دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

محبت به اهلبیت علیه السلام ۳ نشانه دارد

محبت به اهلبیت علیه السلام ۳ نشانه دارد

اسلام آئین محبت و رحمت است و پیامبر اکرم (ص) رحمت الهی برای جهانیان. از این رو خداوند در قرآن کریم فرمان داده که به اهل‌بیت پیام‌آور و رحمت و امید محبت ورزید و آنان را دوست بدارید و این را اجر رسالت او قرار داده است. 

با نگاهی به زندگی و روابط بشریت امروز می‌توان دریافت که یکی از نیازهای اساسی او محبت حقیقی و پایدار براساس پشتوانه های الهی است نه با انگیزه‌های شهوانی هوسرانی و منفعت جویانه.
در پاسخ به این سؤال ابتدا به تعریف محبت و سپس بیان لزوم محبت از دید نقلی و عقلی می‌پردازیم:

محبت میل درونی آدمی است به چیزی که آن را نیکو می‌پندارد وبر دو گونه‌ی غریزی  و اختیاری است. محبت غریزی همان است که بین انسان و جانداران مشترک است و به عقل و اندیشه نیاز دارد مثل محبت مادر به فرزند.
اما محبت اختیاری ویژه‌ی انسان است و برپایه‌ی عقل و فکر و اندیشه استوار است
اینک به بررسی لزوم دوست داشتن اهل بیت علیهم‌السلام در نقل می‌پردازیم:
همانطور که بیان شد قرآن کریم مزد رسالت پیامبر را دوستی اهل بیت علیهم‌السلام دانسته است و چنین می‌فرماید: قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى . شورا/۲۳               
و بنا به روایات فراوانی که از شیعه و غیرشیعه نقل شده است منظور از قربی در این آیه‌ی شریفه منحصراً حضرت امیرالمؤمنین و صدیقه‌ی کبری و فرزندان پاک آن دو بزرگوارند. به عنوان مثال در تفسیر کنزالدقائق (ج۱۱ ص۵۰۰-۵۱۵) ذیل این آیه احادیث متعددی آمده است و نیز مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج۲۳ باب ۱۳ ص ۲۲۸-۲۵۳) احادیث شیعی و سنی را در این باره نقل کرده است.
و در آیه ۴۷ سوره سباء در پاسخ به اینکه محبت چه سودی دارد می‌فرماید: قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ .هر اجر و پاداش از شما خواسته‌ام برای خود شماست اجر من تنها بر خداست.
بنابراین چون دوستی اهل بیت علیهم‌السلام امر الهی و راهی به سوی اوست پس بسیار ارزشمند است و نباید به آن تنها از دیدگاه احساسی و عاطفی نگریست. در واقع این دوستی سرچشمه‌ی اعمال صالح و راه صحیح هدایت می‌باشد و آن قدر مهم است که مسلمانان در روز قیامت درباره‌ی آن بازخواست شوند. ثامن‌الحجج علیه‌السلام روایت فرموده‌اند که: نخستین چیزی که در قیامت از بنده سؤال می‌شود دوستی ما اهل‌بیت علیهم‌السلام است. بحارالانوار ج۷/۲۶۰
همچنین امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به این سوال که منظور از کلمه‌ی نعیم در هشتمین آیه سوره‌ی تکاثر «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» چیست؟
فرموده‌اند: خداوند روز قیامت از محبت امیرالمؤمنان علیهم‌السلام  وخاندانش بازخواست خواهد کرد که چگونه سپاس نعمتی را که بر شما داشتن به جا نیاوردید و نیز در جای جای کتاب الهی خداوند متعال اعلام کرده‌ است کسانی را که دارای صفات نیک اند دوست دارد ار جمله توابان- متطهرین پیکارگران راه خدا – دادگران – متوکلان – صابران – نیکوکاران و پرهیزکارن و …
بی‌تردید مصداق بارز و کامل انسان  معصومین علیهم‌السلام اند که خداوند خود ایشان را برگزیده است. برای نمونه روایات فراوانی خاصه و عامه رسیده است که در هر جای قرآن خطاب یا ایها الذین آمنوا آمده باشد حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در رأس مخاطبان است. شورا/۲۳   
چون محبت محبوبان خدا و رسول برای هر دوستدار خدا و رسول ی امر فطری است دوستی ورزیدن به آن بزرگواران که اسوه‌ی چنین صفاتی‌اند و هیچ‌کس را یارای سبقت نیست بر مبنای عقل فطری بایسته است.
پس به جاست که همواره شکرگزار این نعمت والا و گران‌قدر باشیم و نعمتی که صاحبش را به بهشت برین می‌رساند و از عذاب دوزخ رهایی می‌بخشد .
در بیان لزوم محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام از نظر عقلی باید گفت که فطرت بشر به ‌گونه‌ای است که به سوی کمال و صفات نیک تمایل دارد و ویژگی‌هایی از قبیل علم و حلم تقوا و کرم و سخاوت و رأَفت و مهربانی و … و ما معمولاً کسی را که دارای چنین صفات حسنه‌ای است دوست داریم.
حال با توجه به اینکه برای ما مسلم است خاندان گرامی رسول اکرم(ص) والاترین و برترین کسانی‌اند که  خداوند ایشان را در حد اعلای کمالات انسانی دارا فرموده و از تمامی صفات نیکو برخوردار داشته است عقل سلیم حکم می‌کند چنین خوبانی را از صمیم قلب و با تمامی وجود باید دوست داشت.
آنان صفاتی چنین والا و نیکو دارند که آدمیان به درک حقیقیت یکی از آن‌ها نیز قادر نیستند و داشتن یک خصلت از آن همه خصایل بی‌مانند کافی است که هر انسانی را به سوی دارنده‌ی آن کمال جذب ‌کند این را هر وجدان پاکی در می‌یابد .
نکته‌ی‌دیگر که لزوم محبت نسبت به فردی است که به آدمی احسان می‌کند. این نکته به قدری روشن است که نه‌تنها در انسان ها که در برخی حیوانات نیز قابل مشاهده است و هر که چنین نباشد به حکم وجدان و فطرت حتی از حیوانات نیز پست‌تر است از طرف دیگر با عنایات به عطایا و نعمت‌هایی که به واسطه و از جانب آن نمونه‌های والای آفرینش به تمامی بشر می‌رشد عقل و وجدان حکم می‌کند که باید به چنین بزرگوارانی مهر ورزید.
در این باره رسول مهربانیها حضرت محمد(ص) فرموده‌اند: همانا پیشوایان پس از من دوازده نفرند پس هر که آنان را دوست دارد و از ایشان پیروی کند رستگار شده و نجات یافته است و هر که از آنان عقب افتد گمراه شده و خواسته اش نرسیده است. بحار ج ۳۶ ص۳۲۲
البته لازم به ذکر است دوستدار حقیقی که به زبان ادعای دوستی اهل بیت علیهم‌السلام را دارد باید بتواند در عمل این ادعا را ثابت کند یعنی بکوشد تا همانند محبوب خود شود و ویژگی‌های او را در خود پدید آورد و این دوستی و محبت آثار و برکات فراوانی دارد از جمله آن که هر چه این محبت افزایش یابد ایمان هم رو به فزونی می‌رود و اعمال انسان مورد قبول حق قرار گرفته و آثاری چون استجابت دعا و آمرزش گناهان را به همراه دارد.
فراموش نشود که اگر لوح پاک دل با مواد صحیح پر نشود ناچار محبت‌های پوچ و بی‌رازش در آن جای خواهد گرفت (مثل محبت به خانه – ماشین و ..) و گاهی نیز دل به محبت حرام کشیده می‌شود پس تکلیف خود را در برابر دل، این کانون محبت فراموش نکنیم و آن را با نور ولایت محمد (ص) مملو سازیم به گونه‌ای که تا روز قیامت همچنان بر این پیمان وفادار بمانیم.

