت امام(ره) در سخنی می فرمودند: «ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم، آن چیزی که ما را می ترساند، وابستگی فرهنگی است. استقلال و موجودیت هر جامعه، از استقلال فرهنگی آن نشأت می گیرد... و مِن باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران، که در رأس تمام اهداف آنان است هجوم به جوامع زیر سلطه است.»[1] از آنجا که هویت و اساس هر کشور را فرهنگ آن کشور تشکیل می دهد، بهترین راه غلبه بر هر کشور تغییر دادن فرهنگ آن کشور در راستای اهداف مورد نظر است و روشن است کشوری که از نظر فرهنگی بنیان های فرهنگی خویش را از دست دهد، هویت و شخصیت خویش را از دست داده است و چنین جامعه ای به راحتی فرهنگ بیگانه را خواهد پذیرفت. از این رو یکی از مهمترین حوزه های تأثیرگذاری تهدیدات نرم، حوزه فرهنگی است و دشمن تلاش می کند که با بهره گیری از امکانات و ابزار های لازم در این زمینه، اندیشه ها، باورها، ارزش ها و رفتارهای جامعه، هدف را در این حوزه دگرگون ساخته و در مسیر اهداف خویش شکل دهد.
در حقیقت «جنگ نرم در پی از پای در آوردن اندیشه و تفکر مخاطب جامعه هدف است تا حلقه های فکری و فرهنگی آن را سست کرده و با بمباران خبری و تبلیغاتی در نظام سیاسی ـ اجتماعی حاکم تزلزل و بی ثباتی تزریق کند».[2] بر این اساس، اگر ما مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی را، ویژگی فرهنگی آن بدانیم، دشمن برای مقابله با نظام اسلامی نوک پیکان تهاجم خویش را به سمت فرهنگ ناب اسلامی نشانه رفته است تا نظام اسلامی را از این گوهر ناب، جدا نماید. دشمنان نظام اسلامی مهمترین مانع تسلط بر جمهوری اسلامی ایران را فرهنگ اسلامی یافته و آنرا سدی در برابر اهداف استعماری خویش می دانند و در این راستا تمام تلاش خویش را برای از بین بردن و تغییر دادن آن بکار گرفته اند و از ابزارهای گوناگون در این راه بهره گرفته و می گیرند.

ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا در این خصوص می گوید: «جهان اسلام در قرن بیست و یکم یکی از مهمترین میدان های زورآزمایی سیاست خارجی آمریکاست».[3]
امام(ره) ریشه دشمنی غرب با انقلاب اسلامی را این چنین تبیین نمودند: «برادران و خواهران باید بدانید که آمریکا و اسرائیل با اساس اسلام دشمنند چرا که اسلام و کتاب و سنت را خار راه خود و مانع چپاولگریشان می دانند، چرا که ایران با پیروی از همین کتاب و سنت بود که در مقابل آنان بپاخاست و انقلاب نمود و پیروز شد».[4]
مقام معظم رهبری نیز در این باره فرمودند: «امروز دشمنی اردوگاه استکبار با ایران اسلامی به خاطر اسلام است، آنها با اسلام دشمن هستند که بر جمهوری اسلامی ایران فشار وارد می کنند والله آمریکا از هیچ چیز ملت ایران به قدر مسلمان بودن و پایبندی به اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ناراحت نیست او می خواهد شما از این پایبندی دست بردارید».[5]
از این رو فرهنگ ناب اسلامی کانون توجه اردوگاه استکبار بوده و آنان پس از ناکامی در جنگ سخت و ابزار نظامی در مقابله با نظام اسلامی، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم را در دستور کار خویش قرار دادند و تلاش می کنند با تهی نمودن انقلاب اسلامی از درون مایه فرهنگ اسلامی، آن را از ماهیت حقیقی خویش جدا نموده و از صحنه مقابله با آنان بیرون ببرند. و در این زمینه از ابزارهای مختلف و گوناگون بهره می گیرند. از صنایع فرهنگی همچون سینما، کارتون، اسباب بازی، بازی های رایانه ای و... گرفته تا به کارگیری ابزارهای رسانه ای شامل مطبوعات، خبرگزاری ها، اینترنت و... مرکز و نقطه اصلی تلاش دشمن در این زمینه قشر جوان کشور است.

