دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

فرهنگ لغت تایباد


فرهنگ لغت تایباد

سلام فعلا حرف الف را با همه کم و کاستها روی وبلاگ می گذارم از همه همشهریان عزیز تقاضای همکاری دارم اگر کلمه جدید به ذهنتان رسید در قسمت نظریات ارسال کنید

توضیحات

فعلا بجای تشدید حرف را دو بار می نویسم

الف . در مفابل هر کلمه ،حرکات حروف آن نوشته شده است

ب . منظور از فتح و ضم و کسر همان فتحه و ضمه و کسره است

ج . حروفی که فتحه یا ضمه یا کسره ندارند ساکن هستند

د . کلمات خیلی واضح به حرکاتشان اشاره ای نشده است

آ ا

آخون آذان:

خروسخوان ، هنگام اذان صبح

آخوند:

در اینجا بمعنی مکتب دار ، آنکه بچه ها را آموزش قرآن می دهد

آدم بیخود:

کسی که حرفهای بی ربط می زند

آدم دهن بین:

کسی که حرفهای دیگران زود رویش اثر می کند

آدم دهن لق:

کسی که دهانش چفت و بست ندارد کسی که راز دیگران را زود افشا می کند

آدم لته :

آدم بی آبرو ، آدم بی مایه ،لات ، آسمان جل، بی چیز

آدم لغوه:

کسی که حرفهای زشت می زند

آرا :

آرایش ، آراستن

آرا آرا :

نوعی بازی ،نحوه آرایش دادن و پرتاب جوز یا بجول

آرا گیرا داشتن:

آرایش کرده ، بزک کرده ،زیبایی وظاهر زیبا داشتن

آش دادن :

1- دباغی کردن 2-به کسی آزار رساندن

آش لخشک :

نوعی آش که بجای رشته از تکه های خمیر استفاده میشود

آشور کجا:

نوعی بازی محلی ؛هر یک از اعضای یک گروه باید نفر مشخص شده ی گروه

دیگر را بگیرد و سوار شود بعد که سوار شد تا محل شروع بازی از او سواری

می گیرد

آغل :

محل نگهداری چهار پایانی مثل گوسفند و بز در شب

آفی :

افعی کنایه از آدم پرخور /مثل آفی ممنه =خیلی پرخوراست و غذا را می بلعد

آل:

موجودی خیالی و ترسناک که بچه ها را با آن می ترساندند (اخٌه ،مادر شو، مادر چار انبو)

آلاسکا :

بستنی یخی ،یخ شیرین و گاه رنگی

آللا :

خواب ،بیشتر به خواب بچه گفته می شود

لالایی

آللا شدن :

خوابیدن بچه

آللا کردن :

خواباندن بچه

آمخته:(به ضم میم وفتح تاء)

آموزش داده شده ،عادت کرده(آمخته خور از میراث خور بدتره )یعنی کسی که به یک

امتیازی عادت کرده آن امتیاز را حق مسلم خود می داند

آی:

رنگ ،فرم ،شکل ،حالت

آی به آی شدن:

رنگ به رنگ شدن،رنگ باختن

ابرویک زدن :(به فتح الف و یاء)

ابروها را بالا و پایین بردن ، اشاره با ابرو، با ابرو اشاره کردن ، با ابرو بازی کردن

ابل :(به فتح الف و ضم باء)

مخفف ابوالقاسم

ابلق :(به فتح الف و لام )

سیاه و سفید،رنگهای نامشخص و درهم

ابودردا:(به فتح الف و کسر دال اول)

کسی که درد و رنج زیادی دارد

ابو قراضه :

وسیله نقلیه فرسوده

اتالو متالو :

پس از انتخاب یاران قرعه کشی با انداختن یک سنگ به هوا انجام می شد

گروه برنده بر پشت گروه دیگر سوار می شد استاد چشمان حریف را می گرفت

و تعدادی از انگشتانش را باز می کرد و از او می پرسید که چند تا است اگر

حریف درست می گفت جای خودشان را با هم عوض می کردند و حریف مقابل

سوار این استاد می شد و همان سوال را می پرسید اگر استاد حریف درست

نمی گفت اعضای سواره پیاده می شدند و به بر اعضای دیگر تیم بازنده بصورت

چرخشی سوار می شدند و باز استاد از نفر بعدی که بر او سوار شده بود

همین سوال را می پرسید

اتش :(به فتح الف و کسرشین)

آتش

اتش الو:

دود مطبخ ،کنایه از روبراه بودن آشپزخانه، سعدی می گوید:« آتش از خانه

همسایه درویش مخواه کانچه بر روزن او می گذرد دود دل است »

اتش کش :

کسی که بدنش خیلی گرم شده و پیوسته آب می خواهد

اجر شدن:(به فتح الف و کسرجیم )

اذیت شدن ،عذاب کشیدن، سختی کشیدن

اجر کسی را گریفتن:(به فتح الف و کسر را)

اذیت کردن ، آزار رساندن ، عذاب دادن ، سختی دادن به کسی

اجوج و مجوج:

یاجوج و ماجوج ،در قصه ها به مردمانی عجب و غریب گفته می شود که قد بلند و عمر زیادی دارند و هیچ کس از عهده آنان بر نمی آید

اجیر :(به فتح الف)

بیدار ، آگاه ، هشیار

اجیرخو :

کسی که با کمترین صدایی از خواب بیدار شود ، مقابل سنگین خواب

اچچه: (به فتح حاء)

چوبی که به زیر درخت انگور یا نهال درختان می دهند که نیفتد

احک : :(به ضم الف و حاء)

اینطور نیست ،من مخالفم

اخخه:(به ضم الف و فتخ خاء)

موجودی خیالی و ترسناک که بچه ها را با آن می ترساندند(آل ،مادر شو، مادر چار انبو)

ارمنی:

ساز

ارنگ ارنگ:

از تو بدر کردن تنور:

تنور را داغ کردن ،آماده کردن تنور ، هنگامی که شعله اولی در تنورهای هیزمی می نشیند

و آماده می شود

از چیزی کشیدن:

درد چیزی را تحمل کردن ، مشکلات چیزی را تحمل کردن

از خو خو تمدن :

از عصبانیت پایین آمدن عصبانیت را کنار گذاشتن ،آرام شدن

از خو کردن :

بررسی کردن ، تحقیق کردن

از دست خو پرسیدن :

از خود ممنون بودن ،دیگری را در موفقیت خود دخیل ندانستن

به تنهایی و بدون کمک دیگران موضوعی را حل و فصل کردن

از دل خو بدر کردن :

نذر کردن ، قصد کاری را کردن ،با خود عهد کردن که فلان هزینه را پرداختن

از دل شدن :

خواستن ،راضی شدن

استین چه :

تکه پارچه ای که هنگام فرو بردن دست در تنور به دور دست می بستند تا

دستشان نسوزد

اسسیا: (به فتح الف)

آسیا ،محل آرد کردن گندم و...

اسسیابون:

آسیابان

البد :

احتمالا ،ممکن است شاید ، لابد

البدا(جلنگ) :

آدم بی عرضه وگیج

الش :

عوض، تعویض ،تبدیل

الش کردن :

عوض کردن ،تبدیل کردن

الشو :

خواهر کسی را به زنی گرفتن و خواهر خود را به او به زنی دادن ،کار دو نفر که با خواهر

یکدیگر ازدواج می کنند،مخی

الش بدل :

رک الشو

اللای صب :

اذان صبح

المسو :(به فتح الف و لام )

یک دم ،یک لحظه ،فرصتی به اندازه یک نفس کشیدن گاهی کسی به بچه ای می گفت

این کار را اگر به یک المسو انجام دهی به تو جایزه می دهم تا بچه شروع به کار می کرد

طرف مقابل می گفت« الم مگه سوووووو» و صدایش را آنقدر می کشید تا

نفسش تمام می شد اگر آن بچه تا قبل از تمام شدن نفس کارش تمام می شد برنده

می شد

الو :

آتش

الو کش :

رفتن باسرعت و حرارت

اندر :

ناتنی

اندر خاصگی :

دو جور برخورد کردن با یک موضوع

اندر دری :

مشکلات زندگی با افراد ناتنی

اننس :(به کسر الف وفتح نون )