اولین نشان  محبت زیارت:زیارت یعنی رفت و آمد  و کسی که انسان او را دوست دارد با او رفت و آمد دارد زیارت شهدا مورد سفارش قرار گرفنه چون شهدا زنده اند  و انسان از زنده کسب حیات میکندزیارت قبور شهداء:

زیارت قبور مورد سفارش اسلام است شهدائی که خون خود را ریخته‌‌اند تا چراغ اسلام روشن باشد، شهدایی که جان بر کف هستند تا ایمان و اسلام بر پا بماند، ‌رفتن به زیارت قبور شهدا، مانند حمزه سید الشهداء، معنایش این است که از آنان درس بگیریم،‌ یعنی شهید را تقدیر کنیم و نسل حاضر را به خدمات آنها آشنا کنیم، شما اگر به زیارت آنان نروید، در مرور زمان، قبر‌های آنها از بین می‌رود و ناشناخته می‌‌مانند و در حقیقت هیچ چیزی باقی نمی‌‌ماند.

دخت گرامی ‌پیغمبر اکرم فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هر هفته به اُحد در کنار قبر عمویش حضرت حمزه می‌‌رفت و دو رکعت نماز می‌‌خواند و زیارت می‌‌کرد و بر می‌‌گشت در عین حالی که در کنارش قبر پدر بزرگوارش پیغمبر اکرم (ص) بود، این مسئله را علمای شیعه و سنی نقل کرده‌‌اند و لذا زیارت قبر شهدا برای ما خیلی مهم است و لذا هنگامی‌ که به شهدای احد می‌‌رسیم و سلام می‌‌کنیم و دعا می‌‌کنیم، در حقیقت شهید پرور و شهادت پرور هستیم،‌ شهادت چیزی است که دین و مملکت را از تجاوز دشمنان حفظ می‌‌کند.

خدا شاهد است من هر موقع زندگانی شهیدی را می‌‌خوانم یا بر خانواده آنان واقع می‌‌شوم،‌از دل شرمنده‌‌ام که آنان چقدر اهل وفا و اهل خدمت بودند، جان خود را از دست دادند تا چراغ اسلام روشن بشود، آیا ایثار و فداکاری بالاتر از این می‌‌شود؟