تلاش های بسیاری جهت رفع عقب افتادگی و مبارزه با هجوم همه جانبه دشمنان از طریق فرهنگی، شده است، اما بعضی از موانع هم قابل انکار نیست. وظیفه سنگین دلسوختگان اسلام و انقلاب این است که ابتدا توطئه های دشمن را به درستی شناسایی کنند و سپس برای مقابله با آن برنامه ای منسجم و حساب شده ارائه نمایند و با جهاد فکری و فرهنگی خود، راه را برای دین ستیزان، بسته و با جهاد فکری و فرهنگی، دِین خود را ادا نمایند.[6]
در شیوه مبارزه ابتدا باید فرهنگ اسلامی را شناخت و فهمید که فرهنگ واقعی چیست و آنچه را غیر اسلامی یا ضد اسلامی است از آن جدا کنیم تا بدانیم که با چه باید مبارزه کنیم.
از دیگر موارد کمک کننده به مبارزه با تهاجم دشمنان برخورد عاطفی و دوستانه با جوانان است از همان ابتدای کار یعنی از خانواده که جایی است که رشد یک فرد از آن جا شروع می شود چنان که در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به خانواده به عنوان واحد بنیادی جامعه نگریسته شده است تا دیگر مراحل رشد و نمو شخصیت فرد.[7]
روش های مقابله با تهدیدات نرم
با بهره گیری از سازوکارهای مختلف می توان از یک سو از اعمال تهدیدات نرم دشمن، پیشگیری کرد و از سوی دیگر می توان با مداخله مؤثر، دامنه تأثیرات آن ها را کاهش داد یا از میان برد.
برخی از این روش ها عبارتند از:
1. ترویج فرهنگ دینی و تبیین زیبایی ها و ارزش های آن برای افراد جامعه و به ویژه نسل جوان؛ اگر افراد جامعه و جوانان با فرهنگ ناب اسلامی و زیبایی های آن آشنا بشوند و این فرهنگ با روح و روان آنها عجین و آمیخته گردد در برابر تأثیرات فرهنگ بیگانه در امان خواهند ماند. از این رو «وظیفه دولت و نهادهای فرهنگی در دفاع از فرهنگ اسلامی، ترویج روزآمد و تکنولوژیک ارزشهاست».[8]
2. برطرف نمودن شبهات و تهاجماتی که از سوی غرب به منظور ناکارآمد جلوه دادن فرهنگ اسلامی صورت می گیرد؛ فرهنگ اسلامی باید بگونه ای معرفی گردد که کارآمدی و پویایی آن برای اداره زندگی فردی و اجتماعی آشکار گردد.
3. تبیین تو خالی بودن و ابتذال فرهنگ غرب؛ افراد جامعه و به ویژه جوانان باید ضمن شناسایی فرهنگ اسلامی با انحطاط و ابتذال فرهنگ غرب و پیامدهای ناگوار آن برای فرد و اجتماع آشنا شوند تا از گرایش به آن، صرف نظر کنند.
روشن است که به منظور دستیابی به این اهداف، باید از راهکارها و ابزارهای مختلف و متنوع به ویژه ابزارهای فرهنگی، هنر، رسانه و وسایل ارتباطی استفاده نمود. در واقع باید از همان ابزاری که اردوگاه استکبار به منظور ضربه زدن به فرهنگ اسلامی و ترویج فرهنگ خویش بهره می گیرد، در جهت عکس خواست آنان و اشاعه و ارائه فرهنگ ناب دینی استفاده نمود. به طور قطع پویایی و توانمندی فرهنگ اسلامی به گونه ای است که فرهنگ مبتذل غرب که ارمغان آن، بحران های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی است، هرگز یارای مقابله با آن را نخواهد داشت.
وظیفه دولت در مبارزه فرهنگی از همه، دارای حسّاسیّت بیشتری است، دولت جمهوری اسلامی می تواند با بکارگیری ابزار و امکانات و نیروهای متخصص ارزشهای معنوی را در جامعه اسلامی ترویج نمایند.