نفس نفس زدن ،هن هن کردن

انبون :

انبان ،پوست سالم دباغی شده

انگ کندن :

گاز گرفتن ، کندن تکه ای نان با دهان

اتش الو :

دود مطبخ،کنایه از روبراه بودن آشپزخانه

اتشکو :

آلتی فلزی و بلند که توسط آن آتش و هیزم داخل تنور را به هم می

اججاش :

اصلا بهیچوجه

اجقو :

گیاه دارویی

اچچه :

تکیه گاه ،تکه چوبی به شکل عدد هفت که هیزمها یا خارها را

بوسیله آن می بستند

اختلاط :

صحبت ، گفتگو

اخخه :

موجودی خیالی برای ترساندن بچه ها

اخکوک :

زردآلوی سبز و نرسیده ، زدآلوی کال

ار :

اره بزرگ

اررده :

هر چیز گرد و حلقه ای اعم از تایر وتوقه که معم روی زمین قل می دادند و با آن سرگرم بودند

ارگا :

پس ، بنا بر این شاید

ارمون :

آرمان ،آرزو

اروک :لثه

اره چاخو :

هم اره هم چاقو ،یک تیغه چاقو و یک تیغه اره ریز که به دو طرف

شاخ آهو یا گوسفند نصب می شد

از بر کردن :

حفظ کردن

از دگ به تغار کردن:

کنایه از بیکار بودن

از شکل گشته :

از ریخت افتاده ، زشت شده

ازرد :بعد از

ازککو :

با مشت به لپ پر باد زدن

استا سه پیه:

یک نوع بازی محلی متشکل از دو گروه ، یک گروه دایره وار می ایستند و افراد

شانه های یکدیگر را می گیرند استاد گروه مواظب است که کسی از گروه

مقابل بر شانه افراد گروهش سوار نشود و با لگد آنها را از گروه خودش دور می

کند

استاده :

ایستاده

استاق :

ماده ای که فعلا بچه ای در شکم ندارد

استقون :

استخوان ، /خنه ی گرگ بی استقون نمشه =خانه گرگ هیچوقت بی استخوان

نیست

استقون متووک :

در شبهای مهتابی یکی استخوانی را پرت می کرد دیگری باید استخوان را پیدا

می کرد و به خود را به محل پرتاب می رساند در بین راه دیگران او را می گرفتند

و گوشش را می کشیدند تا استخوان را پرت کند کسی که می توانست

اسنخوان را بر دارد و از دیگران بگریزد و خودش را را به جای اولیه پرتاب استخوان

برساند برنده بود

استوندن :

گرفتن، استوند=گرفت

استیدن :

ایستادن، استید=ایستاد

اسم شبوشی منیژه خانمه: کنایه از آدمی که خودش را تافته جدا بافته ی

از دیگران می داند

اشترخجو :

آهنگی محلی

اشترو جیمبو :

الا کلنگ

اشتو :چطور

اشتووی : چطوری

اشغار : ماده شوینده گیاهی

اغز :

گره چوب ، تکه ای اضافه در یک چوب صاف ،

افتبه:

آفتابه

افتو :

آفتاب

افتو تنک :

اول صبح که خورشید کاملا در آید

افتو رو :

رو به آفتاب ،مقابل آفتاب

اقتو زده :1-ابتدای بیرون آمدن خورشید ، انسان ،میوه یا چیزی که آفتاب اثر

تخریبی بر آن داشته است

افتو شیشته :

هنگام غروب

افغانی

نوعی خربزه ، اهالی کشور افغانستان

افلاک :

ناتوانی حاصل از پیری

افلج :

فلج

اقصودی

نوعی خربزه زمستانی سبز رنگ با خطهای بریده

اککه:

پرنده ای شبیه و کوچکتر از کلاغ

اککه ی خوش خبر:

آدمی که خبر خوش آورده است

اکلی :

تقریبی ،تخمینی ، شانسی ، حدودی

اکه : برادر خودمانی

الخو ملخو شدن :

آواره و سرگردان شدن

اللیز زده : با ذوق و خوشحال ،کسی که خبر خوشی را بشنود و با خوشحالی

بدود

امبز

خرمن

امپلق

کوبیدن با یکی از انگشتان دست به لپ پر باد

انبر:

مخفف انبه را(در این شعر)

انتککه :

آنتیک ، کمیاب ، نایاب

انج :

مفدار کم ، یک تکه از چیزی

انجه :

یک کم ، کمی

اندر :

ناتنی

اندو :

خاریدن ،خارش

انگز :

انگیزه ، قصد ،مرض داشتن ، بیخودی در کاری دخالت کردن

انگفته :

ضمنا ، در ضمن ،از گفته

انگل :

بی ادبانه انگشت را به پشت کسی فرو کردن

او : آب

او استاد:جایی که آب در آن جمع می شود

او اشکنه : غذای مختصر در مقام تعارف می گویند ( بین به خنه ما او اشکنه ی ژیدا مشه یعنی بیایید مهمان ما شوید غذای مختصری پیدا می شود)

او بازی :

آب بازی ، آب تنی

او جیزک: جیز جیز کردن آب در روغن ( اشکنه ی او جیزک یعنی اشکنه ای که فقط با مقداری آب و روغن درست می شود کنایه از غذای راحت و ارزان )

اوچک:

اوچوش:

او خنک:آب سرد

اوبخشا :

آب بخشها ، زمینهایی که نسبت به مقدار آب تقسیم می شوند مشخصا نام

محله ای در تایباد

اودونک :مثانه

اورزه :جایی که آب از آنجا خارج شود ،دستشویی ، جایی که در آنجا سرشان را می

شستند

اورزه ی قنات :

سهم هر یک از مالکان از قنات ، زمینی که آب یک قنات با آن کشت می شد

اوتراش:

میوه هایی مثل خربزه یا هندوانه را با قاشق یا کارد تراشیدن

او جیززک :

او چل :

اوچوش :

جذب کننده آب

او خورش :

روزی ،غذا ، قسمت

او خوری

اودزدک :

حشره ای که از کرمها و حشرات زیر خاک تغذیه می کند و معتقدند که ؟

اودوغ :

آب دوغ

اودون سر :

ملاج سر

اورق :

آروق ، باد گلو

اوزیپپو:

اوسار :

دهانه ، افسار،شتر دیدم که صندل بار داره شکر ته بار گل سر بار داره

شکر ته بار و گل سر بار چرمی به دست ناکسی اوسار داره

اوست :

حامله ، آبستن

اوسنه :

افسانه

اوس کردن :

آبستن کردن ،کنایه از اذیت کردن زیاد

اوشدن :

1-خجالت کشدن زیاد 2- فروختن 3- لاغر شدن

اوغزر :

آنقدر

اوغون :

مرد افغانی

او فروت :

فره قروت

او کش : آنچه آب می طلبد مثلا غذایی که نمک دارد او کش است یعنی بعدش باید زیاد آب خورد  

اوککه :

آن یک

اوگوشت :

آبگوشت

اولاد دار :

دارای فرزند ، فامیل یزرگ

اولاد نک :

فرزندان نیک

اولادوره:

رک.اولده

اولده :خاندان ،دودمان

او لوله :

آب لوله کشی ، آبی که از لوله آب بیرون می آید

اولیا :

مردان خدا

اومقلی :

نام یکی از قناتهای داخلی تایباد

اونجگا :

آنجا

اونجه :

آنجا

او ور :

آن طرف

اووک :

ملاج سر ، قسمت جلوی سر که در زمان کودکی شل و آبکی است

او ول :

اول

ای :

این

ایششا :

نام آوایی برای ایستانیدن الاغ

ایششه

رک.ایششا

ایککه : این یکی

ایماق :

عشایر ، مالدار

اینجگا :اینجا

اینجه : اینجا

ای ور :

این طرف


http://hassan-naeimi.blogfa.com/post/77

تایباد شهر وحدت

تایباد شهر وحدت

تاریخچه

در کتب تاریخی ( حبیب السیر و نفحات جامی ) تایباد از جمله مراکز قدیمی ایران زمین می‌باشد و در حدود ۷۰۰ سال پیش جمعی از اقوام مغول در این آبادی که به نام مغول آباد بوده زندگی می‌کردند. این قوم به علت بروز بیماری طاعون در افغانستان محل سکونت خود را ترک و به جنوب ایران رفتند و روستای آنان مدتی ویران بوده تا این که شخصی به نام تائب به فکر تجدید بنا و عمران تایباد کنونی و سهل آباد آن عصر می‌افتد. لیکن این بار هم به علت ناامنی‌های مرزی دیر یا زود به ویرانی کشیده شده و مردم ساکن آن به اطراف متفرق می‌شوند تا این که هنگام حمله حسام السلطنه به هرات و کوچاندن ایرانیان مقیم هرات به تایباد باز این ده ویرانه اعتباری پیدا می‌کند و چون مرکز حکام محلی قرار میی گیرد از مناطق دیگر علما و دانشمندان به آن جا می‌آیند.