دعا برای شفای امام هادی کنار قبر حسین علیه السلام

ابن قولویه، رضوان الله علیه، نقل کرده که ابوهاشم جعفری گفته است:
من و محمد بن حمزه وارد بر حضرت هادی، علیه السلام، شدیم تا از آن بزرگوار که در حال کسالت بودند عیادت کنیم. حضرت به ما فرمود:
وجهوا قوما الی الحائر من مالی؛ گروهی را روانه ی حایر حسینی کنید و هزینه ی سفر آنان را از مال من قرار دهید. وقتی که ما از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، محمدبن حمزه به من گفت: حضرت هادی ما را به سوی حایر می فرستد و حال آنکه او خود به منزله آن کسی است که در حایر می باشد (یعنی؛ امام حسین، علیه السلام).
ابوهاشم می گوید: من به نزد حضرت هادی، علیه السلام، برگشتم و این
سخن محمد بن حمزه را به آن حضرت عرض کردم. امام، علیه السلام، فرمود: لیس هو هکذا، ان لله مواضع یحب ان یعبد فیها و حایر الحسین، علیه السلام، من تلک المواضع؛ (ابن قولویه، محمد؛ کامل الزیارات، ص ۲۸۷، ح ۲، )مشابه این روایت از حضرت صادق نیز نقل شده است رجوع شود به عدة الداعی، ص ۴۸] نه، مطلب این چنین نیست، راستی که برای خداوند مواضعی است که دوست دارد که در آن مواضع مورد عبادت قرار گیرد و حایر حسین، علیه السلام، از آن مواضع است.
به صریح فرمایش حضرت هادی، علیه السلام، حایر حسین و حرم مطهر آن بزرگوار، بقعه ای است که خدای تعالی دوست می دارد که مردم در آنجا عبادت و نیایش کنند، هر چند که عبادت و بندگی خدا در هر مکان و موضعی مطلوب پروردگار است ولی بعضی از مواضع دارای امتیاز و خصوصیت است و عبادت خداوند، در آن مواضع، حایر حسینی است.
روایات دیگری را نیز نزدیک به همین مضمون از آن حضرت نقل کرده است.
اکنون جای تأمل، اندیشه و دقت است که محبوب بودن عبادت در حایر حسینی و این بقعه ی مقدسه، روی چه اساسی است و چه رمزی دارد؟ لابد برای انتساب آن به امام حسین، علیه السلام، است و اینکه این بقعه ی مبارکه، حامل مرکز توحید و کانون قداست و تقوا و بزرگترین

مظهر عبادت و بندگی خداست؛ آنجا جایی است که عالیترین و روشن ترین نمایش های یگانه پرستی و اخلاص در عمل و عبودیت الهی جلوه کرد؛ حایر حسینی مرکز الهام بخشی از برای اهل جهان است و آنان را به سوی بندگی پروردگار بزرگ، سوق می دهد؛ حایر حسینی تجلیگاه بهترین صورت از صوربندگی خدا بوده و نماز و عبادتی که در آن مکان و به وسیله حضرت حسین بن علی انجام شد حیرت زاست و تصور آن از درک اذهان بشری فراترمیباشد.

گرنمازآن بود کان مظلوم کرد

دیگران را زین عمل محروم کرد
 سفارش امام‌ زمان(ع)‏ به نماز و زیارت‌ عاشورا

حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان‏ علیه السلام از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مى‏باشد ، و مرحوم شیخ عبّاس قمى‏ قدس سره نیز آن را در مفاتیح‏ الجنان نقل نموده.

حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان‏ علیه السلام از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مى‏باشد ، و مرحوم شیخ عبّاس قمى‏ قدس سره نیز آن را در مفاتیح‏ الجنان نقل نموده ، و ما در اینجا این تشرّف را از کتاب عبقرىّ الحسان آورده ‏ایم که در آنجا بعد از ذکر تعداد زیادى از راویان موثّق این حکایت را از قول خود سیّد احمد رشتى به این صورت بیان مى‏کند:

سیّدگفت : من‏ درسال‏ هزارودویست و هشتاد به قصد حجّ بیت اللّه‏ الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاجى صفر على تاجر تبریزى منزل کردم ، چون قافله‏ اى براى حجّ نیافتم متحیّر مانده بودم ، تا اینکه حاجى جبّار جلو دار سده ى اصفهانى بار برداشت به قصد طبروزن من نیز از او حیوانى کرایه کردم و با او همراه شدم ، چون به منزل اوّل رسیدیم سه نفر دیگر با ما همراه شدند ، و آنها عبارت بودند از :

حاجى ملاّ باقر تبریزى حجّه فروش ، حاجى سیّد حسن تاجر تبریزى و حاجى على نامى که خدمت مى‏کرد ، پس به اتّفاق روانه شدیم تا رسیدیم به ارزنةالرّوم و از آنجا به طربوزن ، در یکى از منازل بین این دو شهر حاجى جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت : این منزلى که فردا در پیش داریم بسیار مخوف و وحشتناک است ، امشب کمى زودتر بار کُنید تا همراه قافله‏ هاى دیگر باشید ، پس ما تقریباً دو ساعت و نیم یا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق حرکت کردیم ، به اندازه نیم تا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف سنگینى شروع به باریدن کرد و به همین علّت هر کدام از رفقا سر خود را پوشانیدند و مرکب خود را تند راندند ، من نیز هرچه کردم که با آنها بروم ممکن نشد ، تا اینکه آنها رفتند و من تنها ماندم و آنها را گُم کردم ، از اسب خود پیاده شدم و در کنار جاده نشستم ، بسیار مضطرب و نگران بودم ، چون قریب ششصد تومان براى مخارجم همراه داشتم ، بعد از تأمّل و تفکّر زیاد تصمیم گرفتم که در همین مکان بمانم تا صبح شود و سپس یا به منزل قبلى برگردم و یا از آنجا چند محافظ اجیر کنم و به قافله ملحق شوم .