در همین راستا دولت جمهوری اسلامی اقداماتی را انجام داده است که برخی به صورت موفقیت آمیز و در جهت مثبت است. در مدیریت بر این مقابله از نهادهای بسیاری می توان استفاده نمود که سرلوحه همة اینها صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. دشمنان اولین و بهترین حربه برای تهاجم به فرهنگ اسلامی را صدا و سیما قرار داده اند و با رسانه های بسیار مجهّز و تبلیغات قوی تلاش نموده اند ریشه های دین اسلام را از درون بپوسانند. صدا و سیما نهادی است که به طور مستقیم می تواند با برنامه های خود جلوی تأثیرات تهاجم ماهواره ها و رسانه های تبلیغات دنیا را تا حدی بگیرد.
برنامه های با نشاط و شور انگیز و روشن گرانة صدا و سیما می تواند مهمترین راه باشد. وظیفه مسئولین صدا و سیما این است که وارد جزئیات گردند و موارد مورد تخلف را به مسئولین پایین تر گوشزد کنند. همچنین مجلس به عنوان قوه ناظر بر صدا و سیما وظایف خطیری را بر عهده دارد.

وزارت آموزش و پرورش دومین ارگان مسئول در مقابل جنگ نرم و تهاجمات فرهنگی است که سرمایه گذاریهای فراوانی را در این حوزه می طلبد.
هدایت مطبوعات به سمت مصالح جامعه از دیگر اقدامات دولت جهت حفظ فرهنگ و مقابله باجنگ نرم است که باید صورت پذیرد اما کار جدی در این خصوص صورت نپذیرفته است هر چند مطبوعات مثبتی در این راستا مشغول به کار هستند.
پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می فرماید:
«اِذا ظَهَرَت البِدَعُ فی امّتی فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعُلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ؛ هر گاه در میان امت من بدعت ها آشکار شد بر دانشمند لازم است که علم خود را آشکار سازد (و به افشاگری در مورد بدعت ها بپردازد) پس آن عالمی که به دستور عمل نکند، لعنت خدا بر او باد».[9]
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ راهکارهای آمریکا برای جنگ نرم با جمهوری اسلامی ایران، مهسا ماه پیشانیان، فصلنامه تخصصی عملیات روانی، س5، ش18، 1386ش.
2ـ راهکارهای آمریکا برای جنگ نرم با جمهوری اسلامی ایران، مهسا ماه پیشانیان، فصلنامه تخصصی عملیات روانی، س5، ش18، 1386ش.
3ـ تهاجم فرهنگی، محمد تقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، تابستان 1376.
4ـ فرهنگ و مقاومت فرهنگی: مهدی نوید، ناشر تندر، چاپ پنجم، پائیز 1374.
5ـ تهاجم فرهنگی و راه مبارزه با آنها، علی یوسف وند، چاپ اول، پائیز 77، ناشر دارالنشر اسلام، قم.
6ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. انتشارات مجد، 1381.
7ـ جنگ نرم و وضعیت کنونی ما، مرکز پژوهش های فرهنگی و اجتماعی صدرا، تهران، دبیرخانه شورای فرهنگی، 1388ش.
پاورقی ها:
[1]. برگرفته از کتاب تهاجم فرهنگی، مصباح یزدی.
[2]. ماه پیشانیان، مهسا، راهکارهای آمریکا برای جنگ نرم با جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه تخصصی عملیات روانی، 1386ش، س5، ش18، ص74ـ75.
[3]. نیکسون، ریچارد، فرصت را از دست ندهید، ترجمه حسین وفسی نژاد، تهران، انتشارات طرح نو، 1373ش، ص256.
[4]. موسوی خمینی، سید روح الله، صحیفه نور، ج19، ص46.
[5]. فرهنگ و تهاجم فرهنگی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1375ش، ص119.
[6]. مصباح یزدی، محمد تقی، پرسش ها و پاسخ ها، ج2، ص77.
[7]. قانون اساسی، اصل 10.
[8]. مصباح یزدی، محمد تقی، تهاجم فرهنگی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1381ش، ص175.
[9]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص54.