پیشینه تاریخی

یافته‌های باستان‌شناسی موید سکونت و فعالیت‌های انسانی در این ناحیه از هزاره سوم پیش از میلاد است. گونتر کوریل نخستین پژوهشگری بود که در سال ۱۹۷۴ مسیر تربت جام، تایباد را مورد بررسی قرار داد . این ناحیه دوران تاریخی به عنوان فپقلمرو آباد جمعیت بسیاری را به خود جلب کرده‌است .به گونه‌ای که در دوران پارت‌ها یکی از ولایات آن سلسله بوده‌است.منطقه کنونی تایباد در متون کهن به "باخرز"شهرت داشته و گاه از آن با عناوین "گواخرز"و "بادهرزه" نام برده شده و در منطقه تلاقی راههای تجاری قدیم که نیشابور را به هرات و قهستان و سرخس متصل می‌کرد قرار داشته‌است. باخرز در سال ۲۹ه.ق توسط سپاهیان اسلام فتح گردید و مالین بعنوان مرکز باخرز از نظر رونق و اعتبار به مرتبه‌ای رسید که در سده چهارم هجری شهری آباد به شمار می‌آمد.این منطقه در سال ۶۴۴ه.ق در شمار مضافات هرات به ملوک کرت اهدا گردید. در اوایل سده هشتم هجری شخصیتی بزرگ و عرفانی به نام مولانل شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی در باخرز ظهور کرد و منطقه را از افکار خویش متاثر ساخت. توجه به این ناححیه در دوره تیموری نیز ادامه یافت به طوری که بنای با عظمتی برای تجلیل از مقام عرفانی "زین الدین ابوبکر " ساخته شد. باخرز در قرون بعدی بویژه در سال ۹۹۸و۱۰۲۵ ه.ق توسط عبدالمومن خخان ازبک و در سال ۱۱۲۸ بوسیله افغان‌ها ابدالی تصرف گردید.به هر حال تیره‌های مختلف و متعددی که در سراسر تایباد پراکنده‌اند گواه محکمی بر رویدادها و حوادث این ناحیه و تاثیرات آن بر منطقه می‌باشد.

جغرافیا

موقعیت جغرافیایی و ویژگیهای طبیعی

شهرستان تایباد بر پنه جغرافیایی شمال شرق استان خراسان رضوی واقع شده‌است . این ناحیه یا ارتفاع ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ متری اسطح دریاها ی آزاد و مساحت تقریبی ۴۷۵۶ کیلومتر مربع از شمال به شهرستان تربت جام، از شرق به مرزهای سیاسی کشور افغانستان، از جنوب به شهرستان خواف و از مغرب و جنوب غربی به تربت حیدریه محدود می‌گردد.مرکز این شهر ستان، شهر تایباد و بر پایه آخرین تقسیمات کشوری دارای سه بخش مرکزی، باخرز و میان ولایت و ۴ شهر تایباد، مشهد ریزه و کاریز و ۶ دهستان می‌باشد . جمعیت شهرستان تایباد در سال ۱۳۸۵ شمسی حدود ۱۴۵۹۱۰ نفر بر آورد گردیده‌است . از نظر چهره طبیعی بخش شمالی و جنوبی ان کوهستانی بوده و شامل ارتفاعاتی از جمله باخرز و ارزنه‌است. در جنوب و غرب آن نیز دشتهای فرزنه، محمد آباد، سرداب، کاریزچه، پلبند، دشت بی حاصل دو غارون و ... قرار دارد. تایباد اقلیمی معتدل مایل به گرم دارد و از نظر بارندگی در زمره مناطق خشک به شمار می‌آید و بادهای مهروف یکصد و بیست روزه سیستان نقش مهمی در خشکی هوا دارد. از مهمترین رودهای فصلی این شهرستان می‌توان به"ربس"درشمال و رود مرزی "هریر رود "در شمال شرقی آن اشاره نمود.

بناها

مسجد و مزار شیخ عبدالله

این بنا منصوب به مدفن (شهاب الدیت عبدالله )از عرفای باخرز است که در سال ۸۲۷ه.ق دارفانی را وداع گفت و در قبرستان شهر مالین روی در نقاب خاک کشید. فضای داخلی مسجد آرامگاه وی در عین سادگی به دلیل دارا بودن محرابی با تزیینات گچبری از صلابت خاصی برخوردار است . وجود چله خانه در بنای مزبور مومید استفاده آ ن به عنوان خانقاه نیز می‌باشد.ساختار معماری مسجد شیخ عبدالله بیشتر به اسلوب ابنیه اواخر دوره صفویه نزدیک است.

مجموعه تاریخی مزار شیخ زین الدین تایبادی

مهمترین شاخص تاریخی شهر تایباد ایوانی است رفیع مزین به کاشیکاری و کتیبه‌های زیبا که امروزه در کنار گورستان قدیمی شهر در خیابان مولانای غربی واقع است و موید ارادت و توجه به شخصیت عرفانی مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی است . وی از مشایخ صوفیه وازجمله عرفای سده هشتم هجری است. مدفن شیخ زین الدین تایبادی در میان محوطه این مجموعه تاریخی قرار داردکه درخت پسته کهنسالی سایه‌های خودرا بر روی آن افکنده‌است . در مجاورت آن نیز مسجد و ایوانی زیبا با نضمام دو حجره دو طرفه د ر طرفین و با فضای داخلی به صورت شاه نشین صلابت خاصی را به این مجموعه بخشیده‌است.از ویژگیهای مهم این بنا کتیبهٔ آجری بر زمینه کاشی فیروزه‌ای ایوان به خط ثلث به قلم (جلال الدین محمدبن جعفر ) است. معماری بنا در سال ۸۴۸ه.ق به پایان رسیده و بانی آن پیر احمد خوافی وزیر با درایت شاهرخ تیموری بوده‌است . در ابتدای ورود به مجموعه آب انباری وجود دارد که ساختار معماری آن بدون پاشیر است و با رشته پلکان مستقیما به داخل مخزن منتتهی می‌گردد.بنای واقع در میانه گورستان مجاور این مکان نیز منسوب به آرامگاه شیخ علی پدر زین الدین ابوبکر است.

میل کرات

در قرون و سده‌های پیشین، میل آجری کرات راهنمای کاروانیان و مسافرانی بود که راه خواف به باخرز را طی می‌نمودند. امروزه این اثر تاریخی در ۲۵ کیلومتری تایباد در کنار روستایی به همین نام واقع شده‌است. بنای مزبور با بلندی ۲۵ متر دارای ساختار دو قسمتی است به طوری که بخش تحتانی هشت ضلعی و بخش فوقانی آن استوانه‌ای است. از جمله تزیینات معماری این میل می‌توان به وجود (شرفه) گره چینی‌های آجری و بقایایی از یک کتیبه معقلی اشاره نمود. ویژگی‌های این بنای تاریخی اسلوب معماری دوره سلجوقی را به همراه دارد.

شهر تاریخی مالین

تپه‌های مشرف بر شهر باخرز واقع در ۵۰ کیلومتری شمال غربی تایباد حکایتگر وجود شهری بزرگ، آباد و پر رونق در صدر اسلام است . این مکان که روزگاری به شهر (مالین) مشهور بود، در داخل حصاری دایره شکل قرار داشته و محل کهندژ آن امروزه به صورت تپه‌ای مرتفع دیده می‌شود. بنا بر منابع و متون کهن، مالین روزگاری کرسی باخرز قدیم و در سده چهارم هجری شهری آباد بود و غله و پارچه فراوان از آن ناحیه صادر می‌شد. از طرفی این شهر در اوایل سده هفتم هجری یکصد و شصت آبادی داشته‌است.