در این فکر بودم که ناگاه دیدم در مقابلم باغى است و در آن باغ باغبانى بیلى در دست دارد که با آن به درختان مى‏زند تا برف هاى درختان بریزد ، سپس او پیش آمد و با کمى فاصله ایستاد و به من فرمود :تو کیستى؟ عرض کردم : رفقایم رفته‏ اند و من مانده‏ ام و راه را گم کرده‏ ام ،
به زبان فارسى به من فرمود : نافله ( نماز شب ) بخوان تا راه را پیدا کنى ، من مشغول خواندن نافله شدم ، پس از فارغ شدن از نافله و تهجّد بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى؟

گفتم : واللّه راه را نمى‏دانم ، فرمود : جامعه بخوان تا راه را پیدا کنى ، ( سیّد احمد رشتى گوید من زیارت جامعه را حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم ) امّا با دستور ایشان از جاى برخاستم و تمام جامعه را از حفظ خواندم ، وقتى تمام شد بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى؟

من بى‏ اختیار شروع کردم به گریه کردن و گفتم آرى هنوز نرفته ‏ام ، راه را بلد نیستم ، فرمود : عاشورا را بخوان ، ( و من زیارت عاشورا را نیز حفظ نبودم و تا کنون نیز حفظ نیستم ) امّا بلند شدم و از حفظ مشغول خواندن زیارت عاشورا و علقمه شدم ، بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى ، هستى ،
گفتم : نه نرفتم ، تا اینکه صبح شد ، فرمود : اکنون تو را به قافله مى‏رسانم ، و سپس رفت و اُلاغى آورد و سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود : پشت سر من بر اُلاغ من سوار شو )و عنان اسبت را بگیر تا همراه ما بیاید )

من سوار شدم و عنان اسبم را کشیدم امّا اسب حرکت نمى‏ کرد ، فرمود عنان را به من بده ، سپس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت ، اسب کاملاً رام شد و حرکت کرد ، همانطور که سوار بر اُلاغ بودیم دستش را به زانوى من گذاشت و فرمود : شما چرا نافله نمى‏ خوانید؟ ،نافله نافله نافله ، و سه مرتبه این سخن را تکرار فرمود ،

و بار دیگر فرمود : شما چرا عاشورا نمى‏خوانید؟ عاشورا عاشورا عاشورا و این سخن را نیز سه مرتبه تکرار فرمود ، و بعد از آن فرمود : شما چرا جامعه نمى‏خوانید؟ جامعه ، جامعه ، جامعه

ناگاه برگشت و فرمود : این هم رفقایت ، دیدم آنها بر لب نهر آبى فرود آمده بودند و مشغول وضو ساختن براى نماز صبح بودند ، من از اُلاغ پائین آمدم و خواستم سوار بر اسب شوم نتوانستم ، پس آن جناب پیاده شد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقایم ( و پشت به خودش ) برگردانید ، من در این حال به فکر افتادم که این شخص چه کسى بود که به زبان فارسى صحبت مى‏کرد؟ در حالى که در این نواحى زبانى جُز ترکى و مذهبى جز مسیحى غالباً وجود ندارد ، و چگونه با این سرعت مرا به رفقایم رسانید؟ پس چون برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم احدى را ندیدم و اثرى از او پیدا نبود(مفاتیح الجنان)

۲-توسل به اهلبیت :

هر چه دارم، از امام حسین دارم! ایت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزد

روضه خوانی قبل از تدریس

حضرت آیت الله عبدالکریم حائری یزدی – اعلی اللّه مقامَه الشریف – همواره درس خود را با مرثیه و سوگواری بر سید الشهدا (ع) آغاز می نمود و قبل از تدریس، دستور می داد کسی بر سید الشهدا (ع) قدری مرثیه و مصیبت بخواند. هم چنین ایشان – حتّی پس از رسیدن به مرجعیت – در خیابان ها در دسته های سینه زنی و عزاداری امام حسین (ع) شرکت می کرد و به سان مردم عادی در عزای آن حضرت برسر و سینه می زد. علت این شیفتگی فوق العاده و توسل ایشان به ساحت مقدس حضرت امام حسین (ع)، برهمگان روشن بود.

ایشان می گفت: من هرچه دارم از آن حضرت دارم!

نجات از مرگ به شفاعت حضرت امام حسین (ع)

یکی از عجایبی که در مورد مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می کنند، این ماجرا است که معظّم له، در موقعی که سرپرستی حوزه ی علمیه ی اراک را به عهده داشتند، برای حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی اراکی نقل کردند:

«هنگامی که من در کربلا بودم، در خواب دیدم که شخصی به من گفت:«شیخ عبدالکریم! کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد.»

من از خواب بیدار شدم و متحیّر بودم و گفتم البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد!

روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و جریان خواب بکلّی از خاطرم رفت. روز پنجشنبه که تعطیل بود، با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم. در آن جا قدری گردش و مباحثه ی علمی نمودیم تا ظهر شد. نهار را همانجا صرف کردیم و پس از نهار، ساعتی خوابیدم.

در همین موقع، لرزه ی شدیدی مرا گرفت. رفقا، هر چه عبا و روانداز داشتیم، روی من انداختند؛ ولی همچنان بدنم لرز داشت و در میان آتش تب افتاده بودم. حس می کردم که حالم بسیار وخیم است. به رفقا گفتم: «زودتر مرا به منزلم برسانید.»

در منزل، حالم دگرگون شد، و در این میان به یاد خواب چند شب پیش افتادم و علایم مرگ را مشاهده کردم. با در نظر گرفتن خواب، احساس بیشتری از مرگ به من دست داد.

ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند. آنها به همدیگر نگاه کردند و گفتند: «اجل این مرد رسیده است. مشغول قبض روحش شویم!»