تنگل و بند استای

از جاذبه‌ها و چشم اندازها ی طبیعی بخش میان ولایت شهرستان تایباد تنگل استای از اهمیت ویژه‌ای به لحاظ گردشگری برخوردار است. دره استای (تنگل خور) که شامل درختان میوه و درختان جنگلی است به طور کلی منطقه‌ای کوهستانی را به دوستداران طبیعت عرضه می‌نماید. بند استای نیز آبگیری است که در ۵۳ کیلومتری غرب شهر تایباد واقع است و به سبب آن، محوطه پیرامون این گردشگاه آبی دارای آب و هوای مطبوعی برای استفاده گردشگران است . همچنین از جاذبه‌های تاریخی روستای استای به بقایای قلعه‌ای سنگی، مسجد جامع، آب انبار، تپه استای و زیارتگاه استای اشاره نمود.

بنای مزار شاهزاده قاسم (مشهد ریزه)

مشهد ریزه در فاصله ۲۹ کیلومتری غرب تایباد واقع شده‌است. در ضلع جنوبی این مکان در میان قبرستان قدیمی بنایی قرار دارد که به مزار شاهزاده قاسم معروف است. اهالی بر این باورند مقبره مزبور متعلق به ( قاسم بن محمد بن ابو بکر صدیق خلیفه اول) و پدرام فروه (ام فروه مادر امام جعفر صادق ع می‌باشد) از شخصیتهای تاریخ اسلام است . بنای مزبور مشتمل بر اتاقهایی پیرامون یک فضای مرکزی است که در آن هشت محل چله خانه تعبیه شده‌است. بنای مزار متعلق به دوره صفوی است.

رباط عباس آباد

این رباط تاریخی در فاسله ۲۸ کیلومتری شمال غربی شهر تایباد و بر کناره راه قدیمی این شهر به تربت جام قرار دارد. بنای مزبور مشتمل بر دو حیاط، به انضمام ایوان، ایوانچه، اتاقکهاو آب انبار می‌باشد و بقایای معماری آن حکایت از گذشته‌ای با عظمت در سایه امنیت دارد. فضای داخلی اتاق‌ها در عین سادگی مکان مناسبی برای اقامت کاروانیان و مسافران خسته از راه بوده‌است. از دیگر ویژگی‌های این رباط وجود عنصر تدافعی (سنگ انداز) در بخش فوقانی ورودی آن است و در مجموع بنای آن از یادگارهای معماری دوره صفوی است.


سوغات و ره آورد سفر

سوغات و ره آورد سفر تایباد بافته‌هایی از پارچه‌های نخی است که به شکل انواع حوله در بازار شهر به همراه لباس هی محلی به فروش می‌رسد . تایباد به سبب داشتن سفرهٔ گستردهٔ آب‌های زیز زمینی از کشاورزی قابل توجهی برخوردار است. اما مهمترین محصول این شهرستان خربزهی تایباد است که شیرینی آن زبانزد خاص و عام است.

[نهفتن]سوغات شهرهای استان خراسان رضوی
ردیف شهر سوغات

 
۱ مشهد زعفران • نبات • هل • خشکبار • زرشک • قالی مشهد • گلیم • نمد • نقل • مهر • تسبیح • عطریات • انگشتر فیروزه و عقیق • زینت‌آلات فیروزه و عقیق • پرچم‌های مذهبی • جام چهل کلید • ادویه هفت قلم • عبای روحانی و نمازی • خلعت آخرت • سجاده • جانماز • سوهان • نخودچی کشمش • آلو • قیسی • آلوچه • لواشک • جواهرات طلا • محصولات چرمی • پوستین • گلدوزی • کفش •مصنوعات سنگی
۲ سبزوار کلوچه زنجبیلی • خشکبارکتیرازیره سبزگیاهان داروییصنایع دستیزرشک دانه‌دار • گیاه کما • قرابیه •آلو خشک •انارنمدخربزه محبلاتیهندوانه جوین
۳ نیشابور ریواس •انگشتر و زیورآلات فیروزهصنایع دستیباقلا
۴ تربت حیدریه زعفرانابریشمپستهبادام
۵ قوچان صنایع دستی • پوستین دوزی • نمدمالی • سفالگری • گلیم بافی • چارقدوزی • ساغری • گیوه • قالی و قالیچه کردی (خرسک) • انگور • کشمش
۶ تربت جام خربزه تربت • قالی و قالیچه
۷ کاشمر کشمش • زعفران • بادام • چادرشب ابریشمی • قالی و قالیچه • زیلو • گیوه • گلیم • حصیر
۸ تایباد زیره • خربزه تایباد • پارچه‌ و البسه نخی
۹ چناران سیب • عسل
۱۰ گناباد زعفران • پسته • زرشک • توت • بادام • انگور • انجیر
۱۱ بردسکن زعفران • زیره • انار • انجیر • انگور • حلوا مغزی • کشمش • گیوه • گیاه کما • سبد حصیری • خشکبار • گلیم • قالیچه‌

رباط سنگی

بقایای این رباط سنگی که به فاصله کمی از میل تاریخی کرات و آن سوی جاده تایباد به خواف قرار دارد، در گذشته توقفگاه کاروانیان و مسافران این ناحیه بوده‌است. قرائن معماری و آوارهای باقی مانده از رباط نشان می‌دهد ورودی بنا دارای طاقی سرپوشیده‌است که به حیاط مرکزی آن منتهی می‌گردد و آبگیری سنگی نیز برای تامین آب مصرفی کاروانیان و احشام در آن تعبیه شده بود . سفالهای پراکنده پیرامون این رباط سنگی موید بنیان اثر در دوره سلجوقی و استفاده از آن تا دوران تیموری است.


سنگ مزارا ت باخرز(شهرستان تایباد)

الواح قبور به عنوا ن انعکاسی از هنرایرانی در دوره اسلامی و شاهدی بر بازشناسی و بازنگری در فرهنگ گذشتگان از جمله اعتقادات، آیین‌ها، افکار و آراء و هنرهای تزیینی به شمار می‌آید. منطقه باخرز با پیشینه‌ای کهن جایگاه تعدادی از این نوع سنگ مزارات است که گویای یکجا نشینی اقوام با بینش‌های خاص در روستاهای شیزن، سوران، جوزقان و مشهد ریزه می‌باشد. این سنگ‌ها به چهار نوع ستونی، سنگ لوح عمودی و افقی و الواح بی نام و نشان تقسیم شده و با مضامین و نگاشته‌های مختلف دارای تزئیناتی از جمله اسلیمی، ترنج و نقوش محرابی است. این آثار فاصله زمانی سده هشتم هجری تا اواخر دوره صفویه را دربر می‌گیرد.


قلعه اسکندرآباد

بنای این قلعه در ۵ کیلومتری سمت غربی شهر باخرز واقع است. پیرامون دیواره بیرونی به استثناء ضلع شمالی آن دارای سه برج نگهبانی و تدافعی بوده اما فضای داخلی آن در حال حاضر بدلیل تخریب‌های بسیار فاقد هرگونه اجزا و عناصر معماری است. ساختار معماری قلعه مشتمل بر سه بخش مسکونی در ضلع‌های غربی و میانی است. سفال‌های پراکنده متعلق به دورهٔ تاریخی و وجود قطعه سفال‌های دوره هشتم و نهم هجری موید اهمیت این مکان در قرون و سده‌های گذشته‌است.


محوطه تاریخی جوزقان

در فاصله ۳۴ کیلومتری غرب تایباد و نزدیک به روستای جوزقان، محوطه‌ای کهن به همین نام قرار دارد. سفال‌های پراکنده موید سکونت در این منطقه از صدر اسلام تا دوران صفویه‌است. ضلع جنوب غربی این محوطه به قلعه کهنه مشهور بوده و در مرکز آن تپه (سنگ کن) به چشم می‌خورد. همچنین قبرستان قدیمی آن نیز مدفن عرفایی به نام‌های شاه مضراب، پیر بزه و پیر سفیدپوش است.