در همین حال، با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (ع) متوسل شده، عرض کردم:

«ای حسین عزیز! دستم خالی است. کاری نکرده ام و زادی تهیه ننموده ام. شما را به حق مادرتان زهرا – علیهاالسلام – از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تأخیر اندازد، تا فکری به حال خود بنمایم.»

بلافاصله پس از این توسل، دیدم شخصی نزد آن دو نفر، که می خواستند روحم را قبض کنند، آمد و گفت: «حضرت سید الشهداء فرمودند که شیخ عبدالکریم به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد و خداوند اجابت فرمود؛ بنابراین شما روح او را قبض نکنید.»

دراین موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: «سمعا و طاعة!»

سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده ی امام حسین (ع) از پیش من رفتند.

در این وقت احساس سلامتی کردم و صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر وصورت می زدند. آهسته دستم را حرکت دادم. دیدم چشمم را بسته اند و به رویم چیزی کشیده اند. خواستم پایم را جمع کنم، ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند.

دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم، شنیدم می گویند: «ساکت شوید؛ گریه نکنید که بدن حرکت دارد.»

همگی آرام شدند و رواندازی را که روی من انداخته بودند، برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند.

با دست، اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند. آب به دهانم ریختند کم کم از جا برخاسته و نشستم.

تا پانزده روز، ضعف و کسالت داشتم و به شکر خداوند، از آن حالت بکلی بیرون آمده و خوب شدم. این موهبت به برکت مولایم امام حسین (ع) بود، آری به خدا قسم».

۷- سیمای فرزانگان، ص ۳۰۶٫

توسّل مرحوم ملاصدرا به قبر حضرت معصومه سلام الله علیها براى حل معضلات خویش‏

حکیم نامدار و فخر عالم اسلام و تشیّع مرحوم صدرالمتألّهین شیرازى- قدس الله سرّه العزیز- هرگاه در اثناء بحث و تحقیق و تألیف کتاب گران‏سنگ خود اسفار اربعه به مشکلى لاینحلّ و عویصه‏اى بس ناهموار گرفتار میگردید و خود را در حلّ آن معضله ناتوان میدید روى التجاء و توسّل به آستان مقدّس کریمه أهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها می آورد و از جایگاه خود (کهک) به عتبه بوسى این آستان عرش بنیان مشرّف می شد و پس از اداء زیارت و ادب خدمت آن بانوى مطهّره به فیض توجّهات و عنایات ایشان مفتخر میگردید و حلّ آن معضله براى او کشف میشد و شاد و سرمست از فیوضات ساحت مقدّسه به جایگاه خویش مراجعت مینمود.
خود ایشان در جاى جاى اسفار به این عنایات ربّانى تصریح دارد و انکشاف حقائق علمیّه و غوامض از مبانى حِکمیّه را همچون مسأله بسیار بسیار متین و متقن وحدت وجود از عنایات و الطاف حضرت ربّ ودود میشمارد. و کجا این کشفیّات و حلّ معضلات را به خود نسبت میدهد؟ و مگر میتواند خلاف علم و یقین خود را بنمایاند و در مقام انکار برآید و افاضه حقّ را ناسپاسى کند. در بسیارى از مواقع نفس ترکیب قضایا با تأیید الهى صورت‏ میگیرد. (البته این نه به معناى آن است که در سایر مواقع چنین نیست، بلکه براى انسان کاملًا این نکته مشهود است//( کتاب افق وحی ص ۳۳۹

ائمه مظهر قدرت انسان کامل هستند وبهمین خاطر مورد عنایت حق تعالی هستند

توسل شهید برونسی به حضرت زهرا بواسطه پاکی دل میباشد

اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می داشنم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند. ابتدای صحبتـش مثل همیشه گفت السلام علیـک یا ایتها الصدیقه الشهیـده سیده النسا العالمیـن. بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طـهارت. موضوع صحبتـش حول وحوش امداد های غیبـی می گشـت

اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می دانم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند.

ابتدای صحبتش مثل همیشه گفت السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده سیده النسا العالمین.

بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طهارت.

موضوع صحبتش حول وحوش امداد های غیبی می گشت لابلای حرفاش خاطره قشنگی هم تعریف کرد خاطره ای از یکی عملیات ها گفت:

شب عملیات آرام و بی سر و صدا داشتیم می رفتیم طرف دشمن سر راه یکهو خوردیم به یک میدان مین، خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است وگرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیز ها را نداشتیم. بچه های اطلاعات عملیات اصلا ماتشان برده بود آن ها موضوع را زود تر از من فهمیده بودن، وقتی به ام گفتند خودم هم ماتم برد. شب های قبل که آمدیم شناسایی چنین میدانی ندیده بودیم تنها یک احتمال وجود داشت آن هم این که کمی راه را اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان مین شبح دژ دشمن توی چشم می آمد.

ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می کردیم هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد با بچه های اطلاعات عملیات  شروع کردیم به گشتن؛ همه امیدمان این شد که معبر خود عراقی ها را پیدا کنیم. وقتی برای خنثی کردن مین ها وجود نداشت چند دقیقه ای گشتیم ولی بی فایده بود. کمی عقب تر از ما تمام گردان منتظر دستور حمله ما بودند هنوز از ماجرا خبر نداشتند بچه های اطلاعات عملیات خیره- خیره نگاهم می کردند ،گفتند: چی کار می کنی حاجی؟ با اسلحه کلاش به میدان مین اشاره کردم گفتم می بینین که هیچ راه کاری برامون نیست گفتند یعنی …بر می گردیم؟

چیزی نگفتم تنها راه امیدم رفتن به در خانه اهل بیت بود (علیه السلام ) بود.توسل شدم به خود خانم حضرت صدیقه طاهره (علیهم السلام) با آه ناله گفتم:بی بی خودتون وضع ما رو دارید می بینید دستم به دامنتون یه کاری بکنین.