آب انبار قلعه کهنه ریزه

آنچه امروزه در میان بقایای قلعه ریزه خودنمایی می‌کند تنها بنای آب انباری آجری است که در زمره قدیمی‌ترین نمونه‌های برجای مانده در منطقه باخرز دارای اهمیت بسیاری است. این بنا که در میان روستای ریزه واقع شده دارای سردر، پلکان و پاشیر می‌باشد. مخزن این آب انبار در گذشته بوسیله آب قنات پر می‌شد. کیفیت معماری انتساب این اثر را به پیش از دوره صفویه نشان می‌دهد.


طبیعت ارزنه

این منطقه بسیار زیبا با چشم اندازهای متنوع طبیعی در فاصله ۶۲ کیلومتری غرب شهر تایباد واقع شده و ویژگی بارز آن علاوه بر وجود درختان چنار کهنسال، رودخانه‌ای است که از انتهای این دره و از میان کوه‌ها جریان یافته و به پایین سرازیر می‌گردد. همچنین پستی و بلندی‌های این مکان آبشاری بسیار زیبا را ایجاد نموده‌است. سرتاسر دره ارزنه توسط درختان غیر مثمر کهنسال با سایه‌ای دلپذیر پوشیده شده و همه روزه پذیرای گردشگران و دوستداران طبیعت است.

تنگل دیدنی روستای ایله

روستای ایله در منطقه ای کوهستانی با جمعیتی کمتر از 50 خانوار در45 کیلومتری شهرستان تایباد و در جنوب غربی آن در بخش پایین ولایت قرار دارد این روستا دارای چشم اندازهای زیبای طبیعی است که در فصل بهار زیبایی دو چندانی داراست . از جمله تنگل زیبا و دیدنی روستا که با توجه به بکر بودن و بزرگی آن محیط مناسبی جهت بازدید علاقمندان به طبیعت دست نخورده است. و در ضمن برای کوهنوردی نیز با توجه به کوهای بلندی مانند برقع کوه و قله ی قال پلنگ و... بسیار مناسب است . 

هنرها

مشاغل و هنرهای سنتی

مشاغل سنتی در بسیاری از بازارهای سنتی شهر تایباد رواج دارند و استادکاران به تولیدات دستی و سنتی سرگرم اند. اگرچه از این مشاغل درآمد هنگفتی نصیب سازندگان نمی‌شود اما هنوز می‌توان در این شهر از مراکزی که در آنها هنر قالیبافی، آهنگری، تون بافی، خراطی و نجاری و مهمتر از همه ساخت سازه‌های سنتی رواج دارد، دیدن نمود.

موسیقی مقامی شهرستان تایباد

شهرستان تایباد در کنار خواف و تربت جام قطب موسیقی جنوب خراسان را تشکیل می‌دهد موسیقی این منطقه با بیش از پنجاه مقام زنده یکی از انواع حائز اهمیت موسیقی مقامی در کشور را ساخته‌است. تا کنون استادان تایبادی در بسیاری از جشنواره‌های موسیقی به اجرای برنامه پرداخته‌اند. سازهای مهم این منطقه را دف و دو تار تشکیل می‌دهند.تفاوت موسیقی مقامی در میان سه شهرستان تربت جام، تایباد و خواف منحصر به نحوهٔ اجرای مقام‌ها است . مرحوم استاد نظر محمد سلیمانی، استاد برات ابراهیمی، استاد غلامحسین سمندری، استاد شریف زاده و..از پیشکسوتان و بزرگان موسیقی شهرستان تایباد محسوب می‌شوند.

شناسنامه فرهنگی و اجتماعی تایباد


شناسنامه فرهنگی و اجتماعی تایباد

مشخصات کلی:

شهرستان

سال تاسیس

جمعیت

مساحت

تعداد بخش

تعداد شهر

تعداد دهستان

تعداد روستا

فاصله تا مرکز استان

 

 

 

تایباد

1354

146650

4925

3

4

5

51

53

1

230

پیشینه تاریخی شهرستان : ( وجه تسمیه حوادث مهم تاریخی مستند..)

منطقه تایباد و باخزر همواره در طی تاریخ مورد توجه سلاطین وحاکمیان ایران وافغانستان بوده است وبا توجه به این که در مسیر شاهراه ارتباطی غرب به شرق قرار داشته است .بازرگانان ، جهان گردان وسپاهیان زیادی از آن عبور کرده ویا مدتی در آن محل اقامت گزیده اند . از معروف ترین جهانگشایانی که مدتی را در این منطقه به سر برده اند و حتی آثار وبقایایی از خود به یادگار گذاشته اند .میتوان به اسکندر مقدونی اشاره نمود . اردوگاه و قلعه نظامی که بدست این سردار رومی ساخته شده است ، قلعه اسکندرآباد است . و مدتها مدیدی مورد استفاده بوده است . به همین دلیل حرف وحدیث هایی بسیاری در این مورد وجود  دارد .اگرچه اسناد و مدارکی که در این زمینه وجود دارد . اما نمونه واشیاء وابزار موجود وبناهای پابرجا یا مدفون در منطقه نشان میدهد که این وادی دیرزمانی است که باهمه ناملایمات وکشت وکشتارها به حیات خود ادامه داده است .

حمد ا... مستوفی در نزهه القلوب نوشته است ولایت باخزر ولایتی است از اقلیم چهارم و ولایتی بسیار دارد ومعتبرات ودر مجموع مواضع باغات انگور ومیوه فروان باشد به تخصیص قصبه مالان که جای عظیم و پر نزهت است وخربزه در جمیع خراسان مشهور است . همچنین در معجم البلدان آمده باخزر به فتح خاوسکون را وزا ناحیه ایست که قرای بزرگی جزو آنست واصل آن به لغت پهلوی بادهزه است ( بعلت آنکه در محل وزش بادهای سخت واقع شده ) عده قرای آن بالغ بر یکصد و شصت و هشت است قصبه آن مالین می باشد .

وجه تسمیه تایباد:

در مورد وجه تسمیه تایباد عقاید متخلفی در بین عامه مردم رایج است . ولی در کتب تاریخی تحقیقی دراین زمینه بعمل آورده نشده است.

الف – طیبات :

عده ای رابراین عقیده است که نام تایباد در اصل طیبات یعنی محلی که پرهیزکاران و پاکان می زیسته اند .

ب – تائب آباد :

دسته دیگری را عقیده است . در اصل تائب آباد بود . یعنی فردی بنام تائب به آبادانی این محل اقدام نموده است .

ج – ته باد :

گروهی رابراین باور است که تایباد در اصل ته باد یعنی محلی که بادهای شرقی به انتهامی رسد .

د – تای باد :

عده ای را عقیده بر این است . تایباد . در اصل تایی باد بوده است . یعنی اینکه تایی از شبانه روز در این منطقه باد وزد .( تایی به لهجه محلی یعنی 12 ساعت یا 2/1 شبانه روز ) از عقاید ذکر شده نزدیک به واقعیت است . زیرا منطقه محل وزش بادهای 120 روزه می باشد وبه احتمال زیاد وجه تسمیه تایباد از ریشه تایی باد گرفته شده است یعنی محلی که نیمی از شبانه روز بادها شرقی می وزد .

وضعیت تاریخی و فرهنگی شهرستان :شهرستان تایباد تا سال 1329 یکی از برجستهای تابعه مشهد بوده در سال 1335 با تاسیس شهرستان نربجام این بخش تابع شهرستان تربت جام گردید و در سال 1354از شهرستان تربت جام جدا گردید و به شهرستان تایباد تبدیل شد .

همه مردم منطقه دارای دین اسلام و مذاهب دو گانه شیعه و سنی (حنفی)هستند سایر فرق مذهبی در منطقه وجود ندارد طیف غالب مردم از لحاظ مذهب تسنن(حنفی70./.و اقلیت آن شیعه جعفری 30/.هستند.

این منطقه در ارتفاع 810 متری از سطح دریا و در فاصله ی 230 کیلومتری مشهد واقع شده و آب و هوای منطقه از نوع سنگ و تحت تاثیر هوای خشک قرهقوم قرار دارد

موقعیت جغرافیایی شهرستان :

شهرستان تایباد در قسمت شرقی استان راسان و در کنار مرز مشترک ایران و افغانستان واقع شده است این شهرستان از شمال به شهرستان تربت جام ،از جنوب به شهرستان خواف از غرب به شهرستان تربن حیدریه و از شرق به کشور افغانستان  محدود می شود.

وسعت آن بالغ بر 5084 کیلومتر مربع و به کشور افغانستان 75 کیلومتری مربع مرز مشترک دارد.

تایباد از دو بخش کوهستانی در شمال و دشت در جنوب تشکیل شده است ارتفاعات شمال تایباد بنام کوههای با خزر شهرت دارد که ادامه کوههای یزد است.

از زیباترین گردشههای شهرستان تایبادمی توان دره ارزنه ،.....ژرف ،تنگل استای و تنگل ایله را نام برد که عموما در قسمت غرب شهرستان واقع شده است . شهرستان تایباد در مرکز تقاطع جاده ابریشم که شرق وغرب دنیا (از چین تا اروپا )به هم ارتباط می دهد با راه ارتباطی شمال ،جنوب که آسیای میانه را به آبهای آزاد وصل می کند . قرار دارد که این خود بیانگراهمیت فوق العاده سوق الجیشی این شهرستان در اقتصاد و ارتباطات بین المللی می باشد.

آب و هوا :

شهرستان تایباد از دو بخش کوهستانی در شمال و دستهادر جنوب تشکیل شده است . ارتفاعات شمال تایباد بنام کوههایبا خزر منطقه است . زمستانهای سرد با هوای کوهستانی ومنطقه جنوب که تایباد در آن واقع است دارای هوای کوهستانی و منطقه جنوب که تایباد  در ان واقع است.دارای هوای نسبتا گرم می باشد.ناهمواریها"کوهها"رودخانه ها و دشت های مهم

ارتفاعات شمال تایباد به نام کوه های باخرزشهرت دارند که ادامه کوه های بزد در تربت جام است کو ههای مهم شهرستان عبارتند از کوه ارزنه ،کردیان ،استای،چهار تاق،نورانه تنگل مرزار ،آبقه،ایله ،شیزن،کوه آباد ،کوه تاجدار، نقار خانه و تپه ی سنجدی و بنوش که از کوههاو ارتفاعات مهم منطقه محسوب می شوند

رودخانه های منطقه عبارتند از :

رود روس یا شهر نو که از ارتفاعات شمال غرب سرچشمه گرفته و پس از عبور کنار شهر با خزز به هر یرود می ریزد این رودخانه فصلی است

رودخانه استای:

با احداث سداستای این رودخانه به کلی خشکیده است

کال مرغاب :

زمانی که بارندگی فراوان باشد این رودخانه فعال می شود

کال دربند :این رودخانه یا کال که از ارتفاعات آبقه وپشته سر چشمه گرفته است.در زمان بارندگی سیل در آن جاری و با خاتمه بارندگی آب آن نیز قطع می شود .آب این رودخانه در دشت دو عارون پخش می گردد

دشت ها:

دشت های تایباد عبارتند از :

دشت کرات ،دشت کاریز،دشت گرمه ،محمد آباد قدس محسن آباد ،کاریز چه ،پلبند ،سردابو دشت بی حاصل دوغارون

مراکز شهرستانهای مجاور

از شمال شهرستان تربت جام با 60 کیلومتر فاصله

از جنوب شهرستان خواف با۹۰ کیلومترفاصله

از غرب شهرستان تربت حیدریه با  120کیلومتر فاصله

از شرق افغانستان با 20 کیلومتر فاصله

جمعیت :

رشد و تحولات جمعیتی شهر:

الف :  رشد وتحولات جمعیت شهر

در آغاز دهه 1340 در تایباد که قبل از آن طیبات نام داشت شهرداری تاسیس گردیده و از آن تاریخ در شمار مناطق شهری استان خراسان منظور شده است . در سر شماری سال 1345 ، در این شهر 1368 خانوار شامل 5938 نفر جمعیت ساکن بودند و تا سال 1385 شمار ساکنین این شهر بالغ بر هشت برابر شده ومیانگین رشد سالانه جمعیت در این شهر برابر 2/5 درصد بوده است . ولی میزانهای رشد سالانه جمعیت طی دوره های مختلف با فراز و نشیب فراوان روبرو بوده است .

در سر شماری 1355 که در سال های قبل از انقلاب اسلامی انجام شد ، در شهر تایباد 11996 نفر جمعیت گزارش شده که نشان میدهد ، رشد سالانه جمعیت معادل 0/7 درصد بوده است . از آغاز دهه 1350 با ظهور حکومت کمونیستی در افغانستان و شروع مبارزات مسلمانان آن کشور با کمونیستیها ، فرار ومهاجرت افغانها به سوی مرزهای ایران از طریق مرز دوغارون در تایباد آغاز گردید و روندهای رشد  سالانه جمعیت در این منطقه وشهر تایباد با افزایش شتابانی روبرو گردید .

بعد از انقلاب اسلامی ، در زمان جنگ تحمیلی ، سر شماری عمومی 1365 صورت گرفت که مطابق اسناد آن جمعیت شهر تایباد به 30979 نفر افزایش یافته ورشد سالانه جمعیت نیز افزوده شده و سالانه به 5/9 درصد بالغ گردیده است . این امر نتیجه گرایش فروان اسکان مهاجران افغانی وروستاییان آبادی های اطراف در این شهر بعد از سالهای نخست انقلاب اسلامی است .در سرشماری عمومی سال 1375 شمار جمعیت تایباد 39302 نفر  ورشد سالانه آن تعدیل شده و به 4/2 درصد رسیده است که نشانه توقف پدیده های سالهای قبل در این شهر می باشد . در آخرین سرشماری عمومی کشور که در آبان 1385 انجام گرفت در شهر تایباد تعداد 10245 خانوار شامل 47535 نفر جمعیت گزارش شده است که نشانه رشد سالانه جمعیت تا میزان 9/1 درصد در دوره های اخیر میباشد .جدول زیر تغییرات وتحولات جمعیت این شهر را در طول چهل سال گذشته از 1345 تا 1385 بر مبنای اسناد آماری موجود در مرکز آمار ایران که از نتایج سرشماری ها عمومی گزارش شده است نشان

می دهد :

جدول 1- :    تحولات جمعیت شهر تایباد

سال

تعداد جمعیت

تعداد خانوار

متوسط بعد خانوار

رشد سالانه جمعیت

1345

1355

1365

1375

1385

5938

11996

30979

39302

47535

1368

2519

5360

7308

10254

3.34

4.76

5.78

5.38

4.64

 

7.0

7.5

2.4

1.9

 

 

میانگین رشد سالانه 85-1345

5.2

هرم سنی جمعیت تایباد سال 1385

ب- ساختار سنی وجنسی جمعیت

در سالهای اخیر در سراسر کشور ساختار سنی وجنسی ، دچار تحول وتغییرات فروان شده است . زیرا به علت کاهش موالید که نتیجه کمتر شدن ازدواج و کاهش تعداد فرزندان در خانوار زوجین جوان است . هرم سنی جمعیت که نمایش ساختار سنی و جنسی جمعیت است ، دگرگون شده است آثار این پدیده در سهم در صدی جمعیت آشکار است گروه سنی کمتر از پنج ساله قبل از سرشماری است ، در شهر تایباد که در سال 1375 معادل 5/9 درصد از جمعیت را شامل می شد در سال 1385 معادل 6/7 درصد از کل جمعیت شهر را تشکیل می دهد .

این پدیده به علت دیر ازدواج کردن جوانان ، و یا به عبارت دیگر بالا رفتن سن ازدواج ، ایجاد فاصله در بین تولد فرزندان وکاهش متوسط فرزندان هر خانوار است . در حقیقت اکثریت خانوارها ، به ویژه زوجین جوان که سواد و آگاهی بیشتری نسبت به نسل  های قبلی دارند با اجرای برنامه های تنظیم خانواده ، تعداد فرزندان خود را کاهش داده اند . تورم و گرانی هزینه های زندگی نیز به عنوان یک عامل اقتصادی در کنار عوامل جمعیت شناسی در این پدیده اثر گذار بوده است .