به سجده افتادم روی خاک ها و باز گفتم:شما خودتون تو همه عملیات ها مواظب ما بودین این جا هم دیگه به لطف و عنایت خودتون بستگی داره.

توی همین حال گریه ام گرفت عجیب هم قلبم شکسته بود که :خدایا چه کار کنیم؟

وقتی لطف و معجزه مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیفتد، می افتد. من هم توی آن شرایط حساس نمی دانم یکدفعه چه طور شد که گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون یک حال از خود بیخودی به ام دست داد، یک دفعه رفتم نزدیک بچه های گردان   آماده و متظر دستور حمله بودند یکهو گفتم: بر پا ،همه بلند شدند به سمت دشمن اشاره کردم بدون معطلی دستور حمله دادم خودم هم آمدم بروم یکی از بچه های اطلاعات جلوم رو گرفت با حیرت گفت: حاجی چی کار کردی؟ تازه آنجا فهمیدم چه دستوری دادم ولی دیگر خیلی ها وارد میدان مین شده بودند همان طور هم به طرف دشمن آتیش می ریختند یکی دیگرشان گفت : حاجی همه رو به کشتن دادی!

شک واضطراب آنها مرا هم گرفت یک آن حالت عصبی به ام دست داد دست ها را گذاشتم روی گوشهام و محکم شرع کردم به فشار دادن هر آن منتظر منفجر شدن یکی از مین ها بودم…

آن شب ولی به لطف بی بی دو عالم بچه ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند ،حتی یکی از مین ها هم منفجر نشد.تازه آنجا بود که به خودم آمدم سر از پا نشناخته دویدم طرف دشمن از روی همان میدان مین.

صبح زود  هنوز درگیر عملیات بودم.یک دفعه چشمم افتاد به چند تا از بچه های اطلاعات لشکر داشتند می دویدند و با هییجان از این و آن می پرسیدند حاجی برونسی کجاست؟!

رفتم جلوشان گفتم چه خبره؟چی شده؟

گفتند:فهمیدی دیشب چیکار کردی حاجی؟

صداشان بلند و غیر طبیعی بود،خودم را زدم به اون را

عادی وخونسرد گفتم:نه

گفتند می دونی گردان رو از کجا رد کردی؟

پرسیدم از کجا؟

جریان را با آب و تاب گفتند به خنده گفتم : مگه میشه که ما از روی میدون مین رد شده باشیم؟حتما شوخی می کنید؛دستم را گرفتند گفتند بیا برویم خودت نگاه کن!

همراهشان رفتم دیدن آن میدان مین واقعا عبرت داشت تمام مین ها رویشان جای رد پا بود بعضی حتی شاخک هاشان کج شده بود ولی الحمد لله هیچ کدام منفجر نشده بود.

خدا رحمت کند شهید برونسی را آخر صحبتش با گریه می گفت:بدونین که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام)توی تمام عملیات ها ما را یکاری میکنند.

محمد رضا فداکار یکی از همرزمان شهید برونسی می گفت :چند روز بعد از ان عملیات دو سه تا از بچه ها گذرشان به همان میدان مین می افتد به محض اینکه نفر اول پا توی میدان مین می گذارد یکی از مین ها عمل می کند و متاسفانه پای او قطع می شود بقیه مین ها را هم بچه ها امتحان می کنند که می بینند ان حالت خنثی بودن بر طرف شده است.

شهید برونسی تمام فکر و ذکرش درباره عملیات موفق این بود که می گفت:باید نزدیکی مان را با اهل بیت (علیه السلام ) را بیشتر و بیشتر کنیم و ایمان مان را قوی(خاکهای نرم کوشک).

 

سوم : همرنگی با ائمه

امام مثل کارگردان است که متن و دیالوگ و گریم این بازیگر بر اساس نظراو باید انجام شود