برای نمایش بهتر تغییرات یاد شده ، نمودار هرم سنی شهر تایباد در سرشماری عمومی سال های 1385-1375 در صفحه بعدی ارایه می شود . مقایسه این تصویر ها ، فرو رفتگی پایه های هرم سنی را در هر مورد سرشماری نشان می دهد . جدول زیر که از گزارش سرشماری عمومی سال 1385 نقل می شود ، تغییرات یاد شده را نمایان می سازد .

برا ی ساختار جنسی جمعیت از شاخص نسبت جنسی استفاده می شود . این شاخص نشان   می دهد که به ازای 100 نفر زن ، چند مرد وجود دارد . نسبت جنسی در کل شهر تایباد در سال های قبل که تحت تاثیر مهاجرتهای فروان قرار داشت برای سال 1345 معادل 8/106 وبرای سال 1355 برابر 5/111 بوده است ولی این شاخص در سالهای بعدی با توقف ویا کاهش مهاجرت ها تعدیل شده وبه 5/103 تقلیل یافته است.

جدول 3-331 تغییرات شاخص نسبت جنسی را بر پایه گزارش سرشماری های عمومی 1345 تا 1385 در این شهر نشان می دهد :

جدول 3-331 : تحولات شاخص نسبت جنسی

سال

تعداد مرد

تعداد زن

شاخص نسبت جنسی

1345

3066

2872

106.8

1355

6324

5672

111.5

1365

15782

15197

103.8

1375

19988

19314

103.5

1385

24180

23355

103.5

مآخذ: مرکز آمار ایران – سرشماری های عمومی .

فرهنگ لغت تایباد

فرهنگ لغت تایباد


راهنمای لاتین:

ou صدای عو مانند کلمه جو (jou)

kh صدای خ مانند خاک (khak)

oo صدای او مانند کوه (kooh)

sh صدای ش مانند شیر (sheer)

gh صدای ق و غ مانند چاق (chagh)

ch صدای چ مانند چار (char)

g صدای گ مانند گاو (gav)

j صدای ج مانند جفا (jefa)

a صدای آ و یا صدای ا مانند (adam)


واژه نامه ی محلی ما


بلیست (beleest): وجب ، اندازه یک دست باز شده

سه چنگی (se chengee): سه کنجی ، نبش ، گوشه

اینجگاه (enjegah): اینجا

کواره (kevarah):بخش داخلی بدن ، شکم ، معده

معروچه (maroochah): مورچه

خوره (khorah): موریانه

دول (dool): دلو ، سطل 

پایه غرغره(payah ghorghorah ) : صدای رعد و برق ، تندر

دربچه (derbechchah): پنجره

رجه (rejah): بند ی برای پهن کردن لباس

لگ لگ کردن (log log kerdan): تیکه پاره کردن

حوش حوش کردن (housh housh kerdan):  یک نوع قرعه کشی است که با انگشتان دست انجام می شود

چک انداختن (chak andakhtan): قرعه کشی کردن

سارق (sarogh): بقچه لباس

قروت (ghoroot): کشک سفید

قروتی (ghorootee): نوعی غذا که با کسک سفید درست می شود.

چارقد (charghad): روسری ، مقنعه

چارشو (charshou): چادر شب ، پارچه ای که در آن رختخواب را می بندند.

آوست(aavest): آبستن ، حاملگی دامها را گویند.

شکم پر (shekam por): حاملگی بانوان را گویند.

جرجر کردن (jer jer kardan):  پاره کردن

تریش تریش کردن (tereesh tereesh ;ardan) : پاره پاره کردن

ور ور کردن(ver ver kardan): حرف بیهوده زدن


واژه نامه ی محلی ما

آوست(aavest)آبستن ، حاملگی دامها را گویند.

اشطو (eshtou) : چطوری

اقذر (oghzar) :  آنقدر ، خیلی زیاد

اینجگاه :(enjegah) اینجا

اوغون(oughoon):افغانی ، تبعه ی افغانستان

باجه(bajah): باجناق

بستاک (bestak) : به ایست.حرکت نکن ، تکان نخور.

بابو ( baboo) : پدر بزرگ

بخور (bokhor): دستگاه خرمنکوب را گویند.

بشغرن ( boshghoren ): بفشارید ، فشار دهید.

بلیست(beleest): وجب ، اندازه یک دست باز شده

بی بی ( bee bee) :  مادر بزرگ

پاتول (patool)  : ظرف دیگ مانندی است که چوپانها در داخل آن غذایشان را آماده می کنند و می خورند.

پایه غرغره(payah ghorghorah ):صدای رعد و برق ، تندر

پخلی (pekheli) :کاه و دانه ای که بعد از درو در مزرعه باقی می ماندو معمولا توسط دامها چرانیده می شود.

پرسه (porsah) :  عزا داری ، مراسم عزا داری و سوگواری

پژمردوک(pejmerdoo;): چروکیده ، ناخوش احوال

بوچ چوش( boch choosh): افعی ، چلپاسه بزرگ.

پوپ(popp): ریه ، شش

پرخو(perkhou): انباری ای که برای ذخیره کردن غلات مورد نیاز خانواده با بستن جلوی یکی از طاقهای خانه با استفاده از گل و خشت درست می کردند و معمولا سوراخی هم در انتها برای تخلیه داشت.

پیر (peeyar) : پدر ، بابا

پیشین (peesheen) : ظهر ، هنگام نماز ظهر

پیلو (peelou) : مکانی برای استراحت و دوشیدن گوسفندان.

تذر(tezar):آغل گوسفندان ،فضای سربسته ای که از آن برای نگهداری گوسفندان استفاده می کنند.

ترخت (terakht) : راست و خشک و بدون انعطاف.

ترینگ (tereeng) : مترادف با ترخت است یعنی راست و خشک و بدون انعطاف.

تریش تریش کردن :(tereesh tereesh ;ardan)پاره پاره کردن

تشت (tasht) : ظزف گرد نسبتا بزرگی که از آن برای شستن لباس استفاده می شود.

تغار (teghar): ظزف گرد نسبتا بزرگی که در گذشته از آن برای درست کردن خمیر استفاده می شد.

تو (tou) : تب ، نشانه ای از بیماری . پیچ  و تاب

توج (touj) : نوعی از لبنیات که مخلوط گرم شده شیرو آغوز(همان شیر روز اول بعد از زاییدن)به دست می آید.

تو فراشا سه یک(tou ferasha se yak): نام یک بیماری است که با احتمال زیاد منظور بیماری مالاریا باشد چون بیمار سه روز تب می کرده و یک روز خوب بوده و یا بر عکس.

توقاچ  :(toughach) همان داس است که شکل هفت انگلیسی با یک دسته چوبی در انتها دارد که برای درو کردن محصولات کشاورزی استفاده می شود.

تیاق (teeyagh) : چوبدستی چوپانان که برای راندن دامها و محافظت آنها از آن استفاده می شود.

جرجر کردن :(jer jer kardan)پاره کردن

جل خوردن (jol khordan) : تکان خوردن ، جابجا شدن

جلنگ (jelleng): بوته ی گیاهان جالیزی مانند خربزه ، هندوانه ، کدو ......

جوال (jeval) : یک نوع کیسه پارچه ای نسبتا بزرگ است که خانمها آن را در خانه می بافند و معمولا برای حمل و نقل و یا نگهداری دانه استفاده می شود.

جوندن(joondan): ربودن  ، دزدیدن

حوش حوش کردن :(housh housh kerdan)یک نوع قرعه کشی است که با انگشتان دست انجام می شود

چارشو :(charshou) چادر شب ، پارچه ای که در آن رختخواب را می بندند.

چارقد :(charghad) روسری ، مقنعه

چپون(cheppoon):چوپان

چغل (cheghel): نوعی غربال دستی دارای سوراخهای درشت که برای جدا کردن دانه از کاه استفاده می شود.

چوغوری ( choghoree) : گودال

چک (chak) : نوعی چنگال چوبی بزرگ است که از آن برای باد زدن مخلوط کاه و دانه و جدا کردن آنها از هم استفاده می شود.

چک انداختن :(chak andakhtan)قرعه کشی کردن

چوچنگ(choochang): نیشگون

چیش(cheesh): چشم

خسیل (kheseel): جو و یا گندمی که در فصل پاییز کشت می شود و در اواخر زمستان سبز شده آن توسط دامها چرانیده می شود .

خسربره (khosorberah) : برادر شوهر یا برادر زن.

خوشو (khoshoo) : مادر شوهر یا مادر زن

خشلوچه (khoshloochah) : خواهر شوهر یا خواهر زن

خفتن (khoftan) : نماز عشا ، هنگام نماز عشا

خو ( khou) : خواب

خوره :(khorah)موریانه

خوسور (khosor): پدر زن یا پدر شوهر

دربچه :(derbechchah) پنجره

در دادن (dar dadan) :  آتش زدن ، روشن کردن

دست نماز(destenemaz) :  وضو ، وضو گرفتن

دلترقای شدن(delterghay shodan): خیلی ترسیدن ، وحشت کردن.

دلجم(deljam): خاطر جمع ، اطمینان داشته باش

دلنگو (delangoo) : آویزان

دو ( dou) : فحش ، حرف بد و توهین آمیز

دو کارد (dookard)  : قیچی بزرگ آهنی که برای چیدن پشم و موی دامها استفاده می شود.

دول (dool): سطل ،دلو

دول دار(doul dar): قشنگ ، شیک ، مناسب

دول لخت (dool lakht): گرد و خاک ، گرد و غبار.

رازینه(razeenah):راه پله ،نردبان.

رجه :(rejah) بند ی برای پهن کردن لباس

زاچ(zach): زن تازه زایمان کرده

زینه (zeenah):پله ، نردبان

سارق (sarogh): بقچه لباس

سبچه (sebchah) : خربزه

سدول (sedool) : جو یا گندم خودرو را که در سال بعد از کشت اصلی می روید.

سله(sellah):عمامه ، پارچه معمولا سفید رنگی که بخشی از لباس محلی است و آن را به سر می پیچند.

سه چنگی :(se chengee) سه کنجی ، نبش ، گوشه

سیه سرطو( seeyah sertoo): منظور همان بیماری سرطان است.

شخ (shakh) : بدون انعطاف ، راست.

شغردن(shoghordan):فشار دادن ، به زور جا دادن.

شغر ده (shoghor deh): بفشار ، فشار ده.

شکم پر :(shekam por)حاملگی بانوان را گویند.

شلب دادن(shelab dadan):پرتاب کردن مایعات با دست یا با چیزی دیگر

شله(shalah): چربی بدن ، چربی آغشته گوشت

شو (shou): شب

طنو (tenou): طناب ، ریسمان

عو (ou): آب

عوگردون(ougerdoon):یک نوع ملاقه بزرگ که برای جابجا کردن مایعات و یا غذاهای آبکی استفاده می شود.

غال(ghal): سوراخ

غلورتروش(gholoorteroosh): نوعی غذای محلی که از ترکیب آرد و شیردرست شده و به آن سوپ زرد نیز می گویند.

غلورشیر(gheloorsheer):نوعی عذای محلیکه از ترکیب شیر و گندم نیمه آرد شده درست می شود . و بعضی ها به آن بلغور سیر نیز می گویند و بیشتر در روزهای سرد زمستان مصرف می شود.

قبل (ghebal):  آغل ، فضای معمولا سر بازی که از آن برای نگهداری دامها استفاده می کنند.

قجیم کردن(ghegeem): قطع کردن ، قیچی کردن

قروت :(ghoroot) کشک سفید

قروتی :(ghorootee) نوعی غذا که با کسک سفید درست می شود.

قشه (ghosh shah): عبوس ، اخمو

قلبه (gholbah): سوراخ

قلبنه (gholbenah): سوراخ ، آبراهه زیر دیوار

قلف (ghelef): دیگ ، قابلمه بزرگ

قلمبه(gholombah) : بسیار بزرگ ، حرف درشت و سنگین

قی قنک(gheyghenak): از لبنیات و پنیر مانند است که از جوشاندن آغوز و همان شیر اولیه دام به دست می آید.

کاج(kaj): سوراخ وسط سقف بام گنبدی خانه.

کال (kal) : کانال ، رود ، رودخانه

کتل (ketal): پالان حیوانات(بویژه الاغ).

کخ خه (kokh khah): سرفه

کرتوک : (kortook) تکه سیخ یا چوبی که دارای شاخه های متعدد می باشد که از آن برای اندازه گرفتن مایعات (مخصوصا شیر)استفاده می کنند بدین ترتیب که آن را داخل ظرف شیر می گذارند بندهای آن نشان دهنده مقدار شیری خواهد بود که رد و بدل می شود.

کرقند ( korghand) : گود ، ژرف ، گودال. ( کلمه ی " کرق " را هم به همین معنا بکار می برند.)

کلاونگ (kelavang) : سرگرم ، سرگرم کردن.

کلمباتی (kolombatee) : برجستگی ، برآمدگی ، تپه ، بلندی

کلون ( kloon) : کلان ، بزرگ

کندال (kendal): گودی ، گودال.

کند و کشال ( kand o keshal) : آزار و اذیت

کنسک (kenesk) : آدم خسیس

کن قز(kon ghoz): سوسک سیاه

کواره :(kevarah)بخش داخلی بدن ، شکم ، معده

کوکنه  (kookenah):ریسمانی نسبتا بلند دارای دو عدد میخ بزرگ در دو انتها و حلقه هایی در بین که دو عدد میخ را محکم به زمین می کو بند و سر گوسفندان را برای دوشیدن درون حلقه قرار می دهند تا آرام بگیرند.

کی تو(keytoo): هوای بسیار سرد.

گاش (gash) : مکانی برای استراحت و محافظت دامها از شر گرگ و سرما که معمولا دایره شکل و دارای درب میباشد که چوپان در آنجا می خوابد.

گرماس (gormas) :نوعی از لبنیات که از مخلوط شیر و ماست به دست می آید و کمی ترش مزه است.

گله (gollah): تیر و یا گلوله تفنگ ، تیله و یا توشله.

گلینه(geleenah): انبار ذخیره غلات مورد نیاز خانواده که با استفاده از گل به شکل مدور ساخته می شد و معمولا دارای چهار پایه و سوراخ تخلیه هم بود.

گم پد (gom pad): مفقود الاثر ، ناپیدا

گیلی (gellee): خربزه نا رسیده یا کال

گو ( gou) : گاو

گوشنه(gooshnah):گرسنه

لش(lash):جنازه ، مرده موجودات زنده

لقشک بازی (leghshak bazi ): سرسره بازی

لک کردن (lak kardan ): کاری را تعطیل کردن و یا متوقف کردن

لکتو (leketou) : آویزان

لکه کردن (lokkah kardan): چیزی را دور هم و یا روی هم جمع کردن

لگ لگ کردن :(log log kerdan) تیکه پاره کردن

لمبر (lombar) : باسن ، ران پا

لمشت (lemasht): کثیف ، نا شسته

مچم (mochom) : مخففی است برای کلمه ی " من چه می دانم"

معروچه :(maroochah) مورچه

ملو (melou): کیسه بزرگ از جنس گونی یا پلاستیک که برای حمل کاه یا کالا های حجیم مانند پنبه استفاده می شود.

مندیل(mendeel): همان عمامه و یا سله است که به سر می پیچند.

منگال : (mangal) نوعی از داس است که شکل نیمدایره دارد ولی در اندازه بزرگتر و افراد حرفه ای تر از آن برای درو استفاده می کردند.

ناخوش (nakhosh): بیمار ، مریض

ناش شو(nashshoo): نا شسته ، کثیف

نمازدگر(nemazdegar) : عصر ، هنگام نماز عصر.

نماشم (nemashom) : سر شب ، هنگام نماز مغرب.

نمایم(namayom):نمی خواهم

نیمکاله (neemkalah) : ناقص ، نا تمام

وخه (vakheh) : برخیز ، پا شو

ور ور کردن(ver ver kardan): حرف بیهوده زدن

همباغ(hambagh): هوو ، نسبت فامیلی دو تا زنی که شوهر مشترک داشته باشند.

هم بجین (hambejeen): دو خانمی که شوهرهایشان با هم برادر باشند، جاری

یخدون (yekhdoon): صندوق

یله(yelah): آزاد ، رها ، ول ، آدم ولگرد.


http://www.sadeghrad.blogfa.com/post/153