آیا مراسم عروسی و عزا.. مورد نظر اهلبیت میباشد

 تاثیر محبت اهلبیت در زندگی چیست؟

جلب عنایت اهلبیت

عابس لبخند امام را با هیچی عوض نمی کند

امام برای میثم سرمایه گذاری میکند و او را به هر قیمتی می خرد

بوی خوش جون حاصل عنایت امام به او میباشد

حتی یه درخت (حنانه)وقتی عاشق میشود

اهل بیت در قرآن و حدیث

:شناخت حقوق اهل بیت علیهم السلام

دوستى

تمسّک

ولایت

مقدم داشتن

اقتدا و پیروى کردن

گرامیداشت

خُمس

صله دادن

صلوات فرستادن

یاد کردن

ذکر مصایب

: محبّت اهل بیت

فضیلت دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام

بنیاد اسلام

دوست داشتن اهل بیت، دوست داشتن خداست

دوست داشتن اهل بیت، دوست داشتن رسول خداست

هدیه اى الهى

برترین عبادت

دوست داشتن اهل بیت از جمله باقیات الصالحات است

ویژگیهاى دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام

نشانه حلال زادگى

نشانه پاکی دل

شرط توحید

نشانه ایمان

نخستین چیزى که در روز قیامت از آن سؤال مى شود

تربیت فرزندان بر دوستى اهل بیت علیهم السلام

 تشویق به ایجاد محبّت اهل بیت در دلهاى مردم

نشانه هاى دوست داشتن اهل بیت

سختکوشى در کار و عمل

دوست داشتن دوستداران اهل بیت

دشمن داشتنِ دشمن اهل بیت

آماده شدن براى بلا و گرفتارى

:آثار دوست داشتن اهل بیت

پاک کردن گناهان

آرامش دل

حکمت

کامل شدن دین

خوشحالى هنگام مرگ

شفاعت اهل بیت

روشنایى در روز قیامت

امان روز قیامت

استوارى بر صراط

رهایى از آتش دوزخ

محشور شدن با اهل بیت علیهم السلام

بهشت

خیر دنیا و آخرت

فکلیّات آثار دوستى اهل بیت علیهم السلام

دشمنى با اهل بیت

 برحذر داشتن از دشمنى با اهل بیت علیهم السلام

آثار دشمن داشتن اهل بیت

ناخشنودى خداوند

درآمدن به جرگه منافقان

ملحق شدن به جرگه کفّار

ملحق شدن به جرگه یهود و نصارى

محروم شدن از دیدن پیامبر صلى الله علیه و آله در قیامت

دست بریدگى در روز قیامت

محروم شدن از شفاعت

دوزخى شدن

آثار انس و محبت اهل بیت علیهم السّلام

محبت و مودّت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ آثار و فوائدی دارد و آن‌ چنان که از سخنان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ استفاده می‌شود. هرکار نیک و بدی در دنیا و آخرت آثار و نتایجی دارد یعنی کارهای نیک برکات و درجاتی به دنبال دارد و اعمال بد و ناپسند موجب سقوط انسان و رسیدن به درکاتی در دو عالم می‌شود. در این میان دوستی و دشمنی اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ نیز از محدوده این قاعده کلی بیرون نیست یعنی عشق و دوستی عترت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بعنوان یک صفت ارزشمند موجب برکات و درجات و منزلت افراد است و در مقابل دشمنی و مخالفت با آنان، هلاکت و شقاوت ابدی در پی خواهد داشت.

در این‌جا با بهره‌ گیری از فرمایشات امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ به برخی از آثار و برکات محبت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌پردازیم:

لف) چشم روشنی در هنگام مرگ:

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده‌اند: «حُبّی و حبُّ اهلِ بیتی نافعٌ فی سَبْعَهِ مَواطِن أَهوالُهُنَّ عظیمهٌ»؛ محبت من و خاندانم در هفت جا، که هول و هراس آنها عظیم است سود می‌بخشد. «عِند الوفاه و فی القبرِ و عندَ النُشورِ و عند الکتابِ و عند الحسابِ و عند المیزانِ و عند الصِّراطِ»[ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۷٫]؛ هنگام مرگ، در قبر، هنگام رستاخیز، هنگام گرفتن نامه اعمال، وقت حساب، کنار میزان و سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط.

روزی حارث همدانی به حضور امام علی ـ علیه السّلام ـ آمد، امام از علت آمدن او جویا شد او گفت: عشق و علاقه به شما مرا به این‌جا کشانیده، حضرت فرمود: ای حارث تو مرا دوست داری؟ گفت: بلی والله یا امیرالمؤمنین، حضرت فرمود: بدان که هیچ بنده‌ای از دوستان ما نمی‌میرد مگر این‌که در هنگام مردن مرا آن طوری که دوست دارد می‌بیند چون ببینی مرا که دشمنان خود را از حوض کوثر دور می‌کنم خوشحال خواهی شد، و چون ببینی که بر صراط می‌گذرم و (عَلَم محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ) به دست من است و پیش حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌روم چنان مرا خواهی دید که مشعوف و مسرور می‌شوی.[ امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص ۴۷٫]

ب) حشر با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در قیامت:

امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: مَنْ اَحَبَّنا کانَ مَعنا یَوْمَ القیامَهِ وَ لَوْ اَنَّ رَجُلاً اَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ[امالی صدوق، ص ۲۰۹، مجلس ۳۷٫] ؛ هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ به امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: یا علی تو و شیعیان تو از قبرها بیرون خواهید آمد و صورت‌های شما مانند ماه شب چهارده خواهد بود و جمیع شدت‌ها و غم‌ها از شما برطرف خواهد شدو در سایه عرش الهی خواهید بود، مردم خواهند ترسید و شما نخواهید ترسید و مردم‌ اندهناک خواهند بود و شما مسرور خواهید بود و برای شما خوان نعمت‌های الهی می‌آورند و مردم مشغول به حساب و کتاب خواهند بود.[ بصائر الدرجات، ص۱۰۴ ، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۷، ب ۱۵، ح ۵۰٫]

ج) بالاترین درجات بهشت:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می‌کنند همانطوری که انسان به ستاره‌ها می نگرد.[ بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۴۸٫]

د) رسیدن به مقام شهید:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرموده‌اند: «وَ الْمَیِّتُ مِنْ شیعتنا صّدیقٌ شهیدٌ؛ صَدَّقَ بِاَمْرِنا وَ اَحَبَّ فینا وَ اَبْغَضَ فینا یُریدُ بِذلِکَ اللهَ عّزَّوَجَلَّ»[ تأویل الآیات الظاهره، ص ۶۴۲٫] ؛ میّت شیعه ما صدیق و شهید است چون که امر ما را تصدیق نموده و به خاطر ما دوستی و دشمنی نموده است و از این کار خود، خدای عزوجل را اراده کرده است.

هـ ) قبولی کارهای نیک:

اگر انسان تمام کارهای نیک و اعمال خیر را انجام داده باشد و واجبات الهی را به جای آورد امّا از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و ولایت و محبت آنان دور باشد، هیچ یک از اعمال و نیکی‌های او ثمره‌ای نخواهد داشت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: هر کس ما اهل‌بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت، امّا اگر کسی محبت ما اهل‌بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی‌بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب‌ها به عبادت بپردازد.[ بصائر الدرجات، ص ۳۶۴٫]

و) وصول به زیباترین نیکی‌ها:

امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «اَحْسَنُ الْحَسَناتِ حُبُّنا وَ اَسْوَءُ السَّیِّئاتِ بُغْضُنا[غررالحکم با ترجمه آقاجمال، ج ۲، ص ۴۸۰٫] ؛ زیباترین نیکی‌ها دوستی ما و زشت‌ترین بدی‌ها مخالفت و دشمنی با ماست.

ز) آمرزش گناهان:

عشق و علاقه داشتن به این خاندان مطهر، باعث می‌شود که گناهان و پلیدی‌ها از ما دور شود. امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: محبت اهل‌بیت گناهان را می‌ریزد چنان‌چه باد تند، برگ را از درختان می‌ریزد.

ح) شفاعت گناهکاران:

حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «اذا کانَ یَوْمِ القیامه تشفع فی المذنبین من شیعتنا فاما المحسنون فقد نجاهُم الله»[ فضائل الشیعه، شیخ صدوق، ص ۴۳، ح ۴۵٫] ؛ هنگامی که روز رستاخیز فرا رسد گناهکارانِ شیعیان را شفاعت می‌کنیم ولی نیکوکاران را خداوند نجات می‌دهد.

- موانع محبت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ :

هر کسی نمی‌تواند دوستدار اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ باشد، باید عشاق آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ از آلودگی ها مبرّا باشند و استعداد این هدیه الهی را در وجود خویش داشته باشند، با وجود موانع، مسلّماً دوستی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به دل نخواهد چسبید و حلاوت و لذت این عشق مقدس و هدیه آسمانی درک نخواهد شد

بر این اساس جای‌گیر شدن دوستی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در دل‌ انسان‌ها نیاز به زدودن و رفع موانع دارد که برخی از این موانع عبارتند از:

الف) تولد از حرام:

امام علی ـ علیه السّلام ـ در ضمن سخنانی به نوف بکالی فرمود: ای نوف! دروغ می‌گوید کسی که خودش را حلال‌ زاده می‌پندارد امّا من و پیشوایان بعد از من را که از نسل من هستند، دشمن خود می‌داند.[ امالی صدوق، ص ۲۰۹٫] بنابراین کسی که از حرام متولد شده باشد نمی‌تواند دوستدار حقیقی اهل‌بیت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ باشد، زیرا پلیدی و زشتی با خوبی و زیبایی، همگون نیستند و از این‌ جا روشن می‌شود که عشق و علاقه به عترت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یکی از نشانه‌های حلال‌ زاده بودن انسان نیز هست.

ب) صفات زشت و غیراخلاقی:

روزی مردی به امام علی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: خداوند مرا فدای شما گرداند، من به شما خانواده خیلی علاقه دارم و آن حضرت را بسیار ستود، حضرت به او فرمود: دروغ می‌گویی، ما را چند دسته دوست ندارند؛ انسان‌های بی‌غیرت و ناموس فروش، مردانی که حالات زنان از خود بروز می‌دهند، متولدین از حرام و کسانی که مادرشان در ایام عادت به آنها باردار شده است. راوی حدیث می‌گوید که مدتی گذشت تا این‌که جنگ صفین پیش آمد، همان مرد به همراه لشکریان معاویه در جنگ صفین به هلاکت رسید و راستی گفتار امام علی ـ علیه السّلام ـ روشن شد.

اصولاً این‌که، مؤمنی نمی‌تواند بدون عشق و محبت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ زندگی کند و در مقابل، انسان‌های منحرف و گمراه و منافق هم نمی‌توانند آل الله ـ علیهم السّلام ـ را به صورت واقعی دوست داشته باشند، یک حقیقت تردید ناپذیر است.

مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم

این گنج پربهاست من ارزان نمی‌دهم

امام علی ـ علیه السّلام ـ در کلامی به قنبر می‌فرمایند: ای قنبر، به خدا قسم کسی که در دل یقین به ولایت ما خانواده عترت داشته باشد برای او از عبادت هزار سال بهتر است، اگر بنده‌ای هزار سال خدا را عبادت کند خداوند عبادت او را نخواهد پذیرفت تا این‌که ولایت ما اهل بیت را قبول داشته باشد. آنگاه حضرت با تأکید بر اهمیّت موضوع ادامه می‌دهند: اگر بنده‌ای هزار سال خداوند را عبادت کند و اعمال نیک هفتاد و دو پیامبر را هم به جا آورد، خداوند از او نخواهد پذیرفت تا این‌که ولایت ما را بپذیرد و گرنه خداوند او را به صورت، به جهنم خواهد انداخت.[ مستدرک، ج ۱، ص ۱۶۸]

تولاّی شما فرض خدایی است

قبول و ردّ آن مرز جدایی است

هر آن کس را که در دین رسول است

ولایت، مهر و امضای قبول است

دیانت، بی شما کامل نگردد

بجز با عشقتان دل، دل نگردد